یعقوبعلی محمدی، معاون گردان ولیعصر(عج) بود. این غواص شهید در عملیات کربلای 4 در پنجم دیماه سال 1365 درحالیکه فرماندهی گروهان غواصان را برعهده داشت در منطقه امالرصاص عراق شربت شهادت نوشید. یعقوبعلی محمدی، فرزند لطفعلی متولد زنجان است. این سردار دلیر دریادل، در سال 1340 و در دیار زنجان قدم به دنیا گذاشت.
او در دوره نوجوانی موفق به اخذ دیپلم فنی مکانیک عمومی از هنرستان فنی شد. او بارها با گروههای ضدانقلاب درگیر و حتی تهدید به ترور شد. با شروع جنگ تحمیلی به صورت داوطلبانه از طریق بسیج به جبهه اعزام شد. او با حضور مردانهاش در عملیاتهای زیادی شرکت کرد. او در عملیاتهای شکست حصر آبادان، فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی، والفجر 3، والفجر 4، عملیات والفجر 6، خیبر، بدر، والفجر 8 و کربلای 4، بوارین (شهادت) شرکت داشت و بارها در جریان این عملیاتها مجروح شده بود. در عملیات بیتالمقدس از ناحیه سر، در والفجر4 بر اثر اصابت ترکش، در عملیات بدر از ناحیه دست، در عملیات والفجر8 از ناحیه دست و شکم و ریه به شدت مجروح شده و بارها مقام جانبازی را تجربه کرده بود. سرانجام در جزیره بوارین عراق و در عملیات کربلای4 به شهادت رسید.
برادرانی که اهل نماز شب هستند وقت عملیات دور و بر ما نچرخند
یکی از دوستان شهید از شوخطبعی او خاطرهای را در جبهه چنین نقل میکند: برای اولینبار در باختران با هم آشنا شدیم. بسیار جدی بود و به ندرت میخندید.
با اینکه اهل نماز شب و تهجد بود و هر شب بدون استثنا برای راز و نیاز بلند میشد، اما هرگز بروز نمیداد. گاهی هم به شوخی میگفت: «لطفا برادرانی که اهل نماز شب هستند، وقت عملیات دور و بر ما نچرخند. اونا هرجا که میروند، خمپاره را هم به دنبال خود میکشند و بایستی تاوان نماز شب اونها را هم ما پس بدهیم!» گاهی هم میگفت: «اشتباهی وضو بگیرید و نمازتان را اشتباهی بخونید تا خمپاره به سراغ سنگرهایتان نیاید!» یکبار من و شهید باقر فتحاللهی، چند روز او را زیرنظر گرفتیم.
نیمههای شب که میشد، بیسروصدا بر میخاست و به نماز شب میایستاد. یک روز از او پرسیدم: «یعقوب، راستی! چرا این کار را پنهانی انجام میدهی؟ نماز خواندن که این حرفها را ندارد!» و او در جوابم گفت: «این کار که بزرگترین عامل رشد آدم است، اگر خدای ناکرده از روی ریا و خودنمایی باشد، بزرگترین مانع رشد خواهد بود. اگر دیدید کسی نماز شبش را جلوی چشم همه میخواند، بدونید که یا خیلی بالا بالاها رسیده یا اینکه آدم خطرناکیه و باید ازش ترسید.»
وصیتنامه شهید: اکنون وقت انجام وعده فرارسیده است
فرازی از وصیتنامه شهید: «...در تشییع جنازه من فقط ذکر خدا را داشته باشید و اللهاکبر را تکرار کنید.
مبادا در این مورد بدگویی به انقلاب شود. در این موقعیت حساس که عاشورای حسین(ع) بار دیگر در ایران زنده شد و نشان داد حسینها هنوز هستند و تا حکومت الله را در سراسر جهان برقرار سازند به پیکار علیه کفر ادامه میدهند.
آری به میدانی قدم نهادهام که نتیجهاش از قبل گرفته و با ایمان کامل پیکار میکنم، چون اگر در میدان کشته شوم، به مقام والا دست یافته و راه حسین(ع) را رفتهام و اگر زنده ماندم، شاهد پیروزی بزرگی که همان پیروزی مسلمین بر کفار است، خواهیم برد.
«و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا...» و عاقبت زمین به متقین و صالحین به ارث گذاشته میشود «و جا ءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» که این وعده خداوند است: «و لایخلفالله وعده انوعدالله حق» ما میتوانیم با نثار خون، خونی که در مقابل اسلام ناچیز است، زمینه حکومت مهدی(عج) بهزودی است.
به عقیده من هرکس در سپاه باشد و پیرو خط امام زمان(عج) و رهبر انقلاب امامخمینی باشد، باید در راه خدا جهاد کند و از جانومال و زندگیاش دریغ نکند و ما ایرانیان مثل مردم کوفه نیستیم که در کوفه حضرت مسلم(ع) و در صحرای کربلا امامحسین(ع) را گذاشتند.
اکنون وقت انجام وعدهای که من برای خود دادهام، فرارسیده است و با پیام حسین زمان، خمینی کبیر دیگر نتوانستم، طاقت بیاورم و برای احیای اسلام عزیز و انجام وعده خود، داوطلبانه از پادگان آموزشی به جبهه اعزام شدم.»