| مصطفی عابدی |
ما نميدانيم روزي كه انيشتين به پديده اتم و قدرت مستتر در آن پي برد و شكافت هستهاي را كشف كرد آيا ميدانست كه مهمترين بحرانهاي آينده در جهان؛ پيرامون اين كشف شكل خواهد گرفت؟ شايد ميدانست، زيرا تجربه تاريخي بشر نشان داده بود كه جهشهاي تمدنی در جوامع انسانی وقتي رخ ميدهد كه يك منبع انرژي جديد را كشف كردند. ابتدا انرژي آتش و سپس انرژي حيوانات براي استفاده در حملونقل و كشاورزي، و بعدها انرژي مواد فسيلي و تبدیل آن به مکانیک، سپس انرژي برق و در نهايت انرژي اتم. ادوار تمدن بشر را ميتوان حول اين منابع انرژي تقسيمبندي كرد. ولي مشكل از وقتي آغاز شد كه انرژي اتمي كه
به طرز وحشتناكي قدرتمندتر از انرژيهاي قبلي بود، براي اولين بار نه در جهت توسعه و رفاه ملتها، بلكه در جهت تخريب و نابودي و جنگ به كار گرفته شد، و اينچنين بود كه انرژي هستهاي، با بدنامي قرين و همراه شد، و در ادامه نيز ابرقدرتها و ديگر كشورهاي عضو شوراي امنيت، با شرکت در يك مسابقه تسلیحات اتمی فضایی سرشار از وحشت و خطر را شكل دادند، بهطوري كه مسابقهدهندگان نيز از سرنوشت شوم اين مسابقه احساس ترس و نابودی كردند زیرا چند بار عامدانه و يا حتي بهصورت اتفاقي تا پاي جنگ اتمي پيش رفتند، جنگي كه اتفاقنظر وجود دارد كه اثرات آن در صورت وقوع، بسيار مخرب و ويرانگر است و شايد اثرات تخريبي آن را فقط بتوان با برخورد شهابسنگ بزرگ در 65 ميليون سال پيش به زمين مقايسه كرد كه موجب نابودي دايناسورها شد. به همین دلیل دو ابرقدرت شوروی سابق و ایالات متحده قراردادهای سالت را به منظور محدودیت این جنگافزار امضا کردند تا بلکه جهان نفس راحتی بکشد. ولي اكنون اين منبع جديد انرژي را تبديل به نوعي انحصار نزد قدرتهاي جهاني کردهاند. همانطور كه بريتانياي كبير در قرن نوزده و اوايل قرن بيستم ميكوشيد كه انحصار خود را بر منابع فسيلي انرژي مستحكم كند، امروز نيز چالش بر سر سلطه بر اين منبع انرژي نيز به يكي از بحرانهاي بينالمللي تبديل شده، بحراني كه 7 قدرت جهاني شامل 5 عضو شوراي امنيت و آلمان و اتحاديه اروپا را به پاي ميز مذاكره با ايران كشانده است، و 12سال طرفين را درگير اين ماجرا كرده. ماجرايي كه ميتوانست از ابتدا رخ ندهد، و گرهي بود كه با دستهاي عقلا باز ميشد، ولي
به دلايل متعدد ازجمله زيادهخواهيهاي طرف مقابل و ندانمكاريهاي طرف ديگر، اين گره كورتر و كورتر شد، به طوري كه گمان میرفت به سختي ممكن بود كه آن را با دست باز كرد. ولي لطف خدا شامل حال همه شد و مردم ایران با انتخاب خود در سال 1392، و با دميدن تدبير و اميد، كوشيدند كه يك بار ديگر شانس باز کردن اين گره را به دستان ديپلماتهاي برجسته كشور به آزمون بگذارند و اكنون كه اين يادداشت نوشته ميشود، تمام چشمها و رسانهها به هتل کوبورگ در وين دوخته شده است كه آيا ديپلماتهاي طرفين ميتوانند آخرين گره را نيز باز كنند و سازوكار استفاده از اين انرژي نوين را عادلانهتر نمايند؟ نكته بسيار مهم ماجرا اثرات و انعكاسي است كه اين مذاكرات نزد نيروهاي سياسي داخل كشور داشته است. بسياري از نيروهاي سياسي حتي از اصولگرايان معتدل پنجره جديدي را پيش روي ايران در تعامل با خارج گشوده ميبينند. پنجره گفتوگو، كه گمان ميرفت برای بلندمدت بسته است، اكنون اگرچه بهطور كامل باز نشده ولي نيمهباز است و اين امكان را فراهم ميكند كه از اين پنجره نيز به بيرون نگاه كنيم. شايد پاسخ مثبتي از آن سوي پنجره دريافت کنیم. اثر ديگر اين نحوه تعامل، در دستاوردهاي مثبت و قطعي آن و خطرات كماثر و احتمالي آن است. اين نيز مهم است كه ياد بگيريم راههايي را تجربه كنيم كه خطرات آن كم باشد. وقتي از سوي ملت سخن ميگوييم يا عمل ميكنيم، نميتوانيم و حق نداريم كه شيوههاي پرخطر را انتخاب كنيم، حتي اگر منافع احتمالي آن زياد باشد، به دليل هزینههای بالاي آن بايد از ورود به ريسك و خطر پرهيز كنيم. تجربه 18 ماه گذشته اثبات درستي و مفید بودن اين شيوه تعامل با ديگران است.
اميدواريم وقتي كه خواندن اين يادداشت را به پايان ميبريد اخبار مثبت و خوش مذاكرات و نهايي شدن توافق را شنيده باشيد و این گره کور باز شده باشد و خود را براي گام گذاشتن در مرحلهاي نوين از سياست داخلي و خارجي آماده کنيم.