شماره ۶۱۲ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۳ تير
صفحه را ببند
بررسی نسبت اقتصاد و شادی در گفت‌وگو با ضیاءالدین خرمشاهی
توسعه اقتصادی رابطه مستقیمی با شاد بودن دارد

حبیب آرین- شهروند| شادی یکی از موضوعاتی است که در سال‌های اخیر وارد ادبیات اقتصادی شده است. نئوکلاسیک‌ها شادی را از منظر رفاه فردی مورد بررسی قرار می‌دهند و رفاه فردی را با معیار‌هایی همچون ثروت، دارایی، مصرف یا کل پول موجود در دسترس فرد می‌سنجند. اما نظریه‌پردازانی وجود دارند که رفاه فردی را بحثی فراتر از این موارد می‌بینند و فاکتورهای اجتماعی و جمعی را در خلق رفاه فردی موثر می‌دانند. بسیای از آنان رفاه را مقوله‌ای ذهنی می‌دانند و از آن به نام «رفاه ذهنی» یاد می‌کنند. اما به راستی چگونه می‏توان ارتباط میان شادی و اقتصاد را تبیین کرد؟ این پرسشی است که درخصوص آن با «ضیاءالدین خرمشاهی» رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی اتاق بازرگانی ایران به گفت‌وگو نشسته‌ایم، خرمشاهی که دکترای اقتصاد و حقوق خصوصی را در کارنامه خود دارد در تبیین ارتباط میان اقتصاد و شادی از استعاره بازار مدد می‌گیرد و معتقد است نشاط و رونق اقتصادی مهم‌ترین عنصر اثرگذار بر نشاط فردی و اجتماعی است. مشروح این گفت‏و‏گو را می‏خوانید.
آیا می‌توان اقتصاد و شادی را به یکدیگر مرتبط دانست؟
به نظر می‌رسد میان اقتصاد و شادی و شادمانی و نشاط ارتباط ضعیفی است و برخی گمان می‌کنند که هیچ‌گونه ارتباطی میان این دو مقوله نیست، اما بررسی عمیق‌تر موضوع نشان‌دهنده این است که ارتباط میان این دو بسیار عمیق و نشاط و شادابی یکی از خروجی‌های مستقیم یک اقتصاد پویا و بارور است، یعنی اگر مسائل اقتصادی و چرخه‌ کسب و کار در جامعه‌ای درست و برمدار صحیح حرکت کند؛ آن جامعه با نشاط و شاداب خواهد بود و برخلاف آن اگر چرخه صحیح نچرخد اولین اثرش را بر روحیه افراد خواهد گذاشت و نشاط را از مردم جامعه خواهد گرفت.
این نشاط چه نسبتی با رفاه مادی در جامعه دارد؟
به قول منطقیون، رابطه رفاه و شادمانی و نشاط، رابطه‌ای عموم و خصوص و من‌وجه است. درواقع نمی‌توان این دو را با یکدیگر برابر دانست. به‌عنوان مثال حتی اگر برای کسانی که دارای درآمد مالی اندکی هستند، امنیتی فکری و ذهنی و روانی ایجاد شود می‌توان آنها را مردم شادی دانست. آنچه بیش از درآمد در این موضوع اهمیت دارد احساس ناامنی در کسب همان درآمد ضعیف است. اکنون حقوق 600‌هزار تومانی درآمد پایینی است که قادر نیست زندگی دو نفره را تأمین کند، اما اگر فرد این احساس را به‌دست‌بیاورد که همین مقدار برای آن به صورت مستمر قابل وصول است، زندگی خود را براساس آن تنظیم می‌کند و نشاط نسبی را کسب خواهد کرد، اما آنچه مانع آرامش این فرد می‌شود؛ تصور از دست دادن همین منبع درآمد است.
شما به یک مفهوم ذهنی برای کسب شادی اشاره کردید. بسیاری از کارشناسان اساسا رفاه را به‌عنوان یک مفهوم ذهنی می‌شناسند. این مفهوم ذهنی رفاه به‌طور کلان‌تر متأثر از چه عناصری است و چگونه می‌توان رفاه فردی را تعریف کرد؟
درخصوص الگوهای رفاهی باید گفت که جامعه ما برای پیدا کردن الگوهای زندگی مرفه دچار سردرگمی‌شده است. ما نتوانسته‌ایم پارادایم مشخصی را تعریف و براساس آن شرایط را تبیین کنیم. به قول خیام شاعر قرن ششم هجری «هر کو که سلامت است و نانی دارد و از بهر نشست آشیانی دارد/ نه خادم کس بود نه مخدوم کسی گو شاد بزی که خوش جهانی دارد» این الگویی است که خیام ارایه کرده است. درحال حاضر جامعه ما دچار سردرگمی ‌برای یافتن راه رفاه شده و بیش از هر چیز این سردرگمی ‌در الگوی مصرف ایرانیان بروز پیدا کرده است. به‌عنوان مثال فردی در رفع نیاز‌های بنیادی خود مانده است؛ اما در تلاش است که بالاترین برند گوشی را خریداری کند چرا که گمان می‌کند یکی از نشانه‌های تظاهر به رفاه داشتن این گوشی همراه است یا می‌بینیم افرادی که مستأجر هستند و شرایط مطلوبی ندارند در تلاش برای خریدن خودرو هستند، چرا که خودرو را نشانه رفاه می‌دانند. همه‌ این موارد را کنار هم بگذاریم گویای سردرگمی ‌جامعه است. علاوه بر این جامعه ما درک درستی از راه‌های رسیدن به رفاه ندارد.
از سویی ما نیازمند هستیم که با ساده‌ترین روش‌هایی که روانشناسان توصیه می‌کنند جامعه را به سمت هرچه شادتر شدن به پیش ببریم. گاهی لازم است راه‌های شاد بودن را به مردم آموزش دهیم. اگر این آموزش نهادینه نشود نتیجه آن چیزی خواهد بود که اکنون با آن روبه‌رو هستیم که پس هر چهره‌ای می‌توان پژمردگی‌هایی را حس کرد.
در بررسی رفاه ذهنی که شما به آن اشاره کردید می‌توان کشور هند و برزیل را مثال زد. این دو کشور از نظر رفاه اجتماعی در سه‌دوره قابل بررسی هستند. رفاه اجتماعی در این دو کشور در 30‌سال گذشته دچار تحولات عظیمی ‌شده‌اند. برزیل درحالی‌که در اوج فقر بود و با بدهی‌های جهانی خود دست به گریبان بود؛ همچنان فستیوال‎‌های دوره‌ای برگزار می‌کرد. در هند نیز به‌همین صورت بود به نحوی که بسیاری از آنها را بدون دلیل خوش می‌دانستند. هندی‌ها نیز با وجود فقر به سادگی به رقص، شادی و دست‌افشانی می‌پردازند. به اعتقاد من این روحیه توانست این دو‌کشور را از گردنه‌های اقتصادی بالا ببرد و آنها را به قدرت بزرگ اقتصادی تبدیل کند.
باید این واقعیت را بپذیریم که همان‌طور که الگویی برای کسب رفاه مادی ترسیم نشده است، الگویی برای شاد زیستن شهروندان ایرانی نیز وجود ندارد. مردم ما ناخواسته به این سمت گرایش پیدا کرده‌اند که حتما در مراسم ختم و یادبود اموات شرکت کنند اما این قید برای شرکت در مراسم ازدواج و نامزدی و تولد و... وجود ندارد. ما به راحتی سال‌مرگ‌ها را به یاد می‌آوریم اما سالروز و زادروز عزیزان‌مان را فراموش می‌کنیم.
شما اشاره داشتید که ایرنی‌ها دریافت روشنی از تعریف رفاه ندارند. به نظر می‌رسد این ابهام و سردرگمی‌ در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی نیز به چشم می‌خورد...
دقیقا به همین صورت است. برای این‌که مردم را به سمت رفاه اجتماعی و اقتصادی بیشتر سوق دهیم هیچ استراتژی مشخصی نداریم. خیام در چند صد‌سال پیش به هر ترتیب الگو و استراتژی را ارایه کرده است. ما به همان اندازه نیز نتوانسته‌ایم الگوسازی کنیم. زمانی اعلام می‌شود که ما همه را صاحبخانه می‌کنیم و موجی راه می‌اندازیم و می‌گوییم هرکس که بی‌خانه باشد را خانه‌دار می‌کنیم. در این میان گردابی به نام مسکن مهر ساخته می‌شود. زمانی دیگر این طرح مطرح می‌شود که به روش‌های مختلف از قبیل اقساطی و... خودرو واگذار شود. ناخواسته این موضوع القا می‌شود که داشتن خودرو نشانه‌ و الزامی ‌برای داشتن رفاه است. همان خودرویی که از فردای خرید، بلای جان خریدار می‌شود و باید برای آن هزینه کند. اگر برنامه صحیح و منسجم ‌و برنامه توسعه‌ای برای رفاه اجتماعی مردم در نظر می‌گرفتیم این سردرگمی ‌در میان مردم نیز ایجاد نمی‌شد. در جامعه‌ ایرانی واقعا نشانه رفاه چیست؟ این‌که فرزندان خود را به دانشگاه بفرستیم؟ خانه یا ماشین داشته باشیم؟ سفر خارجی یا داخلی برویم؟ همه‌ اینها؟ به راستی معنی دقیق رفاه مادی چیست؟
نکته دیگر این است که در جامعه ایرانی سطوح انتظارات و توقعات اجتماعی و اقتصادی دچار آشفتگی شده است. درواقع فقدان شایسته‌سالاری موجب شده است بسیاری از افراد سطوح اجتماعی و اقتصادی خود را نشناسند. زمانی که افراد متوجه شوند فردی بدون داشتن هیچ‌گونه شایستگی به ثروت بالایی دست پیدا کرده است، منطق ذهنی آنها را به هم می‌ریزد. در این شرایط موقعیت اجتماعی او هر چند که عادلانه ترسیم شود نمی‌تواند رضایت این فرد را تأمین کند. درواقع در کشوری که ثروتمند‌شدن فاقد یک منطق باشد و رانت‌ها، موج‌ها و حوادث باشند که ثروت‌ها‌ی باد آورده را برای کسی به ارمغان بیاورد؛ معیار‌های رشد عقلانی ثروت به هم می‌ریزد. با وجود تمام ‌انتقاداتی که به ساختار سیاسی و اقتصادی چین وارد است در این کشور طبقه‌بندی اجتماعی به صورت جدی رعایت می‌شود. کسی که یک کارگر ساده است و واجد تخصص و تحصیلات نیست به شرایط اقتصادی خود واقف است و اختلاف طبقاتی خود با مدیر همان کارخانه یا کارگاه را عادلانه می‌داند زیرا این تصویر برای او ایجاد شده است که به‌طورحتم آن مدیر تلاش‌ها و کوشش‌هایی کرده تا به آن سطح برسد. در مقابل در ایران هر کسی در مواجهه با انسانی ثروتمند آن را حداقل در دل خود متهم به دزدی می‌کند و هرگز این فکر را نمی‌کند که کسب ثروت نیازمند تلاش و کوشش است چرا که همین فرد مصادیق فراوانی دیده است که افراد بدون هیچ مهارت و شایستگی به ثروت رسیده‌اند. نارضایتی از جایگاه اجتماعی درنهایت افراد را متمایل به ناهنجاری اجتماعی و اقتصادی می‌کند و منجر به ایجاد فضای ناامن اقتصادی خواهد شد.
همه مردم ترجیح می‌دهند که شاد باشند؛ در نتیجه دوست ندارند کاری که مورد علاقه‌شان نیست را انجام دهند و درواقع دوست دارند کاری را انجام دهند که آنها را شاد می‌کند. در این میان آزادی اقتصادی چه نقشی را برای شاد بودن انسان‌ها خواهد داشت؟
باید توجه داشت که آزادی اقتصادی به معنی آزادی انتخاب شغل تقریبا و به یک شدت و ضعف در هیچ کجای دنیا وجود ندارد. تنگناهای امروز این نوع آزادی برای انتخاب علاقه‌مندی را از انسان‌ها گرفته است. اما زمانی شما در موقعیتی شغلی قرار داشته باشید و در عین داشتن درآمدی معقول از امنیت شغلی نیز برخوردار باشید به صورت ناخودآگاه دچار شادی خواهید شد. این رضایتمندی و شادی موجب کمک به هم‌نوع، احوالپرسی از اقوام، دادن صدقه، به سفر رفتن و... می‌شود. همه‌ اینها نشانه‌هایی از شادی است. زمانی که انسان‌ها شاد هستند، این شادابی در مسائل اقتصادی آنها نیز رسوخ خواهد کرد.
متاسفانه زمانی که بازار بر مدار صحیح خود نمی‌گردد و نشاط اجتماعی مورد خدشه قرار می‌گیرد؛ به نشاط مذهبی نیز سرایت می‌کند. در این میان باید توجه داشت که حتی در وجود کاهش درآمدها نباید گذاشت که جامعه دچار انحطاط رفتاری شود و غمگینی نهادینه شود. باید به این نکته توجه داشت که برای شادبودن مردم لازم نیست که به آنها شاد بودن را یاد دهیم تنها کافی است که محدودیت‌ها را برداریم؛ خود مردم راه شاد بودن را پیدا می‌کنند.
به‌طورکلی روش ساختن زندگی خوب که وجهی از آن شادی است و بخش دیگری از آن به شرایط اقتصادی بازمی‌گردد، چیست و از چه سمتی آغاز می‌شود؟
چندی پیش در اتاق بازرگانی موضوع بررسی رفع موانع تولید مورد بحث قرار گرفت و مطالعاتی برای رونق بازار درحال انجام بود. من به مسئولان دولتی اعلام کردم که نیازی نیست که شما به مردم، تولید‌کنندگان، کشاورزان و تجار اعلام کنید که چه کاری انجام دهند که وضع کسب و کارشان بهبود یابد. شما تنها باید موانع را بردارید، خود آنها این دانش را دارند که چه کاری انجام دهند. درواقع اصلا لازم نیست که برای مردم تعریف کنیم که راه‌های شاد بودن چنین است و سعی کنیم که به آنها بگوییم که چه کنند و چه نکنند. تنها کافی است مردم را رها کنیم البته این بدان معنی نیست که آزادی بی‌قید و شرطی وجود داشته باشد. این نوع از آزادی را هیچ عقل سلیمی‌ نمی‌پسندد. اتفاقا مصادیق زشتی از شادی که این روز‌ها به‌خصوص نزد نسل جوان می‌بینیم، معلول همان محدودیت‌هاست. خانواده‌ها ذاتا درک می‌کنند که چگونه می‌توانند شادی‌های سالم داشته باشند.
شما برای نشان دادن راهکار‌ مناسب برای خلق شادی به بازار اشاره کردید، این دو بستر چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟
مکانیزم خلق شادی شباهت‌های فراوانی با مکانیزم بازار دارد. بازار واجد عقلانیتی درونی است و محدودیت‌ها یک آفت برای آن به‌حساب می‌آید و بگیروببند‌های پلیسی هیچ‌گاه راهکار مناسبی برای کنترل آن نیست. بازار یک مکانیزم خودساخته‌ متکی بر عقلانیتی است که در بستری از منطق حرکت کرده و می‌کند. ایجاد محدودیت، بازار را از مدار منطق خارج کرده و نتیجه آن معکوس خواهد بود. می‌توان از بازار به‌عنوان استعاره‌ای برای نشان‌دادن روش‌های برخورد با شادی در ساحت اجتماعی استفاده کرد. مقایسه میزان محدودیت‌های اجتماعی و ناهنجاری‌های اجتماعی گواه این موضوع است که محدودیت‌ها الزاما منجر به کاهش ناهنجار‌های اجتماعی نخواهد شد. چندی پیش آماری از میزان خشونت به تفکیک استان‌های کشور منتشر شده بود، فارغ از فاجعه بودن این آمار‌ها، میزان این خشونت‌ها نسبت مستقیمی ‌به سطح درآمدی افراد در این استان‌ها داشته است. باید به این نکته تأکید داشت که به‌طورکلی نشاط مذهبی و اجتماعی را نمی‌توان جدای از نشاط اقتصادی در نظر گرفت. یک اقتصاد با نشاط و بارور همه شئون جامعه را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. به‌طورکلی اگر امنیت اقتصادی وجود داشته باشد بسیاری از امور را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
برخی گمان می‌کنند که شادی هدف ثابتی که افراد در آرزوی رسیدن به آن باشند، نیست، بلکه شادی محصول «زندگی خوب» است که در بلند مدت رضایت از زندگی را به دنبال خود می‌آورد. به نظر شما راه‌‌ها و موانع رسیدن به زندگی خوب چیست؟
در ابتدا باید زندگی خوب را تعریف کرد. زمانی که زندگی خوب تعریف شود، همه‌ موانع آن نیز مشخص می‌شود اما در نمایی کلی زندگی خوب، زندگی هدفمند است. این هدفمندی علاوه بر زندگی‌های فردی باید در سطوح حاکمیت نیز مطرح باشد. درواقع لزوم این نگاه در حوزه‌های اقتصادی دوچندان می‌شود زیرا بسیاری از مشکلات و ناهنجاری‌هایی که امروز با آن روبه‌رو هستیم به دلیل عدم رونق اقتصاد است. رونق اقتصادی، نشاط اقتصادی را به همراه خواهد آورد و نشاط اقتصادی به همراه خود تمام‌ شئون اجتماعی، از قبیل نشاط مذهبی و نشاط رفتاری را به به دنبال خواهد داشت.


تعداد بازدید :  361