شهرام شهيدي طنزنویس
[email protected]
خانم باجی تعریف میکرد اون قدیمها یک پسری خواستگارش بود که خیلی خاطرش را میخواست. مدتها خانواده خانم باجی جلوی پایش سنگ میانداختند و دخترشان را نمیدادند. بالاخره وقتی موافقت کردند پسر از خوشحالی از طبقه سوم پرید توی خیابان و ابتدا تبدیل به نان خامهای و سپس با عبور یک دستگاه جیپ آمریکایی از روی بدنش تبدیل به اعلامیه ترحیم شد. میگویند اگر زنده میماند در برنامه ماه عسل میهمان احسان علیخانی میشد. حالا توافق هستهای هم که حاصل شد، باید در انجام و اجرای شادی پس از گل طوری با دقت عمل کرد که آمار میهمانان برنامه ماه عسل تصاعدی افزایش نیابد.
کتی: متاسفانه خیاط من بدقولی کرد و لباسم حاضر نشد تا تو جشن هستهای تنم کنم. اینه که سرخورده و مأیوس شدم اما خب بالاخره نباید جشن بقیه را خراب میکردم، اینه که تو تونل رسالت کلی جیغ کشیدم و میدانید که تنها صداست که میماند.
ساسان: با سلام خدمت شما اهالی فسانه... چی؟ رسانه هستید؟ خب اهالی رسانه. ببخشید صدای من گرفته. دارم از مسابقه ثانیهها برمیگردم. بالاخره با تلاش بچههای تیمملی کانوپولو که انصافا رشتهپلوی خوشمزهایه موضوع مذاکرات بستهای... بله؟ چی؟ آهان هستهای بسته شد و آماده صادرات این بستهبندی شکیل به جزیره فرانسه در غرب آمریکای لاتین هستیم و... هل نده عزیز من. دارم اطلاعات عمومیام را به رخ میکشم نامزدم ببینه...آی لاو یو سیمین. با من زودتر ازدواج کن هانی.
بهادر: بنده به تأسی از وزیر خارجه مان دیپلماسی بالکن را شروع کردم برای دل بردن از دختری که دوستش دارم. البته مشکل فقط اینجاست که این دختر خانم فکر کنم همه چیز را تفویض کرده به برادر سبیل کلفتش و ایشان مدام در بالکن حمام آفتاب میگیرد. ارشاد نمیخواهد با این مسائل برخورد کند؟ کسی دلواپس تماس خورشید خانوم با این سبیل کلفت نیست؟
بیتا: بالاغیرتا جشن هستهای جای دعوای قرمز و آبی است؟ برادر من طرفدار استقلال است و نامزدم طرفدار پرسپولیس. اون با شیپور آبی اومده تو خیابون این با شیپور قرمز. اون چهار نشون میده این شش. بعد اون وسط ماشین بغلی داد میزنه فقط زرد طلایی. خلاصه همهمهای شد. فعلا نامزدم میگه بین برادرم و اون باید یکی را انتخاب کنم. برادرم هم میگه نمیگذارم این خانواده بدبختت کنن. جشن هستهای جای این کارهاست؟ وحدت کو پس؟ کاش تو متن توافق در مورد نحوه شادیهای پس از توافق هم اظهارنظر و توافق میشد.
ژانگ تسه میونگ: بنده هست شهروند چین رپابلیک. خیلی خیلی کار زشتی است شادی خیابانی. ته دلتان هم نباشید شاد. بازرگان چینی داشت گناه. بدبخت شدیم رفت. ورشکسته شدیم رفت. بیبازار شدیم رفت.
نتانیاهو: پسر ببند اون پنجرهها را. پردهها را هم بکش. صدای بوق بوق اینها تا تلآویو هم میاد.
اوباما: بیب بیب بیبیب بیب... بیب بیب بیبیب بیب... نتانیاهو جان شما آسوده بخواب که ما بیداریم. میگم میشل اگر توافق نمیشد جواب مک کین را کی میداد؟ شانس آوردیمها. یک پاداش برای جانکری بنویسم.
نخستوزیر یونان: چی؟ مردم جهان خوشحالن؟ به بدبختی ما میخندن؟ زنگ بزن به مرکل بگو هیچ تعهدی واسه بازپرداخت نمیدیم. شما خوشحالی هزینهاش را هم بده.
پوتین: لاوروف جان دیگه سرت خلوت شد. بهتره یک شبهجزیره دیگه هم الصاق کنیم به خاکمون که باز بری مذاکره سرت گرم بشه.
خواکین گوسمن قاچاقچی تازه فرار کرده مکزیکی: من الان بالای دکل نفتی گمشده ایرانم. هر کی فهمید اون کجاست، منم همونجام. همه دنیا انگار از فرار من غرق شادی شده. آی لاو یو پیامسی