مها زورمندی مکن با کهان که بر یک نمط مینماند جهان
سر پنجه ناتوان بر مپیچ که گر دست یابد برآیی به هیچ
عدو را بکوچک نباید شمرد که کوه کلان دیدم از سنگ خرد
نبینی که چون با هم آیند مور ز شیران جنگی برآرند شور
نه موری که مویی کزان کمترست چو پر شد ز زنجیر محکمترست
مبر گفتمت پای مردم ز جای که عاجز شوی گر درآیی ز پای
دل دوستان جمع بهتر که گنج خزینه تهی به که مردم به رنج