شماره ۶۰۷ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۶ تير
صفحه را ببند
مرثیه‌ای برای اردوگاه‌های تَرک

 مهدی افروزمنش روزنامه نگار

برای آنها که یادشان نیست باید از زمانی گفت که در اطراف تهران، در سرزمینی که جز خاک و نمک چیزی نداشت، مهمترین، طولانی‌ترین و سختگیرانه‌ترین برنامه مبارزه با اعتیاد به‌‌ اجرا درآمد. دهه اول انقلاب، منطقه شورآباد و مسئولانی که گمان می‌کردند با فرستادن مجرمان به آن سرزمین بی‌آب و علف و نشان دادن روی سخت زندگی به معتادان می‌توانند آنها را به راه راست هدایت کنند، به سرزمین موعود، به دنیای پاک انسان‌های سالم که در آن اعتیاد، جنگل را بیابان نمی‌کند. آنها می‌خواستند شورآباد مصداق عینی بیابان باقی مانده از وجود آدمی باشد؛ یک آینه عبرت.  اما آنها که یادشان هست می‌دانند که چه بر سر این نمونه‌های آزمایشی انسان‌سازی آمد. معتادان و قاچاقچیان دسته دسته روانه اردوگاه معتادان شدند، اوایل سختی کشیدند اما کم‌کم منطق وابستگی راه را نشان‌شان داد. فروشندگان و مصرف‌کنندگان در آن سوی سیم خاردارها کم‌کم دنیای خود را خلق کردند، با منطقی درست مشابه سرزمین سبز بیرون. فروشندگان به هر طریقی که بود مواد را به داخل شورآباد می‌رساندند و مصرف‌کنندگان یا همان حلقه‌های زیرین زنجیره غذایی اردوگاه‌های اجباری ترک به هر طریقی مواد خود را به دست می‌آوردند؛ خودفروشی، کار، باندبازی، قتل، درگیری. کار به جایی رسید که «ته سیگار» معروف‌ترین چهره شورآباد شد، مردی که به خاطر یک سیگار خودش را می‌فروخت اما کارش باعث انفجاری در مغز تصمیم‌گیران شد، شکست طرح اردوگاه‌های ترک اجباری.

اما هنوز واقعیت‌هابرای رخ نمودن به زمان نیاز داشتند، سال‌ها و سال‌ها، تا بالاخره آدم‌های معمولی هم فهمیدند   تنها چیزی که در شورآباد ترک نمی‌شد، اتفاقا همان چیزی بود که به خاطرش اردوگاه را ساخته بودند؛ مواد مخدر.
حتی کار به آن‌جا رسیده بود که موکت‌های اردوگاه را جمع کردند، به یک دلیل ساده، معتادها با تراشیدن موکت، چسب موسوم به چسب فرنگی مورد استفاده در ساخت موکت را استحصال کرده و مصرف می‌کردند. نیش عقرب می‌خوردند، با رتیل نشئه می‌کردند و به هر طریقی نمی‌گذاشتند «ترک» اتفاق بیفتد.
سال‌ها بعد اما خبرنگاری از «پایان عصر مقابله فیزیکی با مواد مخدر» خبر داد. از دنیای بعد از جمع‌آوری اردوگاه‌های اجباری، از شورآبادها و مبارزه به سبک توسعه‌یافتگی، اگر چه خودش سال‌ها بعد دست‌هایش را بالا گرفت و تسلیم شد. برنامه بیمارمحور مبتنی بر نجات یک بیمار مزمن به وسیله متادون، کار و روان‌درمانی بازهم به اردوگاه رسیده بود. این بار «کمپ‌های خصوصی ترک اعتیاد». نمونه‌های تقلیل‌یافته شورآباد در بخش خصوصی، سگ‌درمانی، کتک زدن، احساس خفگی به سبک نظامیان آمریکایی، ترساندن، شب بیداری و زنجیر کردن معتاد.
تناقض عجیبی است، جامعه‌ای که تمایل به ریشه‌کنی اعتیاد دارد اما راه آن را بلد نیست، جامعه‌ای که در یک دایره ناقص گیر افتاده است و مدام دور خود می‌چرخد، مستاصل بین اصلاح معتاد به منظور ترک، یا اجبار معتاد به سمت ترک و در انگاره دوم تنها یک شیوه بلد است، اردوگاه، کمپ، پایگاه، مزرعه یا هر چیز دیگری که فقط اسمش را عوض می‌کند و در هر دهه‌ای در رنگ و لعابی تازه سر بر می‌آورد و جعبه پاندورایی‌اش را باز می‌کند تا تازه‌ترین بلاها و مصایب را بر سر معتادان سرریز کند. دهه 60 شورآباد، دهه  70 استراحت، دهه  80 کمپ‌های خصوصی ترک‌اعتیاد و دهه  90 متناسب با معیارهای روز اردوگاه‌های در دست تاسیس. چه شباهت نمادینی که این اردوگاه فقط چند کیلومتر با آوارهای اردوگاه شورآباد فاصله دارد.
اما تنها این تناقض نیست، آنها که قانون جامع مبارزه با موادمخدر را خوانده‌اند می‌دانند که این تناقض در  مواد 15 و 16 و 42 هم هست. آن‌جا که اولی معتاد را اصلاح شده می‌خواهد و آن یکی بازهم سراغ اردوگاه می‌رود و از اجبار حرف می‌زند.
اردوگاه‌های این روزها به احتمال زیاد مدل پیشرفته‌تر و به روز‌تر شورآباد خواهد بود. مدل سنگ‌های مرمر به جای موزاییک، سیستم تهویه مرکزی جایگزین کولرهای آبی آبسال، پنجره‌های دوجداره، شیرهای استیل و پتوهای گلبافت موردپسند خریداران دولتی اما شکی نیست که همان مسیر شورآباد را می‌رود، شاید موکتی در آن‌جا پهن نشود اما چسب مورد استفاده در کفش‌ها، همچنان چسب فرنگی است، عقرب و مارمولک و رتیل هنوز در بیابان‌ها زندگی می‌کنند و هنوز می‌توان سربازها را برای ورود مواد تطمیع کرد. به احتمال زیاد اینها هم اردوگاهی خواهد شد برای ترک نکردن آن چیزی که به خاطرش درست شده است؛ ترک اعتیاد.


تعداد بازدید :  152