ماهچهره تهرانی | «بهرغم محتسب با سقای گلچهرهای سقا/ سبو بر دوش و جام می به دستم تا چه پیش آید» این بیت از قلم سقای درویشی تروایده است که با عشقی سرریز شده و آشکار، دل به دریای روزگار زده و جادهای آرمانی را در پیش گرفته است؛ جادهای که با رنگوروی جوانمردی، تصویر کلی تاریخ ایران را با غنایی از معنیها و منشهایی ستودنی گره زده است.
میدانیم که تاریخ جوانمردی در ایران، روایتی بس طولانی و مفصل دارد. جوانمردی حاکم بر اعصار مختلف تاریخ ایران، گاه درقالب انجمنها و گروههایی نظامیافته و متشکل، گاه در جامه شبهنظامیانی یاریگر، گاه در کسوت درویشان دنیاگریز و در خدمت خلق خدا، گاه در دل اصناف و کوچه و بازار شهر و سرانجام گاه نیز در لباس سقایان جلوهگر شده است. سقایی از روزگاران قدیم، خدمتی از روی نیتی خالصانه بوده که در میان صوفیان و اهل فتوت رواج داشته است. کسانی هم اما بودند که سقایی را بهعنوان راهی برای درآمد برمیگزیدند. سقایان دستهنخست، مردمان تشنه را در روزهای گرم و جاهای تفدیده سیراب میکردند، لبخند را بر دل مردمان شاد و دعاگو میآوردند و رضای خدا را میجستند. اینان جوانمردانی برآمده از متن مردم بودند که این مسیر را برای رضای خدا و خلقش در پیش میگرفتند. حضور سقایان جوانمرد در عصر حاکمیت ایلخانان مغول و صفویان بسیار پررنگ و قابلدرنگ است. عصر ایلخانان، دورهای است که روح جوانمردی و عرفان و صوفیگرایی ایرانی را از پس تلخیها و مصایب بسیار بازمینمایاند؛ روزگاری که مردم از شدت سختیهای زمانه و در پی از دست دادن کسانشان بر اثر هجوم مغولان، به دامن عرفان و تصوف چنگ میزنند تا آرامشی درخور یابند و با انجام اموری نیک همچون سقایی در میان مردم، تشفیخاطر خود را افزون میکنند. آرامش به دستآمده از این معنی در عصر صفوی که اجدادشان در دوران ایلخانان در جرگه جوانمردان بنام بودند، روح خود را در تار و پود جامعه بسیار گسترانید و به باری درخور و ستودنی نشست.
درباره روش و منش سقایان جوانمرد در منابع گوناگون تاریخی، روایتهایی نقل شده است. ازجمله در رساله قشیریه میخوانیم «ذوالنون مصری گفت: هر که خواهد که جوانمردان نیکو بیند، به بغداد شود و سقایان بغداد را ببیند. گفتند: چگونه؟ گفت اندر آن وقت که مرا منصوب کردند، نزدیک خلیفه بردند. سقایی دیدم عمامه نیکو بر سر نهاده (و دستاری مصری برافکنده) و کوزههای سفالین باریک و نو اندر دست، گفتم: این سقای سلطان است؟ گفتند: نه که سقای عام است، کوزهای از وی فرا ستدم و آب خوردم و کسی با من بود، وی را گفتم: دیناری فرا وی ده. بِنَسِتد، گفت: تو اینجا اسیری و از جوانمردی نبود از تو چیزی ستدن».
کار سقایان در طول تاریخ ایران پس از اسلام با آیینهای عزاداری محرم و بزرگداشت امام حسین(ع) و یارانش که تشنگی و بیآبی را در صحرای کربلا حماسهسازانه تاب میآورند، پیوند میخورد؛ پیوندی که تا به امروز حضور سقایان را در ماه محرم در شهرهایی چون تهران، آران، کاشان، کرمان و یزد، تبریز و اراک به تصویر میکشد. این دسته از سقایان در کوچهها و بازارها و در میان عزاداران با مداحی اهلبیت و گفتن از سختیهایی که بر امامحسین(ع) و خانوادهاش رفته است، نوعی فاخر از آیینهای
عاشورایی پدید آوردهاند.
براساس این پیشینه، سقایان در فتوتنامه سلطانی اثر واعظ کاشفیسبزواری به دو دسته مداح و سقا تقسیم شدهاند. مردمانی محترم و بزرگ که در چشم جامعه جایگاه خاصی داشتند. این احترام از اجرای محتوای بندهای مرامنامهای است که سقایان جوانمرد رعایت آن را بر خود واجب میدانستهاند، «اگر پرسند که آداب سقایان چند است بگوی: ده ... از پاکیزگی و دوری از گناه و اینکه در وقت سقایی از دست راست آغاز کند و اینکه به هر که رسد او را آب دهد و آب از راه حلال به مردم دهد و بر سقایی طمع مزد نکند و فروتن باشد و در هیچ مجلس بیاذن صاحب آن وارد نشود و اصل آن است که تا او را به مجلس نطلبند، در نیابد مگر که مجلس عام باشد مثل مجلس و خانقاه و لنگر، بر همکاران خود حسد نبرد و اثبات کار خود چنان که شاید و باید بداند».
سعدی در شمار سقایان جوانمرد
شاید کمتر کسی بداند که سعدی شاعر سرزمینمان مدتی به طریق جوانمردان سقایی میکرد و تشنگان را بیمزد و منت سیراب میساخت. در اینباره در فتوتنامه سلطانی میخوانیم «پس هر که امروز به عشق شهیدان کربلا سقایی میکند به... موافقت عباسبن علی(ع) است و پیشرو سقایان امت اوست و هرکه این معنی نداند، سقایی او را مسلم نیست و بعضی اسناد سقایی در این امت بعد از امیر(ع) و عباس(ع) به سلمان فارسی کنند که پیوسته مشک آب به دوش کشیدی و به خانه حضرتفاطمه (سلامالله علیها) آوردی و این نقل درست است که پیرسلمان در این کار، حضرت شاهمردان است و شیخ مصلحالدین سعدی شیرازی نیز این کار کرده و این طایفه را حیاتبخشان گویند». در تذکرهالشعرای سمرقندی نیز آمده است، سعدی «سیسال به تحصیل علوم و سیسال دیگر به سیاحت مشغول بوده ... دوازده سال دیگر سقایی کرده، راه و طریق مردان پیش گرفته است».
درویش بهرام سقا که بود
گاه از میان سقایان جوانمرد کسانی هم بودند که به دلایلی نامی از خود بر برگهای تاریخ برجای گذاشتهاند. ازجمله این چهرهها درویش بهرام سقا است که در سده دهم هجری یعنی در زمانه صفوی میزیست؛ زمانهای که از روح تصوف و جوانمردی سرشار بوده است. این درویش که راههایی طولانی برای سقایی میپیمود و در این میانه، شبی بر اثر دیدن قاسم انوار در خواب شاعر شد «سقا غم و درد و شادمانی همههیچ/ اندیشه مرگ و زندگانی همههیچ ... برخیز که در جهان فانی همههیچ/ جز عشق نگار جاودانی همههیچ».
در منتخبالتواریخ درباره او میخوانیم، «سقا نام درویشی فانیمشرب است از مریدان سلسله شیخ حاجی محمد خبوشانی-قدسسره- خالی از جذبهای نبود. در کوچههای آگره با شاگردی چند آب به خلق خدا رسانیدی و رد آن حالت زبان او از اشعار آبدارتر بودی. یکی از پیرزادههای او به هند آمد، هرچه داشت و نداشت به پیرزاده داده به قدم تجرید راه سرندیب پیش گرفت و در میان راه سیلان سیل فنا رختِ هستی او را در ربود و در آن کفرستان شخصی به اشارت حضرت نبوی(ص) که در خواب به او نموده بودند از غیب پیدا شده به تجهیز و تکفین سقا پرداخته، سقیالله ثراه. او چند دیوان جمع کرده بود، هر مرتبه که جذبه بر او غلبه میکرد، یگانیگان را میشست و آنچه باقی مانده هم دیوانی بزرگ است».
بر پایه آنچه روایت شد، جستوجوی ردپای جوانمردی در تاریخ ایران ما را به جاهایی میبرد که کمتر از آن سخن رفته است. جوانمردانی که در کوچهها و بازارها، آبادیها و شهرها بر آن بودند تا تشنگی مردم را با کاسهای آب از مشک خود برطرف سازند و روح خود را نیز سیراب کنند و صیقل دهند.