در سفرنامه مکه یا سفرنامه سیفالدوله سلطان میرزا محمد قاجار تعبیر جالبی وجود دارد که خود مسافر را به دیوانه تشبیه میکند «... این حرف پار[ه]ها را نامیدم به دلیل المسافرین؛ چون در ایام سفر و اوقات حرکت خیال و حواس پریشان است. عربیه: المسافر کالمجنون ...» اکنون ما با انتخاب چنین موضوعی، دیوانگانی را پیگیر احوالدیوانگان دیگر کردهایم؛ سرانجام چه آید، عاقلان دانند!
ماتو، ماتو!
آنچنانکه میدانیم و از خلال مطالب سیاحتنامهها همچنین برمیآید، در جامعه ایرانی، واژه «دیوانه» و برخی واژگان همتراز آن کاربردهایی گوناگون دارند و گاه معنیهایی دووجهی و متضاد از آن بهدست میآید. برای نمونه شاردن، سیاح فرانسوی دوره صفوی دستکم در دو مورد اشاره میکند که کلمه دیوانه در چنین شرایطی مورد استفاده قرار میگیرد «دیوانه فارسی و دلیDely ترکی مترادفند و هر دو هم به معنی مجنون و هم به معنی دلیر است و ایرانیان سربازان داوطلب را نیز چنین مینامند». نمونه دیگر را در سفرنامه پیترو دلاواله ایتالیایی که زمان شاهعباس یکم صفوی را در ایران گذراند، میخوانیم «... دلی به معنی دیوانه لقبی است که شاه به محمدخان داده، زیرا او لوده و بذلهگو است و شاه را خیلی میخنداند». این جهانگرد ونیزی حتی معنی ایتالیایی دیوانه را هم به شاهعباس میآموزد و شاه هم محمدخان را با آن کلمه یعنی «ماتو» مورد خطاب و طعنه قرار میدهد. جایی هم اشاره میشود که فردی به نام «دلیملک» به واسطه هوسبازی و مسخرگی این عنوان را از شاه عباس دریافت میکند.
احترام به مردگان دیوانگان
در سفرنامه مکه مراد میرزا حسامالسلطنه درباره اعتقاد به تقدس ارواح مردگان و احترام به دیوانهها بهویژه به قبور ایشان، نویسنده پدیدهای را مشاهده میکند که روایت آن اینگونه است «در طرف یمین راه قبر زنی بود، عیوش نام. سنگ زیادي روي قبر او انبوه کرده بودند. از قراري که میگفتند این زن به جنون و صرع مبتلا بوده، در این راه وفاتیافته و مدفون شده است. چون احترام احیا و اموات مجانین در این صفحات منظور میدارند، لهذا هروقت از این راه بگذرند، غالبا فاتحه در دور این قبر خوانده، پارچه لباسی از قبیل پیراهن و... بر سر قبر او میگذارند.»
وضعیت بیماران روانی درگذشته قابلتوجه ایرانیان امروز
پولاک، پزشک ناصرالدینشاه قاجار که اغلب با نگاه بدبینانه به ایرانیان و شیوه زیست ایشان مینگرد، در سفرنامهاش که عنوان «ایران و ایرانیان» دارد، البته با خوشخبری به نکتهای جالب اشاره میکند که میتواند برای برخی ایرانیان امروز چه بسا قابلتوجه و تاثیرگذار باشد «بیماریهاي عصبی سهم عمدهاي در فهرست بیماریهاي جسمی فعلی ایران ندارد، چه اصولا ایرانی عصبیمزاج نیست. طرز تربیتش، حرصوجوش نخوردنش، خونسردی که در برابر آینده از خود نشان میدهد و اینکه فقط حال را غنیمت میشمارد، خلاصه تمام طرز تفکر و جهاننگریاش مانع از آن است که به هیجان بیاید و به عوارضی که با زندگی اروپایی ما ملازمه دارد دچار شود. جوشوخروش و تلاش اروپاییها در نظر ایرانیان کاري است عبث و نامفهوم؛ ایرانی، اروپاییها را به دلیل جوشی که میزنند و شکلکهایی که به هنگام بیان مطلب از خود درمیآورند «دیوانه» یا «سفیه» میخواند». وی در ادامه به وضع بیماران روانی موجود در ایران هم علاقه نشان میدهد و مینویسد، «به زحمت میتوان کشور دیگري را سراغ کرد که تعداد بیماران روانی در آن چنین اندك باشد مثلا در تهران عدد آنان از 8 تا10تن تجاوز نمیکند. درنتیجه هیچ احتیاجی به تأسیس تیمارستان در این دیار محسوس نیست. دیوانگی فقط بر اثر ضربهها و جراحات خارجی بروز میکند مثلا ضربهاي، سقوطی به روي سر و از این قبیل. ولی درویشها بر اثر افراط در استعمال حشیش به جنون دچار میشوند. شیفتگی زیاد و حساسیت فراوان به همان کمی و ندرت است که مالیخولیا. خودکشی امري است، ناشنیده». در این فقره نیز گفتنی بسیار است، اما به همین بسنده میشود.