احمد طالبینژاد منتقد
این گفته آقای داریوش مهرجویی، در جشن کانون کارگردان سینمای ایران مبنی بر اینکه منتقدانی که قصد نقد آثار فیلمسازان همنسل او همانند تقوایی، کیمیایی و... را دارند باید از شعور هنری بالایی بهرهمند باشند، درست است، چراکه ما در شرایطی زندگی میکنیم که بسیاری قلم به دست هستند یا پای کامپیوتر مینشینند و فیلمها و فیلمسازان مختلف را نقد میکنند. پس این نقدنویسان باید دارای سواد و اطلاعاتی باشند همانند اینکه مثلا خود آقای مهرجویی چطور وارد سینمای ایران شده است؟ او چه نقشی در سیر تحول سینمای ایران داشته؟ آن زمان است که حتی اگر فیلمهای امروز این فیلمساز، همانند «چه خوبه که برگشتی»، برایمان متقاعدکننده نیست، به همین راحتی نمیشینیم و آن را به باد سخره نمیگیریم و البته بیشتر به شرایطی میپردازیم که فیلم محصول آن است. درواقع تمامی فیلمهای اخیر مهرجویی مانند «سنتوری»، «نارنجیپوش» و... محصول شرایط اجتماعی خاصی هستند که بر جامعه ما حاکم شده است. حتی در همه این فیلمها رگههایی از سواد، فلسفه و شناخت کافی نسبت به مسائل مختلف وجود دارد، بنابراین فکر میکنم آقای مهرجویی حرف درستی زده است. به نظر من هم تحلیل و نقد سینمای فیلمسازانی همچون کیارستمی، کیمیایی و... کار سادهای نیست. منتقدی که درباره چنین فیلمسازانی مینویسند باید سابقهای داشته باشد و سینما را بشناسد. کافی است به پنج فیلم درخشان آقای مهرجویی در تاریخ سینمای ایران نگاه کنیم تا بتوانیم برای او تا همیشه احترام قایل شویم و زمانی که از فیلم جدیدش خوشمان نیامد، برای او به خاطر نقش تاریخیاش در سینمای ایران حرمت قایل شویم. فیلمسازانی همچون کیمیایی، مهرجویی، کیارستمی و... در اواخر دهه 40 سینمای ایران را وارد مرحله نوینی کردند، بنابراین نباید در نقدهایمان نقش جریانساز آنها را فراموش کنیم یا اینکه هویت و پیشینه آنها را نادیده بگیریم.
متاسفانه از زمانی که فضای مجازی گستردهتر و فراگیرتر شده، آدمهای بیشتر خودشان را منتقد میدانند، درحالیکه بسیاری از اینها فقط اظهارنظر است و هر کسی هم میتواند نظرش را بگوید. اما نقد مقوله دیگری است، نقد نوشته میشود تا جهان یک فیلمساز را توضیح دهد و مخاطب را به درک بهتری از اثر برساند. البته قرار هم بر این نیست که از نقد آثار چنین فیلمسازان تاثیرگذاری اجتناب کنیم. ما باید نقد کنیم، نقد کنیم که چرا فیلم «چه خوبه که برگشتی» بد است. درواقع در کارنامه اکثر این فیلمسازان فیلمهای متوسط یا بد هم وجود دارد. من به شدت با اسطورهسازی مخالف هستم. به نظرم نباید از هیچکس بهخصوص یک فیلمساز اسطوره ساخت. ولی باز هم تأکید میکنم که باید بر نقش تاریخی آنها حرمت گذاشت. نباید چون فیلمهای اخیرشان همچون گذشته خوب نیست، بگوییم آنها فیلمسازی بلد نیستند و هرچه دلمان میخواهد دربارهشان بنویسیم. خصوصا در ایام جشنواره فیلم فجر که همه از روی هیجان نقدهای آنی مینویسند و همه چیز را بهم میزنند.
متاسفانه این روزها فضای نقد آشفته و جایگاه آن مخدوش شده است. کسی دیگر برای نقد و نقدنویسی حرمت قایل نیست، درحالیکه قرار است نقد راهگشا، روشنگر و فرهنگساز باشد. اگر چنین نقدی نوشته شود، ولو منفی واقعا ارزشمند است. البته در همه جای دنیا روال به همین ترتیب است. مثلا هر کسی در سینمای جهان به خودش اجازه نمیدهد درباره اینگمار برگمان بنویسد چرا که او یک کارگردان تاریخساز در سینما بود، بنابراین باید منتقدان دارای سواد باشند تا بتوانند درست نقد و تحلیل کرده و از اظهارنظرهای آنی اجتناب کنند.