مهدی غنی پژوهشگر
افزایش اعتماد عمومی یک اصل بیشتر ندارد که آن صداقت و راستگویی است که باید وجود داشته باشد. انسانها تنها به یک دلیل به هم اعتماد میکنند، صداقت و راستگویی. اعتماد عمومی دو وجه دارد؛ اعتماد بین مردم و اعتماد بین مردم و مسئولان. در هر دو وجه باید زمینهای فراهم شود تا راستگویی رواج پیدا کند. در جامعه ما هم اصلیترین راه جلب اعتماد عمومی، رواج صداقت است. شاید بهنظر برسد که عدماعتماد بیشتر بین مردم و مسئولان است، با این حال در جامعه امروز ما، حتی مردم هم به یکدیگر اعتماد ندارند. اقشار مختلف جامعه به هم اعتماد ندارند. وقتی شما به مغازهای میروید تا کالایی بخرید مطمئن نیستید که آن کالا ارزش واقعی قیمت خریدش را داشته باشد یا اینکه کنترل میکنید که تاریخ مصرفش نگذشته باشد چراکه صرفا به حرف و تعهد فروشنده اعتماد ندارید. متاسفانه در جامعه ما دروغگفتن رواجیافته و راستگویی فقط در موارد اضطرار انجام میشود؛ درحالیکه باید برعکس باشد. دلیلش هم این است که راستگویی در پارهای مواقع براساس برخی مناسبات جامعه ما هزینه دارد. بسیاری از افراد میبینند اگر راست بگویند با مشکلاتی روبهرو میشوند پس ترجیح میدهند یا سکوت کنند یا دروغ بگویند. انسان نباید از راستگویی فرار کند اما مناسبات جامعه است که این روند را رایج کرده است. کسیکه دروغ میگوید مورد تشویق قرار میگیرد و در مقابل راستگو سرزنش میشود. مناسباتیکه دروغگویی را مورد ستایش قرار میدهد باعث میشود که اخلاقیات در جامعه به انزوا و حاشیه برود. بخشی از این موضوع به نهادهای اجرایی و دولت برمیگردد و بخشی از آن به فرهنگ جامعه ما برمیگردد. از همان دوران کودکی هم میبینیم که اگر بچهای راستش را بگوید مورد تنبیه قرار میگیرد. با اینکه اگر راستگویی ارزش باشد، حتی اگر کسی به جرمی اعتراف کند هم نباید برای راستگویی سرزنش شود.
روایتی از زندگی پیامبر اسلام(ص) در این مورد هست که شاید بازگوکردنش خالی از لطف نباشد. روزی شخصی نزد پیامبر(ص) میآید و میگوید من به دزدی عادت کردهام از شما میخواهم به من کمک کنیم این عادت بد را ترک کنم. پیامبر(ص) به او میگوید من از تو یک کاری میخواهم که انجام دهی و آن راستگویی است؛ یعنی تحت هیچشرایطی دروغ نگو؛ همیشه راستش را بگو. آن فرد به پیامبر میگوید مشکل من راستگویی و دروغگویی نیست مشکل من عادتکردن به دزدی است. اما پیامبر اصرار میکنند که تو فقط صداقت داشته باش. این فرد میرود با این فکر که پیامبر هم نتوانست مشکل مرا حل کند. بعد از آن وقتی برای دزدی میرود و یک لحظه با خود فکر میکند اگر صاحب مال فردا از من بپرسد دیشب کجا بودی و چه میکردی من چه جوابی به او بدهم؟ یا اگر هر فرد دیگری این سوال را از من بپرسد من اگر راستش را بگویم رسوا میشوم. پس دست از دزدی میکشد چون راستگویی میتوانست هویت او را برای مردم فاش کند.
این داستان نشان میدهد راستگویی و صداقت میتواند باعث ازبین رفتن بسیاری از مفاسد شود و برعکس دروغگویی منشأ زشتیها و فسادهای اجتماعی است. شعارهایی که برای مبارزه با مفاسد در جامعه ما طرح میشود بیشتر باید به معطوف به این باشد که اگر راستگویی نهادینه شود دیگر فسادی صورت نمیگیرد و بدون دروغ امکان ندارد کسی بتواند دزدی کند و بیتالمال را به تاراج ببرد یا اختلاس کند. حالا اگر رسانهای در این میان از این مفاسد گزارش دهد، با او برخورد میشود چون راست را گفته است. این درحالی است که اگر رسانهها در گفتن حقایق آزاد باشند جلوی خیلی از مفاسد گرفته میشود. اگر مردم حق داشته باشند راست و حقیقت مسائل را بدانند جلوی خیلی از خلافکاریها گرفته میشود و اعتماد عمومی هم بالا میرود.