شماره ۶۰۱ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۹ تير
صفحه را ببند
تعادل یا تنش؟

احمدرضا  دالوند

جایی خواندم که «با مشت گره کرده با هیچ‌کس نمی‌توان دست داد»، حتما می‌توان مصداق این عبارت پر معنا را به مجموعه تحرکات یک اجتماع نیز ربط داد. مگر نیستند افراد خیرخواهی که وضع متعارف جامعه را در وجود «تعادل» و «تعامل» در لایه‌های زندگی تلقی می‌کنند؟ درتضاد با چنین دیدگاهی، گروه یا گروه‌هایی نیز وجود دارند که وضع متعارف را در وجود «تنش» در اجتماع تعریف می‌کنند، این گروه‌ها در اصطلاح جامعه‌شناسی سیاسی به «نظریه‌پردازان قدرت» معروفند. کسانی که « تعادل» را وضع اجتماعی مطلوب برای زندگی انسان می‌دانند، در اصطلاح به «کارکردگرایان» شهره‌اند. اینان دانسته یا ندانسته از یک منطق بیولوژیک بهره می‌گیرند. یعنی، همان‌گونه که در حالت گرفتگی عضلات و اصطلاحا  «انقباض ماهیچه‌ای» درمقایسه با حالت ریلکسیشن و رهایی عضلات و اصطلاحا «انبساط ماهیچه‌ای»، درد و فشار وجود ندارد و پیکر انسان احساس آسودگی می‌کند، اجتماعات انسانی، یا پیکر جامعه هم در وضع «تنش» احساس ناراحتی کرده، و بالطبع به سوی «تعادل» میل کرده و آن را طلب می‌کنند. گفتنی است استقرار اجباری اجتماعات انسانی در وضع تنش، موقتی است و دیر یا زود جای خود را به آرامش می‌دهد که کم هزینه‌ترین وضع است. یک جامعه زنده و پویا از پس تجارب تاریخی و شناخت وضعیت‌های سامان یافته و نابسامان، دست به انتخاب می‌زند. رمزگشایی از نشانگان چنین انتخابی، تعیین‌کننده مشی افراد خیرخواهی است که با عمق جانشان دریافته‌اند که تنش چه عواقب ناشناخته و چه انفعال پیچیده‌ای را در زیر پوست اجتماعات مخفی می‌سازد. هرچه تنش طولانی‌تر باشد، انفعال اجتماعی شدیدتر می‌شود. پیامدهای تنش و سپس انفعال، روح مردمان را به نوعی کرختی و فلج مبتلا می‌سازد و تا نابودی کامل جامعه به صورت موقت یا دایم پیش می‌رود. افول قدرت‌ها و تمدن‌های بزرگ در تاریخ نمونه‌هایی از این واقعیت است. راه‌حل را باید در اتخاذ رویکرد‌های عدالت‌محور و دفاع از ضعیف‌ترین اقشار و محروم‌ترین گروه‌ها جست‌وجو کرد.


تعداد بازدید :  180