شماره ۶۰۱ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۹ تير
صفحه را ببند
به بهانه اکران فیلم سینمایی در دنیای تو ساعت چند است؟
در دنیای تو؛ ساعتش یا خوب‌خوب است یا بد بد!
در دنیای هنر همیشه منتقدان، رسانه‌ها و هنرمندان صاحب‌سخن بوده‌اند و مخاطبان مستمع. معمولا جز در مواردی بسیار خاص حرف و نظر مردمی که به تماشای فیلم، تئاتر، گالری، کنسرت یا هر رویداد دیگر فرهنگی و هنری می‌روند، جایی در بین اظهارنظرهای رسانه‌ای ندارد. نظر مردمی که بارها با تبلیغ یا ضد تبلیغ‌های دورهمی باعث شکست یا موفقیت، مهجور ماندن یا دیده شدن آثار فرهنگی و هنری رفته‌اند، همیشه مورد بی‌مهری قرار گرفته است درحالی‌که اهمیت نظر مردم به‌عنوان مصرف‌کننده محصول فرهنگی می‌تواند بسیار مهم و تعیین‌کننده باشد. اعتقاد به اهمیت نظر مردم باعث شد به فکر طراحی صفحه‌ای بیفتیم که محل تجمیع آرای مردمی درخصوص آثار فرهنگی و هنری باشد. نام صفحه را هم با نیم‌نگاهی به «هنرمندان» گذاشتیم «هنرمردم»، در این صفحه قرار است کلیه اتفاقات فرهنگی و هنری از زاویه نگاه، قضاوت و سنجش مردم عادی جامعه مورد بررسی قرار گیرد. قرار است در این صفحه در روزها و شب‌های مختلف به سالن‌های تئاتر و سینما و کنسرت‌ها بیاییم، به گالری‌ها سر بزنیم و با مردم درخصوص اثری که به تماشایش رفته‌اند، حرف بزنیم. در این صفحه قرار نیست چهره شناخته شده و مشهوری حرف بزند این‌جا فقط و فقط متعلق به حرف‌ها و نظرات مردم است. نظراتی که خودمان هم نمی‌دانیم موافق یک اثر خواهد بود یا مخالفش اما نظر مردم هر چه باشد با حفظ امانتداری در این صفحه منتقل خواهد شد. امیدواریم این صفحه بتواند در درازمدت تبدیل به پل ارتباطی بی‌واسطه‌ای بین مردم، رسانه و هنرمندان باشد.

مرضیه قزوینی‌زاده | «در دنیای تو ساعت چند است؟» اولین فیلم بلند صفی یزدانیان است که اکران خود را از بیست‌وسوم اردیبهشت‌ماه آغاز کرده و بیشتر منتقدان سینما نظر مثبتی به آن داشته‌اند. فروش فیلم هم نشان می‌دهد با این‌که سالن‌های چندانی در اختیار ندارد ولی نسبت به فضای متفاوتش با استقبال خوبی در اکران عمومی مواجه شده است. به کار بردن واژه متفاوت درباره «در دنیای تو ساعت چند است؟» کاملا بجا و مناسب است، زیرا کمتر فیلمی را می‌توان یافت که مخاطبان آن نظراتی تا این اندازه متضاد داشته باشند و این موضع‌گیری هم تنها نسبت به سلیقه شخصی و فضای به تصویر کشیده شده در خود فیلم باشد نه دلیل سیاسی و حاشیه‌ای دیگر. به عبارتی بیننده‌ها یا کاملا براساس سلیقه سینمایی‌شان راضی هستند و فیلم را دوست دارند یا تماشای آن را یک‌جور وقت تلف کردن می‌دانند. البته این حجم از نظرات متناقض و متفاوت تعجبی هم ندارد، «در دنیای تو ساعت چند است؟» محصول دفتر سینمایی «رود فیلم» دفتر مشترک علی مصفا، فردین صاحب الزمانی و صفی یزدانیان است، جایی که یزدانیان درباره آن می‌گوید: «ما در «رود فيلم» با آرامش زيادي فيلم مي‌سازيم و ريتم ما کند است»، هوش چندانی هم لازم نیست که با توجه به سلیقه این آدم‌ها بفهمی قرار نیست فیلمی پرهیجان یا داستان عشقی آتشین از این دفتر بیرون بیاید. «چیزهایی هست که نمی‌دانی» ساخته فردین صاحب‌الزمانی یا «پله آخر» به کارگردانی علی مصفا نمونه‌های دیگری از همکاری این سه نفر است. البته همایون پایور و لیلا حاتمی نیز پای ثابت بسیاری از این همکاری‌ها بوده‌اند و رد پای تجربه‌های دیگر این تیم را نیز می‌توان در کارنامه فیلم‌های کوتاه یزدانیان یافت. اکران «در دنیای تو ساعت چند است؟»، همچنان در سینماهای کشور ادامه دارد.
همه برای دیدن یک فیلم خوب آمده‌اند
با رسیدن ماه مبارک رمضان و فصل تابستان، ساعات نزدیک افطار و پس از آن، از سانس‌های پرمخاطب سینماهای کشور به حساب می‌آید. اکران «در دنیای تو ساعت چند است؟» نیز در همین ساعات، گاهی تمام سالن یا حداقل دوسوم آن را پر می‌کند. می‌توان در بین کسانی که برای تماشای فیلم آمده‌اند زوج‌های بسیاری را پیدا کرد که احتمالا به هوس دیدن فیلمی عاشقانه و آرام بلیت خریده‌اند و از آنجایی که لیلا حاتمی و علی مصفا نیز طرفداران بسیاری دارند، از هر کیش و مسلکی مخاطب در سالن هست. تبلیغات پیش از اکران فیلم هم موفق و هدفدار عمل کرده و در این مدت با توجه به فضای فیلم در کافه‌ها و کتابفروشی‌های بسیاری بروشور و پوستر آن دیده می‌شد که به این ترتیب تیپ خاصی از سینماروها هم در میان جمعیت بخشی را به خود اختصاص داده‌اند. البته می‌توان گفت بار اصلی تبلیغات این فیلم بیشتر برعهده روابط دوستی و شبکه‌های اجتماعی بوده است. کسانی که از فیلم لذت برده بودند در مورد آن ساکت ننشستند و خیلی‌ها احساسات مثبتشان را در هر مکان مجازی یا واقعی ابراز کردند که حتما عامل مهمی در فروش فیلم بوده است. اما بسیاری هم در این مدت خیلی صریح گفته‌اند فیلم آن چیزی که به‌نظر می‌رسد نیست و رأی منفی به فیلم داده‌اند. بالاخره این صف‌بندی‌ها با گذشت بیش از یک ماه از اکران آن تکلیف را برای مخاطب روشن کرده است. راحله بشیری ادبیات خوانده و به همراه مادرش به تماشای این فیلم آمده است: «بین فیلم‌های روی پرده باید فیلمی را انتخاب می‌کردم که هم من بپسندم و هم مادرم، خب فیلم‌های طنز این روزها در سلیقه مادرم نیست و نمی‌خواستیم فیلم تلخی هم ببینیم. با تعریف‌هایی که از «در دنیای تو ساعت چند است؟» شنیده بودم و این‌که می‌دانم حس فیلم‌های لیلا حاتمی یا حتی فقط نقش خودش حس سالم، آرام و مثبتی دارد، به نظرم بهترین انتخاب برای ما بود.» راحله 28 ساله که چندان به سینما نمی‌آید، توضیح می‌دهد: «واقعا با وجود فیلم‌هایی که چیزی به من اضافه نمی‌کنند ترجیح می‌دهم به سینما نیایم، اما با این‌که فقط می‌دانم حال‌وهوای فیلم کمی عاشقانه است یک‌جور حس کنجکاوی درباره آن دارم و قرار گرفتن لیلا حاتمی و علی مصفا روبه‌روی هم نیز برایم جالب است.» فاطمه حسن‌پور نیز ادامه می‌دهد: «ما بیشتر برای این‌که با هم جایی رفته باشیم و یک فیلم نسبتا خوب هم ببینیم، آمده‌ایم. همین‌که از شوخی‌های سخیف در آن خبری نباشد یا غم‌وغصه عالم را در دلمان نریزد، فیلم خوبی است.» روی صندلی‌های سالن انتظار خانم و آقای جوان دیگری نیز منتظر رسیدن زمان نمایش فیلم هستند، سیما طائرزاده معتقد است عاشقانه‌های امروز سینمای ایران یا خیلی غیرواقعی و اغراق شده‌اند یا بسیار سبک هستند: «اصولا وقار و متانت لیلا حاتمی را دوست دارم و از خانواده‌اش هم خوشم می‌آید، در این فیلم هم علی مصفا حضور دارد و هم مادر لیلا حاتمی، زری خوشکام. فکر می‌کنم اگر فیلم خوبی نبود هیچ‌کدام از این هنرمندان در آن حاضر نمی‌شدند.» علی آب‌روش هم که به پیشنهاد دوستانش به دیدن این فیلم آمده است، می‌گوید: «من تعریف‌های زیادی از «در دنیای تو ساعت چند است؟» شنیده‌ام، آن هم از کسانی که سلیقه فیلم دیدنشان به من نزدیک است. فکر می‌کنم هنوز زود است درباره آن نظر بدهم اما انتظار دارم فیلم خوبی ببینم.»
عاشقانه آرام و مخاطبان کمابیش ناآرام
فیلم پر است از صحنه‌های دلربا و موسیقی کم‌نظیر کریستف رضاعی که مخاطب را به خود جلب می‌کند. در حین نمایش فیلم می‌توان گاه‌و‌بی‌گاه صدای خنده بعضی از تماشاچیان را شنید، حتی شوخی‌های کمرنگ از زبان علی مصفا مثل شعری که به دوران دانشجویی گلی باز می‌گردد: «علی یاقوتی، نکنی قاطی، فاطی یا گلی، گلی یا فاطی» نیز از زیر دست مخاطبانی که منتظر لحظه‌ای برای زیر خنده زدن هستند، در نمی‌رود. یا صحنه‌ای که فرهاد برای جلب‌توجه گلی دستش را جوری تکان می‌دهد که انگار اشکالی پیش آمده از همه بیشتر مورد توجه مخاطبان اهل خنده قرار می‌گیرد. از طرفی بیشتر مخاطبان حاضر در سالن را جوانان تشکیل می‌دهند و این‌که از واکنش‌های آنها حتی با وجود فیلمی چنین آرام در امان باشید، اجتناب‌ناپذیر است. اما از نکات جالب حین نمایش فیلم اینجاست که وقتی به تیتراژ پایانی می‌رسیم جمعیت با سرعت کمتری سالن را ترک می‌کند و بسیاری برای گوش‌دادن به آهنگ پایانی هنوز سر جایشان نشسته‌اند. البته نکته دیگر هم وجود مخاطبان بسیاری است که با خنده‌ای بر لب از سالن بیرون می‌روند.
دو قطب کاملا متضاد مخاطبان
پس از پایان فیلم مخاطبان به آرامی دوباره به تهران شلوغ باز می‌گردند و میان جمعیت می‌توان بحث‌های کوچکی را دید که بعد از دیدن فیلم شکل می‌گیرد. مسعود نیازمند، از آن دسته مخاطبانی است که فیلم را دوست داشته، می‌گوید: «بعد از مدت‌ها فیلمی دیده‌ام که وقتی از سالن سینما بیرون می‌آیم احساس خوبی دارم» او که 31‌سال دارد و تا مقطع کارشناسی ارشد شیمی تحصیل کرده، روند فیلم را آرام و حساب شده می‌داند: «احساس می‌کنم از ابتدا مشخص بود با چه نوع فیلمی سر و کار داریم و همان چیزی بود که انتظار داشتم. هیچ حرکت اشتباه و اضافه‌ای در فیلم نبود و بازی‌ها هم فوق‌العاده بود». او موسیقی متن را از نقاط قوت فیلم برمی‌شمرد: «فکر می‌کنم زیباترین موسیقی فیلمی بود که در تمام فیلم‌های ایرانی می‌توان شنید». نیازمند لوکیشن‌های بی‌نظیر رشت و حال‌وهوای شمال ایران را از دیگر نقاط مثبت فیلم می‌داند که آن را هر چه بیشتر دلنشین کرده است. این فیلم  برای نیما افخمی هم لذت‌بخش بوده. او «در دنیای تو ساعت چند است؟» را یک نمونه عالی از فیلمی برای فضای روشنفکری می‌داند: «به‌نظرم جای فیلم‌هایی که با مخاطب جدی‌تر هنر ارتباط برقرار کند بسیار کم است، این فیلم می‌تواند حال مخاطبی را که به دنبال چیزی فراتر از حد معمولی آمده است، خوب کند». او که در رشته جامعه‌شناسی تحصیل کرده، معتقد است مخاطب با یک نوع فانتزی عاشقانه‌ای طرف است که نمونه‌های فرانسوی بسیاری دارد و ادامه می‌دهد: «پیش از افشا شدن فضای کلی فیلم بر مخاطب، یک سوال و نوعی تعلیق در فیلم وجود دارد که می‌تواند مخاطب را با خود تا انتهای فیلم بکشاند، منظورم آن جایی است که مخاطب هنوز نمی‌داند چرا گلی فرهاد را به یاد نمی‌آورد». افخمی این نکته را مثل تکه‌ای از یک پازل گمشده توصیف می‌کند که می‌تواند مخاطب را به سمت پاسخ‌هایی در ذهنش هدایت کند: «اما به گمانم خیلی زود پرده از این ماجرا برداشته می‌شود و بعد از آن فیلم به روایتی عاشقانه و عجیب تبدیل می‌شود. البته اگر مخاطب ایرانی این حوصله را به خرج بدهد که این فیلم را به نوعی از آخر به اول ببیند به‌نظر می‌تواند با یک روایت فردی، عشقی، یک‌سویه و غیابی مواجه شود که درنهایت می‌توان با آن ارتباط برقرار کرد». او فیلم را ناخودآگاه پر از المان‌های روشنفکری کنونی می‌بیند:  «آمدن از فرانسه به شهر زادگاه، تفاوت زندگی در این دو، تصویری که از خانواده ارایه می‌شود، فضای آرتیستیک شخصیت‌ها، دغدغه‌های رویاگونه و حتی جنس موسیقی کار همه گواهی بر همین نکته‌اند». افخمی همین‌طور موسیقی فیلم را بسیار تاثیرگذار می‌داند و ادامه می‌دهد: «به‌نظر من بار لطافت و شاعرانگی گاه‌به‌گاه اثر و بار حس پیش‌برندگی کار را موسیقی تلفیقی و در عین حال خلاقانه کریستف رضاعی به دوش می‌کشد. موتیف‌ها همه از آثار قدیمی موسیقی جهان و شانسون‌های فرانسوی بود که با تغییر لحن به گیلکی بومی شده بودند و حتی به فضای روشنفکری فیلم نیز کمک می‌کرد». رضا اسدی دیگر بیننده فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» که برای بار دوم به تماشای آن آمده، معتقد است گرچه این فیلم شاهکار نیست اما از بهترین ساخته‌های اخیر سینمای ایران است: «من ‌سال گذشته تمام فیلم‌های جشنواره فجر را دیدم و به جرأت می‌توانم بگویم این فیلم بهترین بود، موسیقی فیلم عالی بود و من دیالوگ‌ها را هم خیلی دوست داشتم». به تعبیر اسدی هر سکانس این فیلم ارزشمند است: «گاهی یک شاعر به خاطر یک بیت یک شعر را می‌گوید، بعضی از نقاشان برای کشیدن یک چشم، یک پرتره می‌کشند و بعضی از کارگردان‌ها هم برای یک سکانس، یک فیلم بلند می‌سازند، اما این فیلم پر از سکانس‌هایی است که هر کدام دلیل خوبی برای ساختن یک فیلم بلند است. به‌خصوص سکانس خاطرات فرهاد از دوران مدرسه از بهترین آنها بود.»
مخاطبانی که تحسین فیلم
 ناراحت‌شان می‌کند!
شایان شاهان سلطان‌زاده، دیگر مخاطب این فیلم که دکترای مدیریت استراتژیک دارد و در این حوزه تدریس می‌کند، «در دنیای تو ساعت چند است؟» را فیلمی نوگرا می‌داند که سعی کرده است کمی خود را از چارچوب‌های کلاسیک آزاد کند:  «فیلم سبک و روان است، اما مخاطب را کمی سردرگم می‌کند. دلیل علاقه فرهاد به زبان فرانسه مشخص نیست، چیستی و این‌که کجا این دو با هم آشنا شده‌اند پخته نیست و در کل فیلم، فیلمی سطحی است.» و ادامه می‌دهد:  «آدم‌ها و اتفاقات بین‌شان سطحی هستند، مشخص نیست فرهاد بالاخره قابساز، معلم یا عکاس است!؟ آیا دچار یأس فلسفی است؟ و خانمی که از فرانسه آمده به اندازه سال‌های سفر پخته نیست» شاهین زینعلی که فیلم را چندان نپسندیده معتقد است عاشقانه‌های بسیار بهتری در سینمای ایران هست: «مثلا «کنعان» بسیار پخته‌تر و بهتر از این فیلم است و هر دو در ژانر عاشقانه هستند، یا به‌طور مثال نزدیک به همین اکران، فیلم «خداحافظی طولانی» از موتمن فیلم بسیار بهتری بود اما به آن توجه نشد چون روشنفکری نبود». زینعلی این فیلم را سراسر خسته‌کننده و کسالت‌آور توصیف می‌کند: «در تمام طول فیلم نه هیجان و نه اتفاقی وجود داشت، من تا پایان منتظر بودم اما هیچ اتفاق خاصی در فیلم نیفتاد!» او نظر مساعدی درباره بازی‌ها ندارد: «بازی‌های شاخصی هم ارایه‌نشده بود، لیلا حاتمی مثل همیشه بود و فکر می‌کنم در فیلم‌های عاشقانه بهتر است همسران واقعی را روبه‌روی هم قرار ندهیم، حسی از عشقی نو باید در بازیگر به وجود بیاید که به فضای اثر کمک می‌کند. در هر صورت فکر می‌کنم فیلم‌های خیلی بهتری در سینمای ایران داریم و لزومی نداشت از این فیلم این‌قدر تعریف و تمجید شود». رهام یگانه نیز که به نظر فیلم او را گیج کرده است، می‌گوید: «معلوم نیست فیلم می‌خواهد چه بگوید، چیز خاصی برای گفتن نداشت و به نظر عاشقانه‌ای لوث و دروغین بود». او که به شدت از هدر دادن وقتش ناراحت است، ادامه می‌دهد: «شما از اواسط فیلم می‌خواهید بدانید ماجرای عاشقانه به کجا منتهی می‌شود اما در بسط‌دادن این موضوع کارگردان انگار دچار یک توهم خام می‌شود، به نظرم اوایل فیلم خوب بود و با یک روند خوب می‌توانست ادامه دهد اما این اتفاق نیفتاد و روایت کم‌کم خودش را گم کرد». او «در دنیای تو ساعت چند است؟» را تا حدی هم نوستالژیک می‌داند: «به نظرم کارگردان کمی توانست با نوستالژی‌های ما ایرانی‌ها بازی کند اما فقط کمی! در کل نسبت به سینمای ایران فیلم بدی نیست اما نسبت به سینمای جهان باید بگویم آن‌قدر نمونه‌های خوب و متعالی دیده‌ام که نمی‌توانم بگویم این فیلم خوب است!» او روایت عاشقانه فیلم را روایتی کلیشه‌ای می‌داند: «تا اواسط فیلم همه‌چیز مثل یک روایت عاشقانه کلیشه‌ای جلو می‌رود و بعد از آن در روایتی کودکانه همه چیز گم می‌شود». شهلا نخعی از دیگر مخاطبان ناراضی فیلم آن را بسیار فرانسوی می‌خواند: «چه نیازی بود این‌قدر روی زبان فرانسه تأکید شود و رشت درست مثل شهری در فرانسه نشان داده شود؟ به نظرم حیف بود که کریستف رضاعی چنین اثر قابل اعتنایی برای این فیلم ساخت و حتی در آن، جلوی دوربین رفت». او که دیدن این فیلم را هدر کردن هزینه و وقت دیده است، می‌گوید: «چرا باید فیلمی ساخته شود که حرفی برای گفتن ندارد؟ آن هم فیلمی تا این اندازه کسل‌کننده و یکنواخت؟ به‌نظر شخصیت علی مصفا به نقشش نمی‌آمد. لیلا حاتمی هم بی‌هیچ نوآوری و خلاقیتی همان حاتمی همیشگی بود» و اضافه می‌کند: «خیلی خوب است که یک هنرمند سینمایی دوستان منتقد زیادی داشته باشد، چون هر اتفاقی هم که بیفتد آنها از کار تو تعریف می‌کنند! به‌نظرم فروش فیلم مدیون رابطه‌های خوب این دو بازیگر در فضای فعلی سینماست». دیدگاه مخاطبان این فیلم آن‌قدر با هم متفاوت است که همان لحظه فرشته مقیمی در دفاع از این فیلم وارد بحث می‌شود: «نمی‌دانم شما فیلم‌های مثل آملی پولن را دیده‌اید یا نه؟ تمام مدت این اثر ژان پیر ژانه را در ذهنم با این فیلم مقایسه می‌کردم، اتفاقا احساس می‌کنم تمام مدت اتفاقات تازه‌ای در فیلم می‌افتاد. اگر این اتفاقات به سمت هیجان‌های تند نرود و همه‌چیز شسته‌ و رفته نباشد، باید هم انتظار داشت که خیلی از مخاطبان ایرانی فیلم را همین‌طور کسل‌کننده ببینند، اما من با فیلم خوشحال شدم، بغض کردم، حس عشق را مزه کردم و درنهایت هم پاسخ‌هایی در ذهنم برای سوالاتم یافتم». او معتقد است که این فیلم عاشقانه‌ای غیرکلاسیک است که قرار هم نیست به مذاق هر مخاطبی خوش بیاید: «برای من نکاتی که ممکن بود به‌نظر برخی مخاطبان گیج‌کننده بیاید جالب بود، مثلا این‌که فیلم را نمی‌توان متعلق به زمان دقیقی دانست به دنیای رویایی و شاعرانه فیلم کمک هم می‌کرد، یا برای من حل شده بود که کسی مثل فرهاد می‌توانست حضور داشته باشد اما دختری مثل گلی اصلا به او توجهی نداشته باشد و او را نبیند، شخصیت پردازی‌ها هم آن‌قدر دقیق بود که تمام قسمت‌های مختلف قصه مثل یک پازل به هم متصل بود و از شخصیتی مثل فرهاد چنین رفتاری بعید نبود. به‌نظرم او از پس بیست‌ سال زندگی بدون حضور کسی که دوستش داشت برمی‌آمد». شهرام باجول‌زاده نیز در تایید این حرف می‌گوید: «حتما باید فیلم‌های عاشقانه طنزآلود و خنده‌دار در سینماها اکران شود تا مخاطبان خودشان را گول بزنند که یک فیلم عاشقانه و احساسی دیده‌اند، در صورتی که روایتی واقعی از یک عشق هیچ‌وقت شبیه مسخره‌بازی‌هایی که در بسیاری از فیلمنامه‌های عاشقانه نوشته می‌شود نیست». شهلا نخعی که هیچ‌کدام از این حرف‌ها بر نظرش تاثیری نگذاشته، در پاسخ عشق تصویر شده در فیلم را غیرواقعی می‌خواند: «موضوع فقط این فیلم نیست، من هم قبول دارم که عاشقانه‌های قوی در سینمای ایران کم است، ولی این اتفاق همیشه وقتی افتاده است که عشقی غیرواقعی تصویر می‌شود و واقعا عشق فرهاد به گیله گل بیش از حد غیرواقعی بود. سال‌ها در فکر کسی زندگی‌کردن که حتی تو را به یاد نمی‌آورد و نمی‌داند که به او احساسی داری خیلی غیرمنطقی و غیرقابل باور است». در این مدت مرد جوانی که بحث را چند دقیقه‌ای است دنبال می‌کند تنها به‌گفتن این جمله اکتفا می‌کند که «ولی... می‌ارزید!».  کاملا مشخص است که مخاطبان فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» نظراتی کاملا متضاد و متفاوت از هم دارند، برخی منتقدان دلیل این تضاد را الگوبرداری صفی یزدانیان از نوساختارگرایی در فیلم‌های فرانسوی می‌دانند و نباید هم انتظار داشته باشند که فیلمی با این فضا مخاطبان عام را هم راضی نگه دارد. بنابراین سخت است پیش‌بینی کنیم اگر از این به بعد مخاطب‌های دیگری پس از دیدن این فیلم به تور ما بخورند، احتمالا نظرشان چه خواهد بود.


تعداد بازدید :  272