امین توانا ازجمله آزادگانی است که از سالهای 59 تا 69 در اردوگاه اسرای «موصل» عراق بهسر برد. او که در حوالی قصرشیرین به اسارت درآمده بود. خاطرهای را از ماه رمضان در اسارت روایت میکند.
وی میگوید: آفتاب بعدازظهرها رو به آسایشگاه ما قرار میگرفت. از سوی دیگر در روزهای رمضان ما را به بهانه تفتیش ساعتها جلوی آفتاب نگه میداشتند، درحالیکه در روزهای غیرماهرمضان چنین کاری انجام نمیشد. البته چون شرایط سخت بود بیشتر میشد معنویت را حس کرد. افرادی که دعای روزهای ماه رمضان را از حفظ بودند آن را مینوشتند که بقیه هم بتوانند بخوانند. معتقدم «رمضان»های اسارت، قطعهای از بهشت بودند.
«کفگیر» بهجای «بیل»
سعید شاملو که از اعضای «گردان4» از گردانهای سپاه در دفاعمقدس است هم میگوید: در دوران اسارت سعادت یافتم با حاج آقا ابوترابی آشنا شوم. پس از 6 ماه بنا به پیشنهاد دوستانم در اردوگاه به آشپزی پرداختم و در آشپزخانه این اردوگاه مشغول شدم. در آشپزخانه بهجای اینکه به من کفگیر بدهند یک بیل دسته شکسته داده بودند. حدود دوسال با این بیل برای اسرا غذا پختم و همین باعث شده بود تا دستم پینه ببندد و تا الان در خاطرم سختی پختن غذا باقی بماند.
آن زمان آشپزخانه تشکیلات منظم و سازمانیافتهای داشت و دستوبالمان نسبت به دیگر بخشها بازتر بود. برای اینکه بتوانیم بچهها را شاد کنیم هنگامی که مسئولان غذا میآمدند تا قابلمه غذای بخش خود را ببرند، دست خودم را به سیاهی دیگ میزدم و بعد به حالتی که میخواهم آنها را تشویق بکنم بیآنکه کف دستم را ببینند، دستی بر صورتشان میکشیدم این افراد هنگامی که به آسایشگاه بازمیگشتند، موجب خنده دیگر اسرا میشدند چراکه خودشان نمیدانستند صورتشان سیاه شده است.
بعد از گذشت یکی، دوسال رفتار عراقیها بهتر شد. افسران عراقی هنگام ماه رمضان میآمدند در را باز میکردند تا مأموران غذای هر آسایشگاه بتوانند برای سحری و افطار وعده گرم غذایی را به دیگر اسرا برسانند. پیش از این رسم بر آن بود که وعده ناهار را که معمولا آش «شوربا» بود برای افطار نگه میداشتیم.
فقدان تغذیه مناسب
محمدتقی باقری از رزمندگان «لشکر 25 کربلا»ی مازندران توضیح میدهد: یکی از مشکلات ما در اسارت، فقدان تغذیه مناسب بود. اغلب خبری از وعده غذایی شام نبود و معمولا صبحانه و ناهار در آسایشگاهها میان اسرا توزیع میشد. در ماه مبارک رمضان وعده غذایی صبحانه را برای افطار و ناهار را برای سحری استفاده میکردیم. این موضوع هم با گذشت زمان برطرف شد چراکه عراقیها به این باور رسیده بودند که اسرا مشکلی را برایشان ایجاد نخواهند کرد. برای همین مسئولان عراقی در سالهای آخر، ایام ماه رمضان ساعت دو بامداد میآمدند و اسرایی که مسئول غذا آوردن بودند را صدا میزدند که به آنها وعده سحری بدهند تا ما بتوانیم یک وعده غذای گرم بخوریم.