آمنه ابراهیمی تاریخپژوه
امبرتو اکو، فیلسوف و اندیشمند ایتالیایی در اثر خود با نام «تاریخزیبایی» به تفصیل درباره زیبایی بانوان سخن رانده است. او یک بخش از اثر خود را با این پرسش میآغازد که کدام معیارها، سلیقهها و رسوم اجتماعی به ما اجازه میدهد چهره یا اندامی را زیبا توصیف کنیم؟ این پرسش را میتوان در هر عصر و دوره تاریخی پی گرفت. گرچه پرداخت به این موضوع با پیچیدگیهای ویژه آن، در این نوشته ممکن نیست اما میتوان گفت آنچه از تاریخ ایران برمیآید، آن است که نظرگاه ایرانیان در زیبا خواندن زنان در سیر دگرگونی تاریخ طولانی خود، از سدههای گذشته تا عصر مشروطه تغییر اندکی کرده است. پس از دوران مشروطه بهویژه از عصر پهلویاول بدینسو، زیبا خواندن زنان یکباره تحتتأثیر آنچه از بیرون مرزهای ایران سرچشمه میگرفت، تغییر کرد و تناسباندام و سپس لاغری آنها، ملاکی از زیبایی قلمداد شد. نظری کوتاه به تاریخ ایران در اینجا میتواند مدعای بالا را مهری تأیید زند.
هنگامی که کهن الگوها
از زیبایی سخن میگویند
زیبایی زنان در اعصار باستانی تاریخ ایران بر محور الگوهای کهن ذهنی و الهههای مورد پرستش تعریف میشده است؛ الگویی که بهگونهای گرایش مذهبی و محوریت مذهب را در اندیشه ایرانیان بازمینمایاند. کهنالگوی زیبایی در صفحه اندیشه ایرانیان از زن، بنابر آناهیتا، الهه آب، در اوستا اینگونه تصویر میشود، «دختری زیبا، درخشنده... نیرومند، زیباروی... بلنداندام، نژادهتن، آزاده... در چهره و اندام چنان زیبا که زیباترین آفریدهها است.» بلندی قد و راستی قامت در این توصیف به روشنی آمده است و از آن نشان دارد که در دوران باستان، دستکم در یک توصیف رسمی، راستقامتی و برخورداری از نیروی بازو و قوت بدنی که زنی میانهاندام را در ذهن مجسم میکند، بیشتر مورد توجه بوده است.
آنگاه که فربهی ملاک زیبایی میشود
نگاه خسرو دوم «انوشیروان» پادشاه نامدار ساسانی به زیبایی کنیزکی که از خزران و ترکستان میخواهد نیز جزییاتی بیشتر از نگرش زیباییشناختی از زن را در آن دوران بازمیگوید؛ جزییاتی که بر فربهی بدن زن تأکید دارد. در تاریخ بلعمی دراینباره آمده است، «کنیزکی راستخلقت، تمامبالا... سفیدروی... میانه نهبزرگ و نهخرد... انگشتان دست باریک، نهدراز و نهکوتاه... چون رود کاهل بود از فربهی».
فربهی، مورد علاقه مردان و زنان
در سده ششم هجری در داستان سمکعیار، آنچه از زیبایی زنی بهنام مهپری مطرح میشود، گویای همان زاویه زیباییشناسانه قدیم است.نچه ترکیب نام مهپری گویای روشنی از نمادهای زیبایی است. جزییاتی که از زیبایی او مطرح میشود، بازگوینده همان دیدگاه قدیم است. به تعبیری دیگر، تا این دوران همچنان زندلخواه، کمی فربه است. این زاویه زیباییشناسانه در ادوار بعد تا اواخر دوران قاجاریه براساس فربهی بدن زن بهعنوان ملاک زیبایی حاکم است؛ ملاکی که بهگونهای بر دارایی و ثروت زن و خوب خوردن او نیز استوار است. از همینرو زنان حرمسراهای شاهان قاجار که زندگی آسان و آسودهای از نظر معیشتی میگذراندند، در همین قالب بهعنوان اسطورههای زیبایی مطرح میشوند.
از منابعی تاریخی که از دوران قاجاریه برجای مانده است، میتوان اینگونه برداشت کرد که فربهی موردپسند در این زمان، بیش از زمانهای پیش بوده است و به عبارت بهتر چاقی دیگر یک ویژگی در کنار دیگر ویژگیها نیست که وجهممیزه و زیبایی زن بهشمار میآمده است. مادام کارلاسرنا، سفرنامهنویس ایتالیایی پس از دیدار با انیسالدوله، یکی از زنان محبوب ناصرالدین شاه قاجار، درسال 1294 هجریقمری مینویسد، «بسیار چاق و درشتاندام است و غذای زیادی میخورد... حتی به من خورده[خرده] میگیرد که لاغر و خشکیدهام... میگوید، مردان ایرانی زنان چاق را دوست دارند و هرچه زنی فربهتر باشد، نزد شوهرش عزیزتر و مقربتر است...» ناصرالدین شاه در یکی از سفرنامههایش، چاقی زنان را بهعنوان مشخصهای از زیبایی آنان قلمداد کرده است.
او زن حاکم حاجیطرخان را بدینصورت تصویر میکند، «زن میانسنی است، اما سابقا بد نبوده است، زن چاقی بوده...» همچنین نوعی تناسباندام و فربهی نیز در نظر شاه، موردتوجه بوده است. شاه قاجار زمانی که پرنس منچیکف در تفلیس بعضی از زنان محترمان آن منطقه را نزد او آورده و معرفی میکند، زن وزیر عدلیه را زنی بسیار زیبا، مقبول، بلندقد و تنومند معرفی میکند. ناصرالدین شاه همچنین از چاقی و سرخ و سفید بودن زن حاکم آمستردام و چاقی بهاندازه زن پادشاه بلژیک نیز بهعنوان ویژگی قابلملاحظه یاد کرده است. افزون بر چاقی، داشتن غبغب یکی از مهمترین زینتهای زن در آن روزگار بهشمار میآمده است. انیسالدوله، همسر ناصرالدین شاه به داشتن غبغب بهعنوان مشخصهای از زیباییاش شهره بوده است. این توصیفها بیتردید با آنچه در سمکعیار از آن گفته شده، یکی است و تغییر نیافتن زاویهدید زیباییشناسانه در سدههای گوناگون را بازمیگوید.
تغییر دیدگاه زیباییشناسانه آغاز میشود
با دگرگونیهای اساسی که از میانههای دوره قاجار بهویژه دوران مشروطه و پس از آن در اندیشه اجتماعی ایرانیان رخ داد، فرهنگ مدرن دنیای آن روزگار آهستهآهسته در جان جامعه ایرانی رسوخ کرد. در همین مسیر، نگاه به زن غربی و الگو گرفتن از او حتی در ظاهر و زیباییاندام که گونهای لاغری و تناسب را بازمیگفت، مطرح شد. این مهم در عصر پهلوی اول با رویکردهای شدید زنانه درهمآمیخت و با توجه به این دیدگاه که دیوارهای پستوی زنان شکافته شده است، بهسوی گونهای ظاهر متفاوت با گذشته و سنتها راه برد. در این بستر، تناسباندام، نه چاقی، با مطرحشدن ورزش و حرکات مختلف ورزشی برای زیباییاندام جا باز کرد. چاقی بهعنوان گونهای بیماری یا مقدمهای برای بیماری قلمداد شد. زنان از این پس با آگاهیهای جدید برای تغذیه درست و جلوگیری از بیماری خود و کودکانشان، برنامهای غذایی را جستند تا سلامتیشان تضمین شود.
مجله زن روز که در سالهای آغازین دهه 40 خورشیدی بهکوشش مجید دوامی، راهاندازی شد، با عقایدی مدرن و در حمایت از فمینیستهای ایرانی، طرحی جدید از زندگی ارایه کرد. این مجله و ایدههای آن، بر زندگی زنان ایران در آن دوره تاثیری فراوان داشت. این مجله، افزونبر تبلیغ موسساتی که به معالجه چاقی میپرداختند و از حمام سونا و پارافین و ماساژ بدن برخوردار بودند، حرکاتی ورزشی برای زیباییاندام نیز آموزش میداد. این مجله برنامهای تبلیغی برای برگزاری مسابقه دختر بهار ترتیب داده بود که هرساله در فصل بهار برگزار میشد. علاقهمندان به شرکت در این مسابقه باید بیوگرافی و مشخصات خود را به برگزارکنندگان مسابقه اعلام میکردند. دختر بهار، دختری منتخب و شایسته و ایدهآل بهشمار میآمد که دارای معیارهایی چون تحصیلات، خوشپوشی، باسلیقگی، مهربانی و تعلق به خانواده و متشخص میبود. افزونبر اینها باید خوشاندام در شمار میآمد و قد و وزن خود را نیز بهمسابقه اعلام میکرد. بیشک خوشاندامی در این مسابقه با همان اندام متناسبی برابر بود که از نظر نسبت قد و وزن سنجیده میشد. براساس آنچه گفته شد، میتوان ثبات دیدگاه زیباییشناسانه ایرانیان را در اعصار مختلف مشاهده کرد؛ این ثبات گرچه با اندک نوسانی به تغییراتی جزیی دچار میشد اما با ورود عقاید مدرن و نظریات و دیدگاههایی که امروزه فمینیستی خوانده میشود، به سمتوسوی دیگری کشانده و دگرگون شد. گرچه میتوان گفت گرهخوردن پدیده لاغری و زیبایی زنان نیز تا آیندهای نامعلوم بهثباتی درخور تعمق رهمیبرد.