شماره ۵۹۹ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۷ تير
صفحه را ببند
هنر؛ زیباشدن زشت‌ها

 مدت‌هاست كه ديگر تلويزيون تماشا نمي‌كنم. مي‌دانيد چرا؟ چون خبري از كارهاي خوب نيست. البته تحمل دیدن مجموعه‌های ترکیه‌ای را هم ندارم. از شنيدن اين خبر كه مردم ايران دارند سريال‌هاي تركيه‌ای تماشا مي‌كنند، متاسفم. متاسفم که مردم، وقت خود را با دیدن این مجموعه‌ها، هدر می‌دهند. بيشتر این مجموعه‌ها ضداخلاقی هستند. این‌جور صریح سخن‌گفتن، گاهی باعث می‌شود دشمن زیادی پیدا کنم، اما ملالی نیست! نیما می‌گوید: «ای فسانه! خسانند آنان که فروبسته ره را به گلزار/ خس، به صد‌سال طوفان ننالد/ گل، ز یک تندباد است بیمار/ تو مپوشان سخنانی که داری...»
از خیلی اتفاق‌های هنری رنج می‌برم. خیلی دوست دارم دوباره روي صحنه تئاتر حاضر شوم اما افسوس كه بیماری جسمی‌ام نمی‌گذارد... وضع هنر ما و خاصه تئاتر در شرايط كنوني چندان بسامان نيست. اولین قدم براي بيرون رفتن از اين وضع، آن است كه مردم را با تئا‌تر آشتی دهیم و كاري كنيم كه آنها به سالن‌هاي نمايش بيايند. آخر از نظر من، قصد هنرمند تئا‌تر از كاركردن، خدمت به مردم هنر دوست و به‌طور كلي مردم جامعه‌اي است كه در آن زندگي مي‌كند. هنرمند اگر از اين مسير وارد كار هنري شود، مي‌تواند انديشه خود را در ابعاد جهاني هم ارایه دهد. درباره اين موضوع، خاطره‌اي دارم كه ذكر آن خالي از لطف نيست: در پاریس فستیوالي به‌نام تئا‌تر ملی سارا برنارد، برگزار مي‌شد.‌ سال45 يا 46 بود كه  گروه هنر ملی براي حضور در اين جشنواره دعوت شد. من ابتدا عضو این گروه ملی نبودم اما آقای عباس جوانمرد به من نقشی دادند و در جشنواره تئا‌تر پاریس شرکت کردیم. در آن زمان يك خانم ايتاليايي به‌نام آنا مانیانی، بازيگر شناخته‌شده‌اي بود و فيلم‌هاي فراواني هم بازي كرده بود. او چهره چندان زیبایی نداشت و به اصطلاح عامه زشت بود. ما درحال‌تمرین روی صحنه بودیم و خود را برای جشنواره سارا برنارد (که نام یک خانم هنرپیشه بزرگ فرانسه است) آماده می‌کردیم. یادم می‌آید اتاق خاصي هم براي گريم آماده كرده‌بودند كه فقط هنرپیشه‌های بزرگ جهان اجازه داشتند وارد آنجا شوند. خانم آنا مانیانی با یک جوان بسیار زیبا به پشت صحنه آمد، چون زبان ایتالیایی نمی‌دانستیم به یکی از دوستان ایرانی که فرانسه هم بلد بود، گفتم: داستان نمایش این خانم چیست؟ برایمان از داستان بگو تا ما هم در جریان نمایش قرار بگیریم. خاطرم هست زنده‌یاد جمشید لایق هم کنار من نشسته بود. بعد از شنیدن داستان نمایش (با بازی این خانم ایتالیایی و آن جوان خوش‌چهره)، رويم را به سمت لایق كردم و گفتم: کارگردان این نمایش دیوانه است! لایق گفت: چطور؟ گفتم: این همه هنرپیشه‌های زیبا در ایتالیا حضور دارند، چرا براساس داستان این نمایش یک جوان زیبا باید عاشق خانمی شود که هیچ زیبایی ندارد؟! لایق در پاسخ گفت: تو درست می‌گویی، اما این انتخاب کارگردان بوده. بالاخره نمایش شروع شد.
 ۵ دقیقه از شروع نمایش گذشت و من به لایق گفتم: این زن، یکی از زیبا‌ترین هنرپیشه‌هاي ایتالیا است. این زن در عرصه هنر بازیگری‌اش به‌قدري قوی ظاهر شد که زشتی صورت او به چشم نمی‌آمد. این مثال را آوردم تا بگویم با هنر می‌توان زیبا شد. روزی زیبایی‌های ظاهری از بین می‌رود، پیر و نابود می‌شوید، مثل جمشید مشایخی بعد از مدت‌ها له می‌شوید، اما هنر همیشه می‌ماند و هر زشتی را زیبا می‌کند. این خاصیت هنر و زندگی اخلاقی است.


تعداد بازدید :  233