| حمزه على نصيرى | فرهنگی بازنشسته |
همه ما «بىتفاوتی» خیلی از آدمها را در برابر خیلی از ناهنجاریها، بىانضباطیها و تخلفات دیده و شنیدهایم. «استراتژی سکوت» و «موضع بىتفاوتی» آدمها در برابر زیرکیها و رندیهای افراد فرصتطلب و بىملاحظه را بارهاوبارها در موقعیتهای مختلف شاهد بودهایم. حتی خودمان نیز به کرات رفتارهای نادرست و ناپسند افراد بىمبالات را نظارهگر بودهایم و ارشادشان نکردهایم. زیرکیهای صفوف نان و رندیهای ایستگاههای اتوبوس را دیدهایم و دم بر نیاوردهایم و چه بسیار شاهد کامیابی قانونشکنان و زیرکان و زیادهخواهان ناحق و ناکامی افراد قانع و قانونمند ذیحق، در پناه
«سکوت مردم» بودهایم. تقریبا همه ما هر روز شاهد صحنه پرتاب ته سیگار و پوسته شکلات و آدامس و کیسههای زباله و بطریهای نوشابه در پیادهروها و کنار جادهها و در دل زیستگاهمان هستیم! اما فقط تأسفمیخوریم و جرأت و اراده ارشاد پیدا نمیکنیم و برای تسکین خودمان زیرلب میگوییم: «به من چه»! و حتی اگر امرونهی دوستانهای یا اقدام آموزندهای صورت دهیم، چه بسا محترمانهترین بازخورد این باشد؛ «به تو چه!» و صد البته در مواقعی هم شاهد مشاجرات افراد فهیم و ذیحق و ذینفع با آنارشیطلبان و زیرکان و هنجارشکنان و «خیل عظیم تماشاگران» شان بودهایم!
و چه بسیار شخصیتها و مقامات مهمی که فقطوفقط به فکر وجهه خویشا ند و در اندیشه جیره خویش! که نه از کاستیهای محیط اطراف متأسف ميشوند و نه از ناراستیهای افراد و اصناف متأثر! و حتی خود را برتر و بالاتر از آن میپندارند که شأنشان را بهواسطه توجه به مسائل جاری و عادی فروکاهند!..
نصایحی از این قبیل هم بسیار شنیدهایم؛
«آدم باید آرام و کمحرف و صبور و باگذشت و متین و مؤدب و خوش برخورد و ... باشد.»
«آدم باید بهگونهای سخن بگوید که کسی نرنجد، دلی نشکند، به شخص یا گروهی برنخورد.»
«آدم باید ظرفیت داشته باشد.کاسه صبرش زود لبریز نشود. سعهصدر داشته باشد. و اگر لافی، خلافی، حقهای، دروغی، خستی، حیلتی و ... از کسی دید، نادیده بگیرد، به رخ نکشد، لب فرو بندد و خاموش بگذرد.»
«آدم باید زرنگ باشد، با جماعت همرنگ باشد؛ مردم را به «خود» جذب کند، برای «خود» محبوبیت کسب کند، در دل دیگران برای «خود» جا باز کند، تا میتواند دیگران را با «خود» همراه و هم آواز کند.»«آدم باید سیاست، هوش و کیاست داشته باشد، مصلحتاندیش باشد و موقعیت و منفعت خود را دچار مخاطره نکند».
«آدم باید هوشیار باشد، نکته سنج و عیار باشد، اگر در حرفزدن خطری هست سکوت کند. اگر در سکوت ضرری هست آن را بشکند؛ سخنی دركند، شعاری سر دهد، رجزی بخواند، سری بتکاند و ...»
و همه میدانیم که «صبر» زیباست. «گذشت» بسیار زیباست. «آستانه تحمل بالا»، «مصلحتاندیشی»، «سیاست و کیاست» راهگشاست. «ادب» و «متانت» و «همراهی و همرنگی و هماهنگی با دیگران» همه و همه به نوبه خود مایه آرامش و صلح و صفاست. اما اگر همین خصلتها تبدیل به ابزاری در نهاد «رندان» شوند، هرکدام به یک ضد ارزش علیه خود بدل خواهند شد!
استراتژی «سکوت» به نشانه ادب، فرهنگ «بىتفاوتی» بهخاطر مصلحت، سیاست «همرنگ جماعت شدن» برای در امان ماندن از رسوایی، موضعِ «بىخیالی و انفعال» برای مصونیت از استهلاک روحی، راهبرد «به من چه!» با انگیزه عافیت طلبی، ترس از حربه «به تو چه!» و ... همه و همه ما را شهروندانی «محافظهکار» بار آورده یا رگههایی از
«منش محافظهکاری» را در بنیان شخصیتمان پیافکنده است !
اپیدمی این منش، محیطهای مملو از کاستی و ناراستی را برایمان عادی و قابل تحمل کرده و قبح آن کاستیها و ناراستیها را تقلیل داده است! این است که دیدن بسیاری از ناهنجاریها، بىانضباطیها، قانونشکنیها، زرنگیها و دورنگیها و بىملاحظگیها و ... برایمان عادت شده و با اینکه از وجودشان رنج میبریم اما همهشان را با علم به آسیبزا و مخرببودنشان به جان میخریم! تا جایی که؛ دفع نادرست زباله را به همسایه و همسفرمان تذکر نمیدهیم. اتلاف آب بهواسطه شستوشوی نابهجای خودرو را به همسایه گوشزد نمیکنیم. هر روز صدها نفر را هنگام عبور از روی گلها و چمنها میبینیم و اشتباهشان را یادآوری نمیکنیم. کمکاریها و ناکارآمدیها و اتلافها و اسرافها و اجحافها و خیانتها را در محل کارمان میبینیم و
دم برنمیآوریم! از دزدیها و غارتها خبردار میشویم و سکوت میکنیم! بهعنوان عضوی از شورای مشورتی در یک نهاداجتماعی یا اداره دولتی شاهد شکلگیری تصمیمات نامعقول و مخرب میشویم و رأی مخالف نمیدهیم. بهعنوان کارشناس مجرب در رکاب وزیری خود شیفته، تحمیل طرحهای خام و ناآزموده و هزینهساز بر جامعه را میبینیم و سکوت اختیار میکنیم. تبانیها و تبهکاریها را در محله و اداره و سازمان و وزارتخانه میبینیم و به روی خود نمیآوریم و...
همه اینها حاصل شیوع همهجانبه منش محافظهکاری در جامعه و همگانیشدن آن است!
اما ایکاش آسیبها و خسارات «اپیدمی محافظهکاری» بر پیکر جامعه تا همین حد بود. ولی نیست! گستره این فاجعه واقعا وسیع است! «اپیدمی محافظهکاری» چنان ناکارمان کرده است که حتی اغلب از درک آنچه در اثر ابتلا به آن بر سرمان میآید و بر سر هم میآوریم، عاجز و بىخبریم! افق دیدمان را چنان مهآلود کرده است که دزدان نانمان را بر سر سفرههایمان فرامیخوانیم و در صدر محافلمان مینشانیم! بر غارت غارتگران آبادیمان چشم میپوشیم و با آنان از یک سفره میخوریم و از یک چشمه مینوشیم!«اپیدمی محافظهکاری» کودکانمان را در سیستمی سراسر نقص با نگاهی محدود و معیوب میپرورد و بزرگانمان را با سیاست «تدریج»، چونان «قورباغه آبپز» آرامآرام میپزد! بدانسان که پختن و سوختن خود را در جهنم «تدریج» احساس نمیکنیم!خلاصه اینکه یکی از بزرگترین عوامل استمرار بداخلاقیهای پنهان و آشکار در جامعه، اپیدمی «منش محافظهکاری» و همگانیبودن آن است و درد بزرگتر اینکه انسانهای محافظهکار، این منش ویرانگر را با خود به تمام سطوح و ترازهای اجتماع منتقل ميكنند و سازمانهای محافظهکار، گروههای صنفی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ادبی و هنری محافظهکار و حتی دولتها و نظامهای حکومتی محافظهکار را شکل میدهند و شبکه پیچیدهای با منش محافظهکاری را خلق ميكنند و خود نیز در درون آن هر لحظه با تاکتیکهای جدید محافظهکاری بازآفریده ميشوند. درچنین وضعیتی بهرغم گرایش جامعه به اخلاقمداری، همه افراد و تشکلها، بداخلاقیهای پنهان و آشکار بىشماری را در کوچه و بازار و مدرسه و دولت و خانه ملت رقم میزنند. این است راز زندگی در صلح و صفا با زنجیرههایی از دستها در جیبها.