| آزاده اکبرشوخچشم |
در ماه مبارک رمضان مشکلات آزادگان چندین برابر میشد و تحمل مشکلات این دوران جز در سایه لطف الهی میسر نمیشد. عراقیها به روزهگرفتن ما اعتقادی نداشتند و به همین دلیل غذای ما را طبق روال همیشگی در ساعتهای مقرر توزیع میکردند. عراقیها هیچگونه تغییری در وضع غذایی آزادگان در ماه مبارک رمضان نمیدادند و مطابق روال معمول همیشگی اقدام به توزیع غذا میکردند. بچهها مجبور بودند غذا را ساعتها در خارج از یخچال و در فضای گرم آسایشگاه برای افطاری و سحری نگهداری کنند. ازطرف دیگر مقدار غذایی که به آزادگان میدادند، آنقدر کم بود که پاسخگوی یک وعده غذایی آنها نبود؛ چه برسد به اینکه با آن روزه بگیرند.
این غذاها که از ظهر تا هنگام اذان مغرب و از عصر تا اذان صبح در آسایشگاه میماند، در بیشتر مواقع فاسد میشد و با خوردن آن بیشتر بچه به بیماریهای رودهای و اسهال مبتلا میشدند؛ اسهال شدید بچهها از یک طرف و نبودن دستشویی در آسایشگاه درد و رنج مضاعفی را به آنان تحمیل میکرد و از طرف دیگر آنان نگرانی طهارت و آمادهشدن برای ماه رمضان را داشتند. ادعای کوچکی نیست که تنها بیماری که میتوانست یک اسیر را از پا درآورد، اسهال بود، زیرا هم بدن بچهها را ضعیف و بیمار میکرد و هم از نظر طهارت آنها را دچار مشکل میکرد.
در آن شرایط سخت و طاقتفرسا تصمیمگیری درخصوص ترک یک عمل مستحب یا واجب به آسانی تصمیماتی که افراد در آزادی میگیرند، نبود که خیلی راحت خودشان را توجیه میکنند که مثلا روزه بر من واجب نیست اما در اسارت خیلی کم میتوانستی افرادی را پیدا کنی که حتی اعمال مستحبی را ترک کنند.
گرمای طاقتفرسای عراق در ماه رمضان نیز مشکل دیگری بود؛ تشنگی خیلی زود بر بچهها مستولی میشد؛ بعضی اوقات آنقدر گرما شدید بود که بچهها پیراهنهای خود را بالا میزدند و شکم خود را روی موزاییک کف آسایشگاه میچسباندند تا شاید کمی خنک شود. بچهها با حوله یکدیگر را باد میزدند و اگر کسی حالش خیلی بد میشد، چند نفری او را باد میزدند تا کمکی کرده باشند. هنگام شروع اذان نیز کسی چیزی نمیخورد تا اذان و نماز مغرب تمام شود. لازم است از لذتهای اسارت بهویژه در ماه مبارک رمضان هم بگویم، هنگام نماز صبح و برای صرف سحری بچهها شور و شعف خاصی داشتند.
بچهها از چند ماه قبل از شروع ماه مبارک رمضان شیرخشک، شکر و دیگر مواد غذایی مانند نان خشک را که میشد نگه داشت، ذخیره و هنگام ماه رمضان از آن استفاده میکردند. دعای سفره را همگی به نحوی که عراقیها متوجه نشوند با شور خاصی میخواندند. قرائت دعاهای سحر و دیگر ادعیه ماه مبارک رمضان نیز حال و هوایی خاص داشت و لذتی فراموش نشدنی را به بچهها میداد. در ماه مبارک رمضان فرصت قرائت قرآن خیلی کم بود؛ چون قرآن به تعداد کافی وجود نداشت و از طرفی همه میخواستند از قرائت کتاب الهی بهرهمند شوند که به ناچار زمان استفاده از قرآن تقسیمبندی میشد. حفظ آیات و سورههای قرآنکریم در دوران اسارت دیدنی بود و خیلی از آزادگانی که اکنون حافظ کل قرآن هستند، عمده فعالیت خود را در ماه مبارک رمضان شروع کردهاند. شبهای قدر حال عجیبی در آزادگان ایجاد میشد و بیشتر آنان تا نزدیکی سحر به راز و نیاز و اعمال مستحبی میپرداختند.
ماه مبارک رمضان برای خیلی از اسرا ماه خودسازی و تهذیب نفس هم بود. بیشتر بچهها در این ایام با خود عهدهایی بسته و اجرا میکردند که بیان آنها در توان اینجانب نیست. فقط به یک مورد اشاره میکنم که یکی از بچهها در ماه مبارک رمضان و قبل از ورود به آسایشگاه کفشهای کتانی بچهها را از گردوخاک تمیز میکرد و آنها را مرتب در جای خود قرار میداد و به این ترتیب سعی میکرد در ماه رمضان به دیگران خدمت کند و از طرفی با نفس خود مبارزه کرده باشد.
اثرات ماه مبارک رمضان تا مدتها بین اسرا وجود داشت. در اسارات نهتنها به استقبال ماه مبارک رمضان میرفتیم بلکه بعد از اتمام ماه مبارک رمضان نیز به توصیه حضرت امام(ره) روزهای دوشنبه و پنجشنبه را نیز روزه میگرفتیم.
روزهگرفتن در صبر و مقاومت بچهها نقش چشمگیری داشت. بهحدی که حتی عراقیها هم به این امر پی برده و در ماه مبارک رمضان کمتر با بچهها درگیر یا بهانهگیری میکردند. البته عراقیها نسبت به قرائت قرآن با صدای آهسته و بهصورت انفرادی حساسیتی نشان نمیدادند و در این مورد بچهها میتوانستند به قرائت قرآن بپردازند. برخی از آزادگان در ماه مبارک رمضان دست کم یکبار ختم قرآن میکردند و عدهای هم چندینبار تمام قرآن را تلاوت میکردند و علاوهبر این کلاسهای مختلف احکام و اخلاق نیز برای آزادگان برگزار میشد.
در ایام ماه مبارک رمضان بچهها بیشتر به ذکر و اعمال مستحبی مشغول بودند و کمتر وقت خود را به گفتوگو و دیگر مسائل سپری میکردند.