| فرزانه رسانه | کارشناسارشد روانشناسی |
وقتی برای تفریح به کنار رود یا جنگلی میروید و با منظرهای از زبالههای مختلف در اطرافتان روبهرو میشوید، زمانیکه برای لحظهای آرامش و رهایی از بوق ممتد خودروها، پنجره خانهتان را میبندید، وقتی که بهدلیل نامسطح بودن آسفالت کف خیابان یا سنگفرشهای پیادهرو، مچ پایتان دچار آسیب میشود، یا زمانیکه برای انجام کاری اداری به اجبار مسیرتان به مرکز شهر میافتد و هنگام برگشت با سردرد طاقتفرسایی روبهرو میشوید، یا شبهنگام به دلیل کمبود روشنایی در خیابانهای شهر و ترس از خطر تصادف در زمان رانندگی با اضطراب و وحشت طیمسیر میکنید، آیا تاکنون در چنین لحظاتی با خود اندیشیدهاید که چقدر از توان و انرژی روانیتان در این آلودگیهای شهری به هدر رفته است؟
احتمال دارد پیش از این، اندکی یا اصلا به چنین مشکلاتی فکر نکرده باشید و بهدلیل ارتباط مکرر و روزانه با این وقایع، بهعبارت درستتر خوگیری یا کاهش حساسیت نسبت به این محرکها برای اغلب ما رخ داده است. همه انسانها دوستدارند در محیطی پاکیزه، زیبا، خلوت و عاری از هرگونه مشکل و مزاحمتی زندگی کنند، اما چنین شرایطی یک آرمان محسوب میشود و دستیابی به آن تا حد زیادی غیرممکن! اما میتوان با تغییر شرایط محیط زندگی اجتماعی و بهبود آن تاحدی به این آرمان نزدیک شد. اما برای این تغییر شرایط محیطی چه کارهایی لازم است؟
برای مثال در چندسال اخیر شاهد خدمات ارزنده شهرداری در ایجاد فضاهای سبز بسیار زیبا، طراحی و نصب مجسمههای باشکوه و خیرهکننده، نقاشیها و کاشیکاریهای هنرمندانه و ظریف بر دیوارهای اتوبانها یا دیوارهای خارجی خانههای واقع در مسیرهای پرتردد شهر، نصب چراغهای زیبا با نورهای مناسب در فضاهای مختلف شهری و ... بودهایم که همه این موارد در افزایش حال خوب شهروندان بسیار موثر بوده است. اما برای کاهش خستگیها و هدررفت انرژی، اقدامات اساسیتری لازم است که البته یاری خود شهروندان و کل جامعه را میطلبد. متاسفانه در اغلب شرایط و موقعیتها، ما خودمان را بهعنوان جزیی از یک کل در نظر نمیگیریم و تصور نمیکنیم که رفتارمان بر دیگران چقدر موثر خواهد بود. اگر چنین باشد، در زمان رانندگی، با کوچکترین خطایی از خودروهای دیگر دستمان را روی بوق نخواهیم گذاشت، یا پاکت آبمیوهای را که نوشیدهایم، در کنار خیابان رها نخواهیم کرد، یا اینکه هنگام رد شدن از خیابان به قرمز بودن چراغ عابر بیتوجه نخواهیم بود، یا اینکه در نیمههای شب برنامههای تلویزیونی مورد علاقه خود را با صدای بلند تماشا نخواهیم کرد و رفتارهای مشابهی که با اندکی تأمل، قادر خواهیم بود آنها را برای خود شمارش کنیم. این آلودگیهای محیطی نهتنها برای فردی که با انجام این رفتارها پیش از هر کس دیگری خود را در معرض آسیب قرار میدهد بلکه آسیبهای مشابهی را نیز برای دیگران موجب میشود. در چنین شرایطی مغز انسان زودتر از حد معمول خسته شده و موجب میشود که فرد برای پردازش حجم بالای اطلاعات وارد شده، نیازمند خواب و استراحت طولانیمدت باشد تا بتواند نیروی لازم را برای کار و فعالیت مجدد دوباره
بدست آورد.
گاهی این خستگیهای روانی ناشی از آلودگیهای محیطی میتواند برای عده زیادی خطرآفرین شود. برای مثال راننده یک اتوبوس که روزانه تعداد زیادی از افراد را جابهجا میکند، در صورت روبهرو شدن با این خستگیها و دچار خطای دید شدن ممکن است جان مسافران زیادی را به خطر بیندازد. همچنین است خلبان یک هواپیما، یک لوکوموتیوران و ناخدای یک کشتی مسافربری.
بهعلاوه، خستگی، قدرت تفکر منطقی را کاهش داده و در تصمیمگیریهای مهم افراد موثر است.خستگی میتواند بیحوصلگیها، ناآرامیها و تشویش و پرخاشگری را در خانواده موجب شود که کاهش آستانه تحمل افراد باعث میشود هنگام روبهرو شدن با محرک کوچکی تحمل آن را نداشته و رفتار نامناسبی داشته باشند. وقتی که خستگی و بیحوصلگی مکرر و زیاد باشد قدرت خلاقیت افراد کاهش مییابد، آنها دیگر انرژی اضافی برای ابداع شیوههای نوین ندارند و کارها را فقط برای از سر باز کردن انجام میدهند. آنوقت است که جامعه پویایی خود را از دست خواهد داد.
باتوجه به اینکه وضع کنونی جامعه ما از شرایط توصیف شده خیلی فاصله ندارد، برای جلوگیری از وخامت اوضاع، باید به این واقعیت بپردازیم که هریک از ما بهعنوان اعضایی از جامعه که ساختار آن را تشکیل میدهیم، در بهبود شرایط یا تخریب آن نقش بسزایی داریم. بنابراین با تغییر برخی رفتارها یا تقویت رفتارهای مطلوب، میتوانیم در ایجاد شرایط آرمانی برای خود و دیگران سهیم باشیم.
اولین کار برای کمک در مسیر بهسازی این شرایط، تمرین صبر و افزایش همدلی است. یعنی پیش از واکنش نشاندادن به هر رفتاری، تمرین کنیم که ابتدا کمی صبر کرده و سعی کنیم شرایط فرد مقابل را نیز در نظر بگیریم و سپس واکنش مناسبی داشته باشیم. برای مثال، هنگام رد شدن از خیابان وقتی که چراغ عابرپیاده قرمز است، لحظهای صبر کرده و خودمان را بهجای رانندهای که درحال رد شدن از تقاطع است و با دیدن ما باید بهشدت ترمز کند، بگذاریم. او چه حالی خواهد داشت؟ اگر ما بهجای او پشت فرمان خودرومان بودیم و با چنین شرایطی روبهرو میشدیم چه رفتاری انجام میدادیم؟ اگر به این مسائل فکر کنیم، بهراحتی میتوانیم تصمیمی را اتخاذ کنیم که هم برای خودمان و هم برای دیگران مناسب باشد و از این طریق احترام گذاشتن به دیگران را در رفتارهایمان نهادینه کرده و جامعه را به سمت بهبود سلامت روانی اعضایش هدایت کنیم.