شماره ۵۹۸ | ۱۳۹۴ شنبه ۶ تير
صفحه را ببند
نمونه‌ای در مخالفت با آموزش‌وپرورش خصوصی

|  جسیا گرگ *  |   برگردان: برزان غفوری |

 مدارس دولتی تفاوت‌های قابل‌توجهی با همتایان خصوصی خود دارند؛ به‌عنوان نمونه، این مدارس بی‌نظم‌تر و از لحاظ تحصیلی سختگیری کمتری می‌کنند و به مراتب بر پرورش کودکان کمتر کار می‌کنند. همچنین این نوع مدارس چالش‌های موردنیاز زندگی را به بچه‌هایمان می‌دهد.
دقیقا دو‌سال قبل بود که من و شوهرم بچه‌هایمان را از مدارس خصوصی بیرون آوردیم و آنها را به محیط‌های‌طبیعی آموزش‌و‌پرورش مدرسه دولتی فرستادیم. اکنون که سومین‌سال ماندن آنها در مدرسه دولتی در نزدیکی خانه‌مان است با اطمینان می‌توانیم موارد ذیل را گزارش کنیم: ۱) مدارس دولتی ما بی‌نظم‌تر، دارای بروکراسی خشک‌تر و در مقایسه با مدارس کوچک دوست‌داشتنی خصوصی که بچه‌هایم یکبار در آن حضور داشتند تا حدی کمتر بر مسائل آموزشی‌وپرورشی و خلاقیت بچه‌ها کار می‌شود. ۲) بچه‌هایمان در مدارس دولتی از لحاظ آموزشی در مقایسه با مدارس خصوصی کمتر به چالش کشیده‌می‌شوند. ۳)  به‌رغم موارد فوق، ما آنها را در همان جایی (مدارس دولتی) که هستند نگه خواهیم داشت.
ما سیستم مدارس خصوصی را ترک گفتیم چون به طرق مختلف به ما فشار می‌آورد. به‌محض این‌که پرداخت شهریه دو ترم مدارس خصوصی را متوقف کردیم، توانستم از شغل دوم خود دست بکشم و همچنین پایانی برای نگرانی همیشگی‌مان درمورد پول شد. ما دوبار رانندگی نیم ساعته خود را در شلوغ‌ترین ساعات روز برای رساندن بچه‌ها به مدرسه متوقف ساختیم. مدرسه در نزدیکی ما چند دقیقه بیشتر فاصله ندارد. ما همچنین توانستیم از فعالیت‌های رقابتی شدید که به نظر جزیی از فرهنگ ساختاری مدارس خصوصی هستند، فاصله گرفتیم که برای موفقیت مستلزم واژگان ذاتی خودش است: سوزوکی [روشی ویژه برای یادگیری موسیقی که پدیدآورنده آن شینی چی سوزوکی، ویولنیست ژاپنی است]، کومون [روشی ویژه برای یادگیری ریاضی و خواندن- نوشتن]، پارکور [هنر جابه‌جایی، روشی برای تعامل با محیط پیرامون تنها با کمک توانایی‌های انسان]، اوکس پیر یا مبادله خدمت [مثلا دختر فرانسوی که در انگلیس درمقابل اتاق و خوراک با بچه‌ها فرانسه صحبت می‌کند].
مدارس دولتی به این معنی است که ما به‌عنوان خانواده می‌توانیم خاطرمان درمورد بچه‌هایمان آسوده باشد. با وجود این انتقال از مدرسه خصوصی به مدرسه دولتی به یک اندازه برای همه ما والدین و بچه‌ها مشکل بود. مدارس خصوصی با تمایل من درمورد مراقبت از کودکان هماهنگ‌تر بود. تعداد دانش‌آموزان در مدارس خصوصی از 16 نفر بیشتر نبود. اگر بچه‌ها از نظر آموزشی به رقابت می‌پرداختند، معلم به‌عنوان ناظر کمک‌ها و تشویق بیشتر را قبل و بعد از مدرسه و در زنگ تفریح برای آنها مهیا می‌کرد و من احساس می‌کردم (به‌راستی، بسیار علاقه داشتم) که بچه‌هایم در مقایسه با بچه‌های دیگر در مدارس دولتی بیشتر پیشرفت می‌کنند و آموزش بهتر، سریع‌تر و قوی‌تر از آنها دریافت می‌کنند. علاوه‌بر غرقه‌سازی در زبان خارجی، آنها برنامه آموزشی با کیفیت‌عالی را در هنر و موسیقی دریافت می‌کردند. آنها تربیت‌بدنی داشتند و در بوستان مدرسه کار می‌کردند. به واسطه کار سخت در مدرسه هر بچه‌ای در مواردی مانند دوزبانه بودن، شطرنج بازی یا دانش باغبانی طبیعی، فوق‌العاده بود.
با ورود به مدرسه جدید کلاس‌های بچه‌های من از 10 کلاس به 30 کلاس افزایش پیدا کرد. هیچ‌کس نام آنها را نمی‌دانست، هر صبح هیچ‌کس با فریاد از سر شوق و بغل‌کردن با آنها احوالپرسی نمی‌کرد. به جای آن، آنها برای ورود به مدرسه، رفتن به کلاس، نهار و مسابقه به صف می‌شدند. آنها در ساختمان‌های مدرسه خود گم می‌شدند. همچنین پسرمان سث (برای محافظت از حریم‌خصوصی نام آنها را عوض کرده‌اند) که در نیمه نخست پایه‌ششم است به‌نظر می‌رسید که در آن سیستم گم شده است. در چنین سیستمی تأکید زیادی بر پیروی از دستورالعمل‌ها وجود داشت و تأکید کمتری بر اندیشیدن می‌شد. او کار کردن به‌صورت عملی را آسان می‌دانست اما در کلا‌س‌ها شکست   می‌خورد.
اما بعدها بچه‌ها راهشان را پیدا می‌کردند. مری که دوست داشت سرگرم باشد در باشگاه‌های متعدد بعد از مدرسه شرکت می‌کرد-روباتیک، دو و خطاطی. سث در سازگاری کامل با شخصیتش، با انتخاب خود، تقریبا در هیچ فعالیت دیگری شرکت نکرده است. او بیشتر دوست دارد به مشاهده و ارایه تفسیر از حاشیه‌های ورزشی بپردازد و پیوندی شادی‌آور با گزارشگران مدرسه در متلک‌گویی پیدا کرده است.  به‌نظر می‌رسد که بچه‌های ما نباید یکی از بچه‌های شیطان عزیزدردانه در کلاس باشند. آنها می‌توانند با کلاس‌های بزرگتر، با تعداد بیشتری از بچه‌های دیگر با پیش زمینه‌های متفاوت همکلاس باشند. آنها می‌توانند خوب و حتی گاهی عالی هم باشند. ما دریافتیم که بچه‌هایمان آنچنان شکستنی‌های شگفت‌انگیزی نیستند که پیش از این‌که جرأت ورود به جهان را پیدا کنند، مانند حباب، نیاز به مراقبت ما داشته باشند.
ما همچنین یاد گرفته‌ایم که هیچ ضرورتی ندارد آنها لزوما فوق‌العاده باشند. به عبارت دقیق‌تر، اگر آنها بخواهند به‌عنوان بچه‌های فوق‌العاده در سیستم مدرسه دولتی به صورت فوق‌العاده آموزش ببینند، باید خودشان فوق‌العاده باشند چون مدرسه از آنها بچه‌های فوق‌العاده به‌وجود نمی‌آورد. ما خوشحالیم که بچه‌ها به‌صورت اصولی آموزش‌های قوی را از مدارس محلی‌مان دریافت خواهند کرد و آنها می‌توانند در همان سطح بمانند یا پایه آموزشی خود را بهبود بخشند اما بهره‌گرفتن از منابع اضافی یا ایجاد آن منابع به خودشان مربوط می‌شود. آنها باید بخشی از معادله آموزشی خودشان باشند.
سث به دبیرستانی دارای برنامه‌هایی با درجه بین‌المللی و کلاس‌هایی با زبان چینی خواهد رفت. او می‌تواند رشته‌هایی را در دانشگاه محلی انتخاب کند به شرط این‌که به اندازه کافی برای او چالش‌برانگیز نباشند. اما او خودش مجبور است خواهان کسب این تجربیات باشد و واجد شرایط شود. توانایی او در بهره‌گیری این فرصت‌ها به خودش بستگی دارد نه این‌که توانایی ما برای پرداخت شهریه به یک مدرسه که به‌صورت خود به‌خود آنها را برای او مهیا کند. البته در آینده ممکن است از تصمیم خود پشیمان شویم. ما باید این امکان را هم درنظر داشته باشیم که بدون امتیازهای اضافی که مدارس خصوصی به بچه‌ها می‌دهد، ممکن است آنها دیگر دانش‌آموزان فوق‌العاده ویژه، با سواد فوق‌العاده، بچه‌های شگفت‌انگیز نباشند که به‌زعم ما به سوی موفقیت‌شان به پیش می‌روند. (بله، او‌ سال آینده در دانشگاه ییل خواهد بود. به‌نظر می‌رسد که ییل بهتر از ‌هاروارد باشد).
حداقل درحال‌حاضر ما که تصمیم بر نگه‌داشتن بچه‌هایمان در مدارس دولتی گرفته‌ایم شاید به این خاطر باشد که آنها نیازی به پیشرفت با سرعت زیاد نداشته باشند و از آنها با این دلیل که نیازی به ما یا مدرسه برای برنامه‌ریزی آینده‌شان ندارند، تمجید می‌کنیم. این‌جوری بهتر است. این دقیقا مدرسه است و بچه‌های ما درست همان بچه‌هایی هستند که مسئولیت رسیدگی به بخشی کوچک از دنیای خودشان را به‌تنهایی برعهده می‌گیرند.
*جسیکا گرگ یک پزشک و نویسنده است و در پرتلند ایالت‌ارگان با خانواده‌اش زندگی می‌کند.
http:  //www.salon.com/2015/03/05/the_case_against_private_education_why_we_put_our_kids_in_public_school/


تعداد بازدید :  431