شماره ۵۹۷ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۴ تير
صفحه را ببند
قابل توجه بنز و پورشه‌سواران

|  مصطفی عابدی   |

تشديد نابرابري‌هاي اجتماعي، به‌طوري كه عده‌اي بيش از حد در ماديات غرق باشند كه ندانند چگونه پول خود را خرج كنند، و در برابر عده‌اي ديگر چنان در فقر باشند كه از تأمين حداقل نيازهاي خود نيز ناتوان باشند، نه‌تنها اين وضع غيراخلاقي و محكوم است، بلكه به لحاظ اقتصادي نيز اثرات منفي دارد بعلاوه امكان بهره‌مندي طبقات بالا را از ثروت انباشته شده كم مي‌كند، و حتي شرايط را براي افزايش ثروت آنان نيز در بلندمدت بدتر مي‌كند. اتفاقي كه در دنياي سرمايه‌داري رخ داد و به بحران 1929 انجاميد، ريشه در همين منطق داشت. وقتي كه مردمان زيادي در فقر و بيكاري باشند، كسي نيست كه توليد و مصرف كند، و اگر توليد نباشد، ثروتمندان نيز دچار ورشكستگي مي‌شوند. بنابراين جامعه متعادل جامعه‌اي است كه بيشترين ظرفيت اقتصادی خود را فعليت بخشد، و بيشترين ثروت را توليد كند، و تنها در اين صورت است كه ثروتمندان هم به صورت پايدار ثروتمند و مهم‌تر این‌که از ثروت خود بهره‌مند مي‌شوند، و البته طبقات پايين نيز از حداقل نيازهاي خود بهره‌مند خواهند شد، و با چشم نفرت و خشونت به ثروتمندان نگاه نمي‌كنند.
شكاف طبقاتي وقتي شديد شود، جرم نيز افزايش پيدا مي‌كند. خواهيد پرسيد چرا؟ به اين دليل كه از يك سو نفرت و كينه را در ميان طبقات پايين نسبت به ثروتمندان افزايش مي‌دهد، و از سوي ديگر، هزينه ارتكاب جرم را كاهش مي‌دهد. وقتي كسي بيكار است و درآمدي ندارد، چه باكي از زندان رفتن دارد؟ چه باكي از خوردن برچسب مجرم يا دزد دارد؟ او كه چيزي ندارد از دست بدهد؟ پس در چنين شرايطي طبيعي است كه گرايش به سوي ارتكاب جرم بيشتر شود. اين افراد به حاشيه رانده مي‌شوند و خود را بيگانه از جامعه دانسته و فاقد منزلت حس مي‌كنند، و چنين افرادي به شدت مستعد انجام اقدامات مجرمانه هستند. روزنامه اعتماد روز دوشنبه 1/4/1394 در گزارشي آورده است كه: علي بنز E٢٥٠- ٢٠١٤ دارد. وقتي با ماشينش در خيابان‌هاي پايتخت مي‌راند، آب از لب و لوچه پرايدسوارها آويزان مي‌شود. خودروي او ٥٠٠ ميليون تومان مي‌ارزد اما روزي كه علي «ميخ» يك موتورسوار را با گوشي آيفون ٦ خود معاوضه كرد، آرزو مي‌كرد جاي همان راننده پرايد باشد. او درباره زورگيري از خود به «اعتماد» مي‌گويد: اوايل ارديبهشت امسال سوار خودرويم شدم و به سمت پارك وي رفتم. چراغ قرمز بود. توقف كردم. داشتم با موبايلم حرف مي‌زدم. ناگهان جواني هيكلي با سر و وضعي مرتب، سوار بر يك دستگاه موتور كنار من توقف كرد. رفتارش مشكوك بود. او پس از چندثانيه به شيشه ماشينم زد. يك ميخ دستش بود. وقتي شيشه را پايين دادم گفت لطفا گوشي‌ات را بده به من! من تعجب كردم. فكر كردم اشتباه شنيدم. گفتم جان؟ كدام گوشي؟ گفت همين گوشي كه داري با آن حرف مي‌زني. گفتم براي چي بدهم؟ گفت: ببين. مي‌توانم با اين تيزي يك خط روي ماشينت بيندازم. موتورسوار به چراغ قرمز اشاره كرد. عدد ١٠ را نشان مي‌داد. شمارش معكوس آغاز شده بود. علي ادامه داد: زورگير گفت ميل خودت است. الان
 ١٠ ثانيه مانده. من تيزي را مي‌كشم، گازش را مي‌گيرم و مي‌روم. آن وقت تو مي‌ماني و ماشينت. زورگير شروع به شمارش كرد. چهار، سه. دو شماره مانده بود تا تيزي را روي ماشين بكشد كه علي تسليم شد. اگر ميخ روي ماشينش خط مي‌انداخت، بايد پنج ميليون تومان خرج خودرو مي‌كرد و ماشينش ٣٠ ميليون تومان از قيمت مي‌افتاد. علي مي‌گويد: يك چشمم به چراغ قرمز بود و يك چشمم به گوشي. اگر آن را تحويل زورگير نمي‌دادم او حتما روي ماشين خط مي‌كشيد. اين‌طوري بيشتر ضرر مي‌كردم، براي همين گوشي ٥/٢ ميليون توماني‌ام را دو دستي تقديمش كردم. زورگير گوشي را گرفت. چراغ سبز شده بود. كمي گاز داد. اما قبل رفتن به علي گفت: بچه خوبي بودي، براي همين هم گوشي‌ات را پس مي‌دهم!... بهمن جوان ديگري است كه هر روز سوار بر خودروي پورشه ٨٠٠ ميليوني‌اش در خيابان‌هاي پايتخت مي‌راند. او نيز دو ماه پيش تسليم دو زورگير شده است. آنها مي‌خواستند «آجري» را روي كاپوت ماشينش خُرد كنند. بهمن مي‌گويد: «در كنار خياباني در شهر ري توقف كرده بودم كه يك موتور آپاچي با دو سرنشين به من نزديك شد. يكي از آنها آجر را بالا آورد و به آرامي گفت چقدر مي‌دهي تا اين را روي كاپوت ماشينت خرد نكنم؟ من گفتم ١٠٠هزار تومان مي‌دهم. او شاكي شد و گفت تو خجالت نمي‌كشي مي‌خواهي فقط ١٠٠‌هزار تومان بدهي؟ بزنم ماشينت را داغون كنم؟ زود باش ٢٠٠هزار تومان بده. او اگر آجر را روي كاپوت مي‌زد، بايد چند ميليون تومان هزينه مي‌كردم تا رنگش كنم. تازه ٢٠٠ ميليون تومان هم از قيمت ماشين كم مي‌شد. مجبور شدم به آنها پول بدهم.» وقتي كه قيمت يك خودروي مدل بالا در تهران، حدود 8/1 ميليارد تومان باشد، يعني حدود 100 برابر قيمت يك خودروي پرايد است. حال ببينيم در كشورهاي غربي اين تفاوت چقدر است؟ قيمت پورشه يا بنز مدل بالا نسبت به خودروهاي معمولي در آن‌جا حداكثر 4 تا 5 برابر است، و اين شكاف حدود 20 برابر كمتر از ایران است و اگر اين شكاف را با سطح درآمد افراد در ايران و غرب مقايسه كنيم، بسيار زياد خواهد شد. 8/1ميليارد تومان با احتساب حداقل حقوق يك كارگر ايراني نزديك به 200‌سال دستمزد او مي‌شود، درحالي‌كه يك خودروي لوكس 150‌هزار دلاري، حداكثر معادل 6‌سال دستمزد حداقل حقوق در آن‌جا است. بنابراين چنين شكافي بسيار بزرگ است. با پول يك خودروي 8/1 ميليارد توماني، مي‌توان براي حداقل 30 نفر شغل درست كرد و از درآمد آن بهره‌مند شد ...

پس چنين خودرويي در عمل جاي شغل 30 نفر و تولید پس از آن را گرفته و غیرطبيعي نیست كه بيكاران ناشي از اين وضعيت از طريق ديگر وارد ميدان کسب درآمد و تأمین معاش شوند. منظورمان اين نيست كه كسي در ایران چنين خودرويي نداشته باشد، بلكه با وجود اين وضع اسفبار اقتصادي كه جوانان زیادی نيازمند شغل هستند، صاحبان اين درآمدها به جاي آن‌كه سرمايه خود را در توليد بكار گيرند، آن را در خودروي لوكس استفاده كرده‌اند، و نتيجه اين مي‌شود كه لشکر بيكاران و حاشيه‌نشينان را در كنار خود مجهز مي‌كنند، و طبيعي است كه نه به لحاظ رواني و نه به لحاظ امنيتي قادر نخواهند بود كه از ثروت خود استفاده برده و لذت ببرند.
در این میان نکته دیگری هم وجود دارد. متاسفانه برخي از ثروتمندان ايراني، رانتي هستند، و نوكيسه محسوب مي‌شوند، و علاقه شديدي به خودنمايي نيز دارند، و اين ويژگي آنان موجب مي‌شود كه بذرهاي كينه و نفرت را بيش از پيش در دل طبقات حاشيه‌اي و كم‌درآمد بكارند. به‌طوري كه این طبقات فقیر چشم ديدن آنان را نداشته باشند و خودشان را در غم‌ها و شادي‌هاي آنان شريك ندانند. برخي افراد اين را به وجود خصلت حسادت در جامعه ايران ربط مي‌دهند، ولي كم‌توجهي و به رخ كشيدن و رفتار نمايشي اين افراد نوكيسه بيشترين نقش را در بروز اين وضعيت ناخرسندكننده دارد.


تعداد بازدید :  304