شماره ۵۹۷ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۴ تير
صفحه را ببند
«شهروند» تبعات اقتصادی بی‌توجهی به علوم انسانی را بررسی می‌کند؛
تولید بیشتر فایده ندارد؛ مصرف کم شود
حل مشکلات اقتصادی بدون مشارکت اجتماعی دویدن در پی سراب است

کیومرث حیدری مشاور پژوهشگاه نیرو و رئیس کارگروه اقتصاد برق و انرژی

برای درک اهمیت و نقش علوم انسانی و جایگاه آن در حوزه‌های زیربنایی، ابتدا باید چند سوال ساده مطرح شود. درواقع باید پرسید، چرا راه و آزادراه می‌سازیم؟ هدف از احداث سد و نیروگاه چیست؟ چرا شبکه‌های عظیم برق، گاز و نفت در سراسر کشور ایجاد و بهره‌برداری می‌شود؟ چرا پالایشگاه‌های عظیم یا کارخانجات متعدد پتروشیمی ساخته می‌شود؟
قاعدتا هدف نهایی از ارایه این خدمات، بهبود رفاه جامعه یعنی آحاد مردم و ایجاد زیرساخت لازم برای تولید سایر کالاها و خدمات است. طبیعی است تولید این کالاها و خدمات نیز درنهایت می‌بایست به بهبود رفاه جامعه یعنی تمام شهروندان (اعم از مناطق شهری و روستایی) منجر شود.
 با این فرض، سوال این است که مجموعه اقدامات زنجیره تأمین این سطح از رفاه، دارای چه ویژگی‌ها و مسائلی است؟ در عین حال چگونه می‌توان با تجهیز به دانش رشته‌های مختلف حوزه علوم انسانی و توانمندی متخصصین این حوزه، ضمن بررسی و درک این ویژگی‌ها، مسائل و مشکلات مرتبط را رفع کرد؟
تأثیر زیرساخت‌ اقتصادی بر زندگی انسان
برای درک این موضوع، باید به اجمال نگاهی به زنجیره تأمین زیرساخت‌ها انداخت. تأمین آب، براساس اغلب فناوری‌های رایج، عموما متکی به احداث یک سد یا ایجاد و نصب تاسیساتی مانند آب‌شیرین‌کن‌ها است. در مورد انرژی الکتریکی، حداقل براساس تجربه موجود صنعت برق در ایران و جهان، نیروگاه‌های حرارتی احداث و مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. در مورد آزادراه‌ها، بخشی از اراضی قابل کشت یا غیرقابل کشت زیر حجمی از آسفالت سرد مدفون می‌شود. همچنین زیرساخت‌های تأمین انرژی و گاز، مستلزم اکتشاف، بهره‌برداری، پالایش و انتقال است. هر یک از این اقدامات و فعالیت‌ها، آثار خاص خود را بر اقلیم، محیط‌زیست، اراضی و منابع طبیعی، سلامت شهروندان و سایر موجودات زنده دارد. گاهی اوقات به اجبار باید محل سکونت عده‌ای را تغییر داد که در این میان هویت‌های فرهنگی و اجتماعی با ارزشی از دست می‌روند.
دریاچه روی قبرستان
به‌طور مثال، یک مکان تاریخی، محل دفن مردگان یک قبیله یا درختان و گونه‌های گیاهی بی‌نظیر در اعماق دریاچه‌ای مصنوعی غرق می‌شود. شاید طنز تلخی باشد اما برخی برای قرائت یک فاتحه تنها می‌توانند به غواصی، اگر اجازه و امکان آن را بیابند، متوسل شوند. در یک کلام، برای ایجاد این زیرساخت‌ها، حیات فردی و اجتماعی گروه بزرگی از شهروندان متأثر می‌شود. به عبارت دیگر، با هدف تأمین رفاه شهروندان، بخشی از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های محلی و ملی هزینه می‌شود.سوال کلیدی در این بخش این است که چگونه می‌توان منافع و هزینه‌های اجتماعی این رویدادها را به دقت و به‌طور کارآمد استخراج و در کنار ارزش بازاری سایر هزینه‌ها و منافع طرح‌های عمرانی تأمین آب و برق، توجیه‌پذیری اجتماعی طرح‌ها را بررسی کرد؟تجربیات موفق جهانی نشان می‌دهد حصول به این هدف، مستلزم تجهیز صنعت به متخصصین علوم انسانی آگاه به ابعاد فنی و پیچیده فرآیند مذکور است. با اتکای به تخصص‌های مختلف علوم‌انسانی مانند جامعه‌شناسی، مدیریت، اقتصاد، الهیات، فلسفه و حتی روانشناسی می‌توان آثار و تبعات اجتماعی طرح‌های مذکور را تشخیص داده و تصمیماتی که دارای سازگاری بیشتری با منافع اجتماعی است، اتخاذ کرد.
باور به اصول توسعه پایدار
امروزه بر همگان روشن است گرچه برخی فناوری‌ها، نیازهای جامعه را با سهولت بیشتری تأمین می‌کند اما، به‌ویژه به دلیل آلودگی منابع آب، هوا و خاک، محیط‌زیست را به نحو جدی به‌مخاطره می‌اندازد. این امر موجب تهدید سلامت شهروندان می‌شود. برای رفع این مشکل باید به اصول توسعه پایدار باور داشت و آنها را اجرایی کرد. علوم انسانی و متخصصین آن از این ظرفیت برخوردارند که با استفاده از ابزارهای موثر ارتباطی این تبعات را با مردم در میان گذاشته و ضمن ارتقای کیفی سطح مطالبات آنان، به جای تمرکز بر تأمین نیازهای جامعه به هر قیمت، نسبت به روش‌های مختلف تأمین این نیازها و همچنین آثار و پیامدهای منفی آنان نیز از حساسیت لازم برخوردار شوند. درواقع هدف این نیست که صرفا به دنبال نقد و نفی روش‌های جاری باشیم بلکه هدف این است که تمایل آحاد جامعه برای مشارکت اجتماعی در استقرار فناوری‌های سازگار با محیط‌زیست و توسعه پایدار را افزایش دهیم. مردم باید از تبعات بلندمدت فعالیت‌های جاری مطلع شده و منافع بلندمدت خود را در مقابل دستاوردهای کوتاه‌مدت هزینه نکنند. چگونگی ایجاد ارتباط با مردم، آگاه‌سازی آنان، افزایش درجه حساسیت اجتماعی برای تحقق اهداف توسعه پایدار و شکل‌گیری خواسته‌های سازگار با منافع اجتماعی بلندمدت، از مسئولیت‌های اندیشمندان علوم‌انسانی است. با این حال به‌عنوان پیش‌نیاز این حرکت، مدیران ارشد اجرایی باید تمایل خود را برای تحقق این امر نشان دهند.
تناسب رضایتمندی و سرمایه‌گذاری
البته در سمت مصرف، مسأله از اهمیت بیشتری برخوردار است. درحال حاضر جمهوری اسلامی ایران از نظر ضریب دسترسی به آب سالم و شرب و برق مطمئن و پایدار، خطوط ارتباط جاده‌ای و تأمین انرژی (دسترسی به گاز طبیعی)، در منطقه بی‌نظیر و در جهان کم نظیر است. سوال این است که آیا رضایتمندی مردم از تناسب لازم با سطح سرمایه‌گذاری انجام شده، ضریب دسترسی فعلی و سطح کیفی خدمات ارایه شده برخوردار است؟ بین رضایتمندی، امکانات و سطح توقع مردم ارتباط معنی‌دار و عمیقی وجود دارد. هر گاه توقعات جامعه در سطح معقولی باشد، می‌توان با امکانات پایین هم به یک سطح رضایتمندی بالا رسید. متخصصین علوم انسانی از این توانمندی برخوردارند که با اتکا به دانش و ابزارهای مربوطه، ضمن اندازه‌گیری سطح دقیق رضایتمندی، تناسب لازم بین امکانات و خدمات ارایه شده با انتظارات مردم را برقرار کنند. برای مثال در حوزه فناوری، امروزه تولید لامپ‌های کم مصرف که بتواند سطح معینی از روشنایی را با مصرف کمتر انرژی تولید کند، به‌عنوان یک اقدام کلیدی در دستورکار قرار دارد. هزینه‌های هنگفتی صرف تحقیق و پژوهش در این زمینه شده و با تولید این تجهیزات، حجم وسیعی از لامپ‌های رشته‌ای جای خود را به لامپ‌های کم مصرف داده است. این اقدام، آن چنان که گزارش‌های اثبات نشده عنوان می‌کنند تأثیر قابل قبولی در کنترل اوج مصرف داشته است. با این حال راه ساده‌تر، متقاعد کردن اشخاص (با همه ابزارهای فرهنگی و اقتصادی) برای کاهش سطح روشنایی (به‌طور مثال از طریق تحمیل خاموشی خود خواسته) است. سوال این است که آیا با هزینه‌ای که صرف جایگزینی تجهیزات شده است، امکان بهبود سطح فرهنگی جامعه برای اصلاح رفتارها وجود نداشت؟ آیا اصولا مطالعه‌ای این دو گزینه را در کنار هم بررسی کرده است؟ این موضوع در قالب نهادینه کردن رفتار مصرفی شهروندان قابل طرح است.
تعدیل تقاضا به جای افزایش عرضه
همه ما با فصول بحرانی در مسیر تأمین انرژی یا آب آشنایی داریم. در زمستان دچار مشکل کمبود گاز می‌شویم. بنابراین گاز مصرفی صنایع (بخش مولد) را برای تأمین حرارت خانوارها محدود می‌کنیم. در تابستان شاهد بحران در تأمین آب و برق هستیم. بدیهی است می‌توان بخشی از ثروت و سرمایه‌های جامعه را در این حوزه سرمایه‌گذاری کرد، تا قله مصرف در زمستان یا تابستان را تأمین کنیم. نتیجه این کار، یعنی توسعه ظرفیت‌های عرضه برای تأمین افزایش تقاضای اوج، تحمیل هزینه سنگین سرمایه‌های بلااستفاده در سایر اوقات‌سال خواهد بود. به جای اتخاذ رویکرد سازه محور و مبتنی بر توسعه ظرفیت‌های عرضه، افزایش موقت تقاضا را می‌توان با مشارکت موثر شهروندان تعدیل کرد. در صورت توفیق در این امر، تأمین تقاضای مردم با هزینه کمتر و کارآیی بیشتر صورت خواهد گرفت. برای این منظور باید از ابزارهایی استفاده کرد که رفتارهای شهروندان و جامعه را می‌شناسند. از توان تهییج جامعه برای افزایش ضریب مشارکت اجتماعی برخوردارند. دارای قابلیت و توان همگرایی و هم‌افزایی نهادهای عمومی غیردولتی، سازمان‌ها و نهادهای اجتماعی و شهروندان هستند. جست‌وجوی راه‌حل این مشکل در حوزه‌ای غیر از علوم انسانی، دویدن در پی سراب است. تغییر نگرش از سازه محور به فعالیت‌های نرم‌افزاری، با هدف گسترش استفاده از ظرفیت‌های علوم انسانی، به معنی بی‌توجهی یا کم اهمیتی سازه‌ها، فناوری‌ها و امور عمرانی و توسعه‌ای (و به تعبیری نگاه سخت‌افزاری) نیست، بلکه استفاده موثر و کارآمد از ابزارهای نرم‌افزاری (که به‌طور موسع از ظرفیت‌های علوم انسانی بهره‌برداری می‌کند) می‌بایست به اثربخشی بیشتر اقدامات سخت‌افزاری منتهی شود. مشکل بنیادینی که موجب رنج جامعه شده و آثار آن همچنان برای دهه‌های آتی پابرجا خواهد ماند، نگاه نادرست به حوزه‌های دانش و ارزش‌گذاری تخصص‌های دانشگاهی در یک محیط بیمار است. جایی که فن‌سالاران، بر صاحبان اندیشه رجحان داده می‌شوند.


تعداد بازدید :  383