| بابک توتونچی | فعال مدنی |
هیلر بلاک گوید: از آغازی که در آرامش سرمدی، هستی میپذیرد تا پایانی که به جاودانگی میپیوندند، هیچ ندیدم که تلخی زندگی را در کامم شیرین کند، مگر عشقورزی به انسانها و دیدن خنده و شادی آنها.
و کلام شیرین نابغه دوران؛ بانو پروین اعتصامی؛
خرّم آنکس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
همچنین جَبران خلیل جَبران میگوید:
«خوشی زنبور، در گردآوردن نوش گلهاست و خوشی گل در سپردن نوش خود به زنبور. برای زنبور، گل، چشمهای از زندگی است و گل، زنبور را به دیده پیامآور عشق مینگرد و داد و ستد شادکامی برای زنبور و گل، هر دو یک نیاز و نشئه است. ای مردم! در خوشیهای خویش، چون گلها و زنبوران باشید.»
برتراند راسل نیز گوید: «فریادهای دردآلود آدمیان در قلبم به اهتزاز است. کودکان قحطیزده، قربانیان شکنجهگران ستمگر، پیران بیپناه که خود را بار منفوری بر دوش فرزندان احساس میکنند و تمامی دنیای تنهایی و فقر و درد و رنج، طنز تلخی است که آرمانهای بلند انسانی را ریشخند میکند. آرزومندم که از رنج و شر بکاهم، ولی نمیتوانم و از این، بسیار در رنجم.»
سحر دیدم درخت ارغوانی
کشیده سر به بام خسته جانی
به گوش ارغوان، آهسته گفتم
بهارت خوش که فکر دیگرانی
فریدون مشیری
این تنها همافزایی و همگرایی است که میتواند مسائل پیچیده اجتماع و کشور را حل کند. کاری که نه از دست صنایع برمیآید و نه دولتهای جهان.
گرچه رشد روزافزون صنعت و تکنولوژی، آسایش مادی و جسمی بسیاری بههمراه داشته است، آفتهای مهمی نیز پدید آورده که از آن جمله، به فراموشی سپردن «حس خدمت بهخلق» است.
درحقیقت، در آدمی حس و عاطفهای ستودنی نسبت به احسان در حق انسانها وجود دارد که مانند دیگر عواطف، نیازمند ارضاست و بیگمان، در صورت ناکامی آدمی در این امر، ناخواسته و پنهانی، افسردگی و اندوه دامن وجودش را فرا خواهد گرفت.
حاصل سخن آنکه، از ریشههای افسردگی بشر قرن حاضر، اندیشیدن به منفعتهای شخصی و وانهادن خدمت به همنوعان است و برای آنان که جهت ایجاد شادمانی و نشاط حقیقی درمیان انسانها نظریههایی ارایه میکنند، به یقین از بهترین آنها، نظریه «خدمت بهخلق»
خواهد بود:
شود جهان لب پر خندهای اگر مردم
کنند دست یکی در گرهگشایی همصائب
باشد که بدین فرهنگ متعالیای که داریم عجین شده و دست در دست هم نهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آباد چراکه خیر و برکت در خدمت عاشقانه و بیچشمداشت به یکدیگر است.