مجتبی طحان مدیر روابط عمومی جمعیت هلالاحمر خوزستان
«خوزستان است و یک دنیا عشق و شور» اینکه میگویند خاکش دامن گیرت میکند، بیراه نگفتهاند! کافی است از آب نهچندان گوارایش بیاشامی؛ چنان نمکگیرش میشوی که رهایی از آن بسیار مشکل است: که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها! خوزستان را به خیلی چیزها میشناسند: به گرما و شرجیهایش، به کارون و ساحل زیبایش، به فلافل و سمبوسه و خرمایش، به آدمهای میهماننواز و رئوفش، به دشتهای وسیع و کوههای سر به فلک کشیده و به رودهای نیمهخروشانش و بسیاری چیزهای دیگر. خوزستان هنوز هم محروم است ولی از دل پرخونش بانگ بلند انسانهایی را میشنوی که صافی و صداقت ازجمله صفات نابشان است که در کوران تمام حوادث، همچون مردان مرد، قامت قیامت کردهاند و ایستادهاند. گویی راستقامتان جاودانه تاریخاند که بر تارک روزگار خوش درخشیدهاند. در جمعیت هلالاحمر خوزستان نیز از این دست آدمهای خاکی با بالهای آسمانی یافت میشود که خدمت به مردم با وجودشان پیوندی ناگسستنی خورده است. آنجا که به هنگام امداد، چون هلال خمیده میشوند! در این مجال از کسانی خواهم نگاشت که سالها بهعنوان افراد تاثیرگذار در هلال خوزستان خالصانه تلاشها کردهاند و این روزها یادی از آنها نمیشود. هم به این دلیل که اسیر خاک گشتهاند و هم اینکه ما جوانترها چشمهایمان را بستهایم و پیچش مو را نمیبینیم!
زندهیاد محمود الفک
همه کسانی که او را میشناسند، از مهربانی و دلسوزیاش خاطرهها در ذهن دارند. گفتن کلمه «بابا» دل هر آدمی را نرم میکند چه برسد به انسانهای رقیقالقلب هلال احمری! الفک نقش مؤثری در هلالاحمر خوزستان ایفا کرده است. بهعنوان یک داوطلب آموزش و پرورشی، قاطبه لحظاتش در هلال احمر، آموزش و امداد میگذشت. یک فرد پیشاهنگ که در حوزه آموزشهای مهارتی از استعدادی منحصر برخوردار بود و اکثر قریب به اتفاق امدادگرهای خوزستانی زیر دستش تلمذ کرده بودند. در حقیقت، محمود الفک، زیربنای آموزش امداد در هلالاحمر استان به شمار میرود. حضور او آنقدر در جمعیت پررنگ بود که خیلیها نمیدانستند که او یک داوطلب افتخاری است و شغل اصلیاش، معلمی بوده است.
زندهیاد حمید مجدمی
سخن در مورد کسی است که 48سال در فعالیتهای اجتماعی و امدادی بوده و دمی از آنات عمرش را بیدغدغه خدمت نگذرانده بود. در مورد کسی که به گفته خودش، همه زندگیاش را نه وقف خانواده که وقف خدمت به همنوع و تربیت کسانی که تفکر خدمت دارند، کرده بود. سالها در کسوت امدادگری از حاج حمید مجدمی انسانی باتجربه ساخته بود که در عین اقتدار، بسیار عاطفی مینمود. کلمه «نه» و «نمیتوانم» را هیچگاه از زبانش نمیشنیدی، گویی سرشتش با دافعه بیگانه بود. فرق نمیکرد چه کسی هستی و از کجا آمدهای؛ میدانستی که برای درخواستت، پشتیبانی حمید مجدمی را خواهی داشت. در هنرهای تجسمی و خلاقیتهای فردی و گروهی از سرآمدان روزگار خودش بود. عاشق آموزش و تربیت و تعلیم. پیشاهنگ پیشکسوت که جز او و چند نفر از همدورههایش، کسی به گرد پایشان در این عرصه نمیرسید. تعلق خاطرش به اسکان و پشتیبانی بر هیچکس پوشیده نبود. مربی درجه یک امداد و کمکهای اولیه که از طرف فدراسیون بینالمللی جمعیتهای صلیبسرخ و هلالاحمر بهعنوان عضو برجسته شناخته شده بود. مدرس مراکز علمی و کاربردی در استان خوزستان که روزگاری کشتی بچههای استثنایی را هم به ساحل نجات رسانده بود. شاید بتوان گفت که در استان ما هیچ امدادگری نیست که ساعتی از عمرش را از محضر استاد حمید مجدمی تلمذ نکرده باشد و کسب تجربه ننموده باشد. در این سطور، به گوشه و گزیدهای از انسانهای به یادماندنی هلالاحمر در خوزستان اشاره شد. در آینده هم در مورد آدمهای فداکار و تاثیرگذار جمعیت در خطه خون رنگ خوزستان صحبت به میان خواهد آمد که: حکایت همچنان باقی است!