سپهر دادجويتوكلي روزنامهنگار
آنچه از ديرباز به يادگار ماند آن بود كه سعدي عليهرحمه به فصاحت سرود. آميرزا ابوالحسن ايلچي از مُهِممان عصر خويش به ظرافت طبع، سياحتنامهاي نوشت از آنچه پشت ديوار ولايتش ميگذشت و به فراخور نوشتند بعديها. اين نهضت چنان ادامه گرفت كه اكنون به سياق سابق، «شهروند» نيز راوي است مگر پند شيخ اجل به ثمر نشيند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
محل قابل و آنگه نصیحت قائل
چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال
به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص
که هست صورت دیوار را همین تمثال
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان چو آب در غربال
دل ای حکیم درین معبر هلاک مبند
که اعتماد نکردند بر جهان عقال
1- يكي از اصول تفاوت ولايت ما و ولايت فرنگ بحث كارشناسي است. آنچه به عين و ذهن بسيار توانی ديد كه همچون اکثری از امور ايشان از ما عقبتر و رنگ پريدهتر هستند. از اين باب اگر در ولايت ما به تفرج گام نهي ميبيني كه در ورژنهاي گوناگون جملگي شهروندان به فراست در همه امور كارشناس باشند. اگر به فراخور در اتوبوس بنشيني يا تاكسي هيچ فرق در ميان نباشد، زیرا كارشناس مبرزي خواهي يافت و ايضا موضوعي. اصولا در ولايت ما قواعد اگزيستانسياليستي بر هر قاعده ديگر چربش دارد بدان معنا كه وحدتهاي سهگانه مهم نباشد. نه مكان مهم باشد نه زمان و نه موضوع. اصل بر وجود كارشناس است كه المنتهلله در همه امور داراي اطلاعات پيچيده و نيز چيرهدستي در گفتار براي ارتباط شمال به جنوب و شرق به غرب بحث است. همولايتي ما – لابد به فراست و دانش – در هر مكان كه البت مهم نيست كجا، پيرامون هر موضوع كه البت مهم نيست چيست، عنان سخن به دست ميگيرد و زواياي پنهان ماجرا ميگشايد و اطلاعاتي ارزشمند به رايگان به شما هبه ميكند. لكن در فرنگ بسيار ديدم كه بنيبشر از سر بيسوادي لابد، صرفا در حوزه كاري و مربوط سخن ميگويند. اگر ناخودآگاه با كارشناس زبردستي در مكاني به ظاهر نامعقول، فيالمثل در مترو، به بذل اطلاعات مبادرت كند، مطمئنا بايستي عواقب مهم شدن! و ايضا شهرت خود را بپذيرد! از اين طريق فيالواقع ما توان بالا در صدور تحليلگر و كارشناس به فرنگ داريم.
2- آنچه به تکرار شنیدهاید و من نیز دیدم، قاعده و انضباط حاکم بر روح و جان فرنگ است. به فرنگ که درآیی همه چیز را درنهایت نظم خواهی یافت. هر چیز و هر کس سر جای خود. دکانها به قاعده، مشتریها به فاصله، منازل به اکمله، برخوردها همه منطبق با هنجارها و رفتارها همه بر ذائقه نیکو. اتومبیلها را میبینی که پشت هم ردیف. فیالمثل تصور کنید دست گرام را برای احضار یک فقره تاکسی بلند میکنید. فیالفور نزدیکترین تاکسی جلوی پای شما ترمز میکند. سوار میشوید مسیر را میگویید. اگر هوا سرد باشد بخاری خودرو روشن است و اگر گرم کولر. شما در شرایط قابل پیشبینی میرسید. در ولایت ما اما سابق بر این روال تلویحا متمایز بود و البت خیل عظیمی شاکیاند که هم در گرما هم در سرما هم کولر و هم بخاری خاموش است. این همه گفتیم اما این نیز بماند که در فرنگ شما لذت یافتن خودرویی مسافرکش در میان دهها خودروی دیگر که صمیمانه کولرش را در تابستان گرم روشن کرده و با احترام برای تکتک مسافرهایش، دریچه کولر را چپ و راست میکند، نمییابی. در فرنگ از خوبیهای «یِهویی» متعجب نمیشوید اما در ولایت ما رسم بر این است که....
و این حکایت ادامه دارد...