مهدی غنی پژوهشگر
کار و فرهنگ کار در ایران، دیر زمانی است که با تغییرات اساسی گرفتار آمده است. اگر تا دیروز کار بهترین تفریح بود، امروز اینچنین نیست و بهنظر میرسد، کار در کشور ما بیشتر بهمنظور رفع حوائج و تأمین مالی زندگی صورت می گیرد. واقعیتی که درمورد کشور ما وجود دارد این است که ما از نظر کار و تولید بسیار عقب هستیم و متاسفانه در محیطهای مختلف کار هم شاهد این هستیم که برخی افراد با مسئولیتپذیری مشغول کار نیستند و بهعبارتی از کار میدزدند، البته این مسأله بهنوعی عادت تبدیل شده ولی مهمترین مسأله در این زمینه ریشهیابی علل این عادت است. برخی اشاره میکنند به مسأله نفت؛ اینکه ما از نفت درآمد داریم و این منبع درآمد میتوانسته تمام نیازهای ما را برطرف کند و این باعث شده ما تنبل شویم؛ اینکه یک بشکه نفت درآمدی متقابل با درآمد هزاران کشاورز دارد. به نظر من جنبههای دیگری هم در این مسأله دخیل هستند. یکی از این موارد جنبه فرهنگی و دینی است. به عبارتی، بدفهمیهایی که از اعتقادات دینی در جامعه ما شکل گرفته ما را به این مسیر سوق داده که با کار کمتر میخواهیم درآمد بیشتری داشته باشیم یا اصلا کار نکنیم و این هم مربوط میشود به برداشتی عوامانه و سطحی که از بعضی مسائل دینی شده است. یکی دیگر از مسائلی که درباره آن دچار بدفهمی شدهایم، مسأله تقدیر است که در گذشته نقش پررنگتری داشته است؛ مردم معتقد بودند که از قبل تقدیر و سرنوشتشان رقم خورده و با این اوصاف سرنوشت و موقعیت خود را قبول کرده و برای بهبود آن تلاشی نمیکردند و معتقد بودند که خدا چنین خواسته؛ این تقدیرگرایی و اعتقاد بهجبر در گذشته در جامعه ما حاکم بوده است لذا مردم تلاش برای بهبود شرایط را بیفایده میدانستند. درحالیکه در خود قرآن نیز به صراحت گفته شده است که؛ خداوند سرنوشت هیچقومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خودشان، تغییر بدهند. واقعیت این است که فردی که به چنین چیزی معتقد است، هیچتلاشی برای بهبود وضع خود، انجام نمیدهد و تسلیم شرایط موجود است و باز درحالی است که در قرآن به صراحت گفته شده ؛ انسان جز آن کار و کوششی که انجام میدهد، بهره دیگری نخواهد برد. کجفهمیهای عامه از این متون باعث رواج تنبلی و رخوت شده بود و بزرگان زیادی تلاش کردند تا این فرهنگ را تغییر بدهند. در سال 1340 یا 1341 آقای بازرگان کتابی تحتعنوان «کار در اسلام» نوشت که در آن تأکید زیادی شده بود تا ثابت کند که در اسلام ملاک اصلی کار و کوشش است و تا زمانی که فعالیتی انجام ندهیم، به نتیجه نمیرسیم. اما واقعیت این است، جامعهای که یک فرهنگ را صدها سال زندگی کرده و برایش تبدیل به عادت شده، بهسادگی نمیتواند کنار بگذارد و این کار زمانبر است. تفکر اشتباهی که بین ما جا افتاده، این است که کار کردن عیب است و نوعی ضدارزش محسوب میشود. این تصور وجود دارد که کسی که کار میکند بیچاره و بدبخت است و کسی که بدون کار درآمد خوبی دارد، فرد برنده و موفقی است. زمانی که اینها الگو میشوند، نتیجه این میشود که کسی که موظف است 8 ساعت کار کند، چنین تصور میکند این کار به او تحمیل شده و تمام تلاش خود را میکند که به هر نحوی شده از این تحمیل فرار و بهنوعی وقتگذرانی کند. متاسفانه در فرهنگ ما کار کردن ارزش محسوب نمیشود، البته مسائل اخلاقی- نبود صداقت و وجدان- حاکم بر جامعه نیز بر این مسأله تأثیر گذاشته است. ما در کشور خود مشاغلی داریم که بدون زحمت پول درمیآورند یا با یک تلاش مختصر به سود بالایی میرسند و جای تاسف اینجاست که اینها در جامعه گاهی الگو میشوند بنابراین کسی که با کار سعی میکند به درآمدی برسد، فکر میکند که در حق او اجحاف شده است و در این میان پزشکی که در روز 18-17 ساعت کار میکند یا معلمی که ساعتها مشغول تدریس است، دیده نمیشوند و همه اینها برمیگردد به سیاستهای فرهنگی جامعه؛ سیاست فرهنگی جامعه بهگونهای نبوده که چهرههایی را که زحمت میکشند، الگو شوند و جزو ارزشها بهحساب بیایند. کشورهایی که امروزه پسوند پیشرفته را یدک میکشند، کشورهایی هستند که در آنها کار جزو ارزشها بوده و کسانی که فعالیتهای مثبت داشتهاند، بهعنوان الگو معرفی شده و از این راه تولید ملی خود را گسترش دادهاند.