بخشعلی قنبری هیأت علمی دانشگاه آزاد واحد تهرانمرکز
مفهوم وفاداری، از مفاهیمی است که در مثنوی مولوی در رابطه انسان و خدا ذکر شده است. مفهوم وفاداری مانند مفهوم امید، به روان انسان مربوط است. طبیعی است که آنچه در روان ما رخ میدهد، باید نمود خارجی هم داشته باشد و در زندگی عملی ما هم تحقق عینی پیدا کند. من وقتی به فردی، قولی میدهم، باید به قول خود عمل کنم تا وفاداری بر من صدق کند.
کلمه «وفا» به معنای پرشدن است؛ لذا انسان وفادار، انسانی است که به قولی که داده، کامل عمل میکند. مولوی نیز به این بحث، اشاره کرده و اهمیت آن را مورد توجه قرار داده است. میدانید که در قرآن کریم نیز نسبت به این مقوله، بحثهای زیادی شده است. منتها در رابطه انسان- انسان و رابطه انسان- خدا، این مقوله مشترک است. در متون دینی ما نیز وفاداری میان انسان و خدا مطرح شده است. در جایی اشاره شده که خداوند به انسانها فرموده است: «شما به عهد خود وفا کنید، من هم به عهد خودم وفا میکنم». مولوی در هر دو جنبه، بحث وفاداری را مطرح کرده است. مثلا در جایی درباره وفاداری گفته است که وفاداری مانند ریشه است؛ یعنی آنقدر این مقوله مهم است که اگر میان انسان و انسانی، یا میان انسان و خدا به وجود بیاید، باعث اعتماد خواهد شد. در جایی اشاره میکند که:
چون درخت است آدمی و بیخ، عهد/
بیخ را تیمار میباید به جهد
مولوی در اینجا، عهد را به مثابه ریشه درخت و آدمی را بهعنوان خود درخت در نظر میگیرد.
عهد فاسد بیخ پوسیده بود/ وز ثمار و لطف ببریده بود
میگوید اگر انسان، عهد فاسدی را ببندد، مانند این است که ریشه درختی فاسد و خراب شده باشد. بنابراین، دیگر از میوه رسیده و باطراوت خبری نیست.
شاخ و برگ نخل گرچه سبز بود
با فساد بیخ سبزی نیست سود
وقتی شاخ و برگ درخت خرما را میبینی که سبز است، اما اگر ریشه، خراب شود، سبزی شاخ و برگ هم از بین خواهد رفت.
ور ندارد برگ سبز و بیخ هست
عاقبت بیرون کند صد برگ دست
میگوید اما برعکس آن ممکن است؛ یعنی اینکه اگر شاخهها و برگهای درخت، خشک شد، لزوما نمیتوان گفت که این درخت، مرده است. چهبسا ریشه این درخت، سالم باشد و از دل ریشه، دوباره این برگها بهوجود بیایند.
تو مشو غره به علمش عهد جو
علم چون قشرست و عهدش مغز او
مولوی معتقد است که اساسا دانش نیز وضع مشابهی دارد. حتی دانشی که انسان به خدا به دست بیاورد، اگر عهد و وفا را از آن بگیریم، آن دانش، ارزش خودش را از دست خواهد داد. از این جهت میگوید باید وفاداری کرد. این «باید»، بایدِ اخلاقی است.
اولش علم است آن گاهی عمل /
تا دهد بر، بعد مهلت یا اجل