طرح نو| خیلی ها عادت دارند مدام حساب و کتاب کنند که یکنفر، مثلا یک پزشک زیبایی، یک تاجر یا مغازهدار چقدر در ماه میتواند درآمد داشته باشد. بهویژه اگر افرادی که از آنها نام بردیم، آدمهای سرشناس در شغلشان باشد، این محاسبات دقیقتر هم میشود! نتیجه همه حساب و کتابها هم در نهایت، رسیدن به رقمی نجومی است که ممکن است در مخیله من و شما هم نگنجد. آدمها بعد از حساب و کتاب، سراغ گمانهپردازیهایی میروند که آخر همه آنها به یک چیز ختم میشود. اینکه «او» حتما با دزدی، رشوه و مال مردمخوری، به چنین ثروت و درآمدی رسیده است وگرنه پول حلال، به این راحتی به دست نمیآید. اما واقعیت همیشه این نیست. در همین کشوری که رانتخواری، فساد اقتصادی و اختلاسهای میلیاردیاش به دفعات تکرار شده (و ممکن است در ذهن مردم به امری عادی بدل شده باشد)، هستند کسانی که از راه درست و حلال ثروتمند شدهاند. اما اعتمادی که در بین مردم کمرنگ شده، اجازه نمیدهد که خوشبینانه درباره پول ثروتمندان فکر و خیال کنیم، همه آدمها خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود. شاید گفته یکی از شهروندان درست باشد که گفت: آنقدر خلافش به ما ثابت شد که دیگر نمیتوانیم خوشبین باشیم و حرفهای امیدوارکننده بزنیم. به همین دلیل هم گروه «طرح نو» روزنامه شهروند، سراغ شهروندان رفته و از آنها درباره تأثیر فسادهای مالی و اداری بر اعتماد و حقوقشهروندیشان سوال کرده است.
اعتماد ندارم
ایمان 33 ساله است. میگوید: زمانی با خودم فکر میکردم که آدمهایی که امکان و جایگاهی دارند، ممکن است دچار فساد مالی شوند اما طوری که لااقل کسی متوجه نشود چطور پول از جیبش رفته. اما حالا وضع تغییر کرده و افراد در هر جایگاهی که باشند، کارشان شده دلالی، رشوه و ...؛ آنقدر آدمهایی را دیدهام که در جایگاه معمولی خود، پولها خوردند و وضع حالا طوری شده که کمکم همه آدمها را به چشم دزد میبینم. اصلا هم این نگاه را دوست ندارم اما شرایط در جامعه و تجربههایی که داشتهام تا این حد بیاعتمادی را درونم به وجود آورده که فکر میکنم، سخت بتوانم اصلاحش کنم. کاش مسئولان میدانستند اعتماد یکشبه از بین میرود اما سالها طول میکشد تا دوباره این اعتماد برگردد. زمانی میگفتند همه آدمها خوب هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود. حالا آنقدر آدمها خلاف خوب بودن را به من ثابت کردهاند که باید با ذرهبین دنبال کمی خوبی بگردم.
لیلا هم یکی از افرادی است که میگوید خیلی خودش را درگیر این ارقام، اعداد و اختلاسها نمیکند. البته او از این همه بیتوجهی خود راضی نیست اما میگوید شرایط طوری پیش رفته که باعث شده کنار بایستد و فقط نظارهگر باشد. «من از اول هم هیچ اعتمادی به کار اقتصادی نداشتم. برای همین هم فکر میکنم این اختلاسها تأثیر بیشتری روی اعتماد من نداشته است. من هیچوقت سرمایهگذار نبودم. خب واقعیت هم این است که آدمهای معمولی که زندگی معمولی دارند هرگز مجالی برای سرمایهگذاریهای خاص، نخواهند داشت. برای همین هم میگویم اعتماد عمومی من تغییری نکرده. اما فکر میکنم سرمایهگذاران از نظر روانی خیلی بیشتر متضرر شدهاند. آنها دیگر اعتماد ندارند که وقتی جایی سرمایهگذاری کنند، سود به دست آورند. بسیاری از آنها وقتی چشم باز میکنند که می بینند همه داروندارشان بر باد رفته است».
سعید هم یک جوان 21 ساله است. او میگوید: چرا فکر میکنی آدمهای امروز نسبت به پولدارها، تا این حد کینه دارند؟ جوابش مشخص است برای اینکه آدمهای معمولی یا آنهایی که زیرخط فقر هستند به این باور رسیدهاند که پولشان را همین پولدارها خوردهاند. همانهایی که با رشوه و زدوبند میتوانند هر کاری انجام دهند و پول روی پول بگذارند. الان وضع جامعه طوری شده که هیچکس فکر نمیکند پول زیاد ممکن است از راه درست بهدست بیاید. همین تفکر و بیاعتمادی آدمها را نسبت بههم حسود میکند. همه ما بهخاطر این فسادها انسانیتمان را هم داریم از دست میدهیم و خیلی هم آن را جدی نمیگیریم. یک نفر به من جواب بدهد که حقوق شهروندی یعنی اینکه تو از مرگ یک شهروند دیگر خوشحال شوی؟ ما اگر این مورد را توانستیم حل کنیم آنوقت میتوانیم درباره دیگر موضوعات هم حرف بزنیم.
فساد سیستمی در ادارات
شیما 25سال دارد و دانشجو است. او میگوید دیگر ماجرا اعتماد نیست چون اعتمادی نمانده است: «به اخبار این چندسال که نگاه کنیم معلوم میشود که حرف زدن از اعتماد عمومی خندهدار است. چطور میشود به دولتی اعتماد کرد که هر بار خبر از اختلاسهای بزرگتر از قبل میرسد؟ تازه اینها، آنهایی هستند که خبرشان میپیچد و قسمت بیشتر این مفاسد اصلا خبری نمیشود. خبر آنهایی که درز میکند لابد به دلیل دعواهایی است که شاید به یک نفر کم یا به یک نفر زیاد رسیده. شاید هم خاصیت قدرت است. هر کدام از ما هم لابد قدرت بیشتری نسبت به بقیه داشته باشیم سوءاستفاده میکنیم. بعد همین اعتماد به دولت را بگذارید کنار اعتماد به رسانهها، مثلا تلویزیون. وقتی من میدانم چیزی که میگوید جور دیگری بوده چطور اعتماد کنم؟ الان مرز هیچ چیزی مشخص نیست. همه چیز در ابهام است، آدم مدام شک دارد نسبت به همهچیز.» از نظر او فساد دیگر بخشی از سیستم اداری و اقتصادی شده است: «مثلا فضای شهری را ببینید. من دیگر نمیتوانم به ساخته شدن یک ساختمان تجاری، یک پارک، یک مجتمع یا خرابشدن فضای سبز نگاه کنم و توی ذهنم به این فکر نکنم که حتما این وسط تخلفی نشده باشد. بقیهجاها هم همینطور است.»
از نظر احمد که 34 ساله است و در یک اداره دولتی کار میکند، حقوق شهروندی پایههای دیگری جز فساد اداری و اقتصادی دارد:«حقوقشهروندی بحث دیگری است. مردم باید آگاهی داشته باشند و این حقوق را بشناسند. تازه بحث مسئولیت شهروندی هم پیش میآید. بخشیاز این هم کار رسانههاست که به مردم یاد بدهند. اما درباره فساد، من رابطهاش را با حقوقشهروندی و اعتماد اجتماعی اینطور تعریف میکنم که اگر افراد به حقوقشهروندیشان آگاه باشند آنوقت سوال میکنند و بیخیال از کنار اتفاقاتی که میافتد، عبور نمیکنند. مثلا اگر به مردم بگوییم که حق دارند اعتراض کنند و نظرشان را به گوش مسئولان برسانند آنوقت وقتی از فساد با خبر میشوند از کنارش نمیگذرند، پیگیری میکنند. آن جایی هم که دارد فساد میکند وقتی بداند که مردم از حقوق خودشان آگاهند به این راحتی دست به فساد اقتصادی و اختلاس و خوردن پول مردم نمیزند. پس فکر میکنم اول باید بحث حقوق شهروندی درست شود یعنی مردم بدانند و بشناسند. آن وقت خودشان پیگیری میکنند. البته یک مسأله دیگر این است که اصلا ببینیم در قانون مردم اگر پیگیری کنند نتیجهای میگیرند؟ یا کل فرآیند یک بروکراسی طاقتفرساست که آدم پشیمان میشود؟ اگر اینها باشد آن وقت دیگر اعتماد اجتماعی هم بهوجود آمده است چون امکان فساد کمتر میشود. زیرا میدانند که مردم حواسشان هست و دنبال ماجرا را میگیرند.»