طرح نو- لیلا مهداد| چندی پیش در خبرها آمده بود، 65درصد جوانان دچار طرد ذهنی هستند. این رقم، مربوط به پژوهشی است که توسط وزارت ورزش و جوانان با عنوان «طرد اجتماعی جوانان و عوامل زمینهساز آن در ایران» انجام شده و مطابق آن مشخص شد از جامعه آماری 4520 جوان 15 تا 29 ساله سراسر کشور، 65درصد آنها، دچار طرد ذهنی هستند. طبق گفته رئیس مرکز پژوهشها و مطالعات راهبردی وزارت ورزش و جوانان، میانگین شاخص طرد ذهنی، احساس فرد از موقعیت خودش در زندگی است. در این پژوهش 5/44درصد پاسخگویان طرد عینی را تجربه کردهاند که 5/32درصد آنان تجربه طرد عینی را در حد متوسط و 33درصد درحد کم داشتهاند. در مطالعه انجام شده از سوی وزارت ورزش و جوانان، کلید واژههایی مانند «طرد عینی» وجود دارد که ناگزیر از تعریف آن هستیم. طرد عینی عبارت است از، شرایط واقعی زندگی فرد «آن طوری که هست» که از سه بعد محرومیت مادی، دسترسی ناکافی به حقوق اجتماعی و فقدان مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی نشأت میگیرد.
«سعید خراطها» آسیبشناس اجتماعی، با «شهروند» به گفتوگو نشسته است تا درباره کموکیف، چگونگی و محتوای پژوهش ارایهشده، به پرسشهای ما پاسخ دهد. مشروح این گفتوگو در ادامه آمده است.
طبق خبرهای منتشر شده، درصد بالایی از جوانان ما دچار طرد ذهنی هستند. برای ملموستر شدن مساله، ابتدا به این سوال پاسخ دهید که طرد ذهنی چیست؟
شاید طرد ذهنی یک واژه روانشناسی باشد اما آنچه در علوماجتماعی به آن پرداخته میشود، مفهومی است بهنام رضایتمندی. این نارضایتی از خود و شرایط موجود، چندان وابسته به چیزی مانند درآمد یا سرانههای ملی نیست. طبق پژوهشهایی که من در مقایسه مسائل اجتماعی ایران و تاجیکستان انجام دادم، میانگین درآمد سرانه تاجیکستان از ایران پایینتر است، بیکاری بیشتر است و در مجموع میتوان گفت که وضع اقتصادی ایران بهمراتب بهتر از تاجیکستان است اما رضایتمندی از وضع و شرایط در تاجیکستان بیشتر از ایران است، بنابراین ممکن است کشوری از نظر اقتصادی وضع نامناسبی داشته باشد اما مردم آن از شرایط خود راضی باشند. طبق گفته مارکز «فقر مهم نیست بلکه احساس فقر است که اهمیت دارد». یعنی این امکان وجود دارد که شما درآمد بالایی داشته باشید و جامعهای که در آن زندگی میکنید از نظر اقتصادی، میانگینها و سرانهها، خوب باشد یا در مقایسه با کشورهای دیگر، شرایط بهتری داشته باشد اما مردم احساس فقر داشته باشند یا حس وجود فاصله طبقاتی یا نارضایتی در میان مردم موج بزند. نارضایتی به خودی خود تجلیگاه یک حس یا نگاهی است که فرد به خود و جایگاه و پایگاه خود در جامعه دارد.
شرایط اقتصادی در بهوجود آمدن وضعی که منجر به برخی آسیبها نظیر طرد ذهنی یا مفاهیمی شبیه آن میشود، چه تاثیری دارند؟
همانطور که در سطرهای بالا به آن اشاره کردم امکان دارد کشوری شرایط اقتصادی مطلوبی نداشته باشد اما رضایتمندی درمیان مردمان آن به چشم بیاید و عکس این مسأله نیز بهطور کامل قابل مشاهده است. این مسأله را حتی میتوان در میان مردم شهر و روستا نیز مشاهده کرد. با اینکه در شهرها، مردم از درآمدهای بالاتری نسبت به روستاییان برخوردارند اما همیشه با نارضایتی شهرنشینان روبهرو هستیم و میتوان گفت بخش قابلتوجهی از آن ریشه در بیعدالتی اجتماعی دارد، در توزیع نامناسب سرمایه، درآمد و ثروت. درآمدهای بالایی وجود دارد، امکانات و شرایط مناسب بسیاری به چشم میخورند اما همه بهطور یکسان یا عادلانه از آن برخوردار نیستند. وجود فاصله طبقاتی نیز به این نارضایتی دامن میزند، البته اینها تنها علل بهوجود آمدن این نارضایتی نیستند و عوامل عدیدهای در بروز این حس نقش دارند. اگر افراد یک جامعه بهرغم تلاشهایی که میکنند به خواستهها و اهداف مشروع خود نرسند دچار سرخوردگی و ناامیدی میشوند و این خود باعث ایجاد بروز و آسیبهای اجتماعی دیگر میشود. اینگونه افراد به دلیل آسیبی که میبینند دست به جرایم اجتماعی میزنند.
افرادی که از شرایط و جایگاه خود ناراضیاند با چه آسیبهایی روبهرو هستند و چه معضلاتی را برای جامعه به وجود میآورند؟
زمانی که فرد تلاش میکند و به نتیجه نمیرسد و در مقابل مشاهده میکند که افرادی بدون تلاش، با تبهکاری، رانت، اختلاس و رشوه به درآمدهای انبوه میرسند و صاحب خودرو، خانه و... میشوند و درمقابل او با تلاش، صداقت و... بهخواستههای معقول خود نمیرسد، یا مسیر خود را تغییر میدهد و رفتهرفته از صداقت خود دست میکشد و در جستوجوی راههایی که نوکیسههای وطنی طی کردهاند، میرود یا مرتکب جرم و جنایت میشود یا سرخوردگی به او هجوم میآورد و دچار بحرانهای روانی میشود و نتیجه این میشود که ما با این آمارها روبهرو میشویم. متاسفانه آمار ارایه شده اخیر- 65درصد- بسیار وحشتناک است. این آمار نشانهای است از اینکه بستری برای رشد آسیبهای اجتماعی و اختلالات روانی در جامعه، وجود دارد. این آمارها زنگ خطری هستند که نباید بیتوجه از کنار آنها گذشت. این آمار گواه وجود نابرابری اجتماعی، تبعیض و... در جامعه است.
برخی پایینبودن سطح دانش، سلامت، اشتغال و... را عوامل بهوجود آورنده نارضایتی اجتماعی میدانند، بهزعم شما تأثیر این عوامل تا چه حد است؟
پایینبودن سطح دانش، سلامت، اشتغال و داشتن خانواده پرجمعیت، داشتن پایگاه اجتماعی و اقتصادی پایین، علت لازم هستند ولی دلیل کافی نیستند. در خانوادههای پرجمعیت همبستگی اجتماعی بیشتر نمود دارد، روابط اجتماعی در این خانوادهها مستحکمتر است و در بحرانهای اجتماعی پشتیبان یکدیگر هستند. درباره سلامت نکته این است که آیا فقدان سلامت روانی و جسمی، علت بروز نارضایتی از خود است یا نارضایتی از خود موجب بروز اختلالات روانی و جسمی شده است. البته باید متذکر شوم که در کشور ما نارضایتی مقدم است بر این نوع از اختلالات بهخصوص اختلالات روانی و بیماریهای تنی و جسمانی مثل سرطانها، بیماریهای اعصاب و روان و... ریشه این نارضایتیها در کج کارکردی نهادهای اجتماعی است؛ ریشه در فقر، بیکاری و فاصله طبقاتی است؛ در فساد اداری، رانت و پارتیبازی.
آیا میتوان نتیجه گرفت محرومیتهای اجتماعی و فردی مانند بیکاری، باعث نارضایتی در افراد میشود؟
محرومیتهای اجتماعی به شرایط، خواستهها و آرمانهایی که جامعه، در دورهای خاصی برای خود تعیین میکند، بستگی دارد. درحالحاضر جامعه مادیگرا و مادیزده ما که ارزشهای مادی در آن حاکم است و داشتن خانه، ویلا، خودرو و پول اهمیت و ارجحیت دارد و بهعنوان فضیلت در افراد جستوجو میشود، بنابراین کسی که سرکار میرود لزوما از آرمانها، آرزوها و ارزشها برخوردار نیست. همانطور که قبلا هم اشاره کردم فرد با اینکه تلاش میکند اما به خواستههای خود دست نمییابد و در نتیجه دچار سرخوردگی و نارضایتی میشود. از سوی دیگر موضوعی مانند بیکاری هم در ایجاد نارضایتی موثر است. متاسفانه با این شرایط جمعیت کثیری از جمعیت ما با اینکه در سن اشتغال هستند، بیکار ماندهاند.
درمجموع با توجه به آنچه گفته شد، علل نارضایتی از خود و شرایط اجتماعی را باید در کجا جستوجو کرد؟ چگونه میتوان احساس نارضایتی را از بین برد؟
این مشکل ریشه در مسائل اجتماعی دارد؛ در فقر، بیکاری، فاصلهطبقاتی و...؛ از آنجا که در یک جامعه مادی (یا حداقل مادیزده) زندگی میکنیم، مادیات و اقتصاد اهمیت و اولویت دارند. با این شرایط باید اوضاع اقتصادی مردم بهبود یابد، باید درآمدها افزایش پیدا کند، باید تورم درحال مهار باشد. همه اینها کارهایی است که باید در مرحله اول انجام داد تا از این طریق نیازهای اولیه و اساسی افراد تأمین شود و در گامهای بعدی با از بین بردن تبعیض و برقراری عدالت اجتماعی، سطح نارضایتیها را کاهش داد. با ذکر این نکات به این نتیجه میرسیم که دولت با داشتن راهکارهای مناسب باید وارد میدان شود و با قراردادن رونق اقتصادی در دستورکار خود، اقدامات اساسی انجام دهد که البته درحالحاضر موانع جدیای سر راه خود دارد. البته این موانع طی یکی، دوسال ایجاد نشدهاند. سالهاست که این موانع ایجاد شدهاند و متاسفانه تدابیر اشتباه، باعث شده جامعه با این سطح گسترده از افسردگی، بیکاری، نارضایتی و ... روبهرو شود
نارضایتی به خودی خود تجلیگاه یک حس یا نگاهی است که فرد به خود و جایگاه و پایگاه خود در جامعه دارد.
اگر افراد یک جامعه بهرغم تلاشهایی که میکنند به خواستهها و اهداف مشروع خود نرسند دچار سرخوردگی و ناامیدی میشوند و این خود باعث ایجاد بروز و آسیبهای اجتماعی دیگر میشود.
پایینبودن سطح دانش، سلامت، اشتغال و داشتن خانواده پرجمعیت، داشتن پایگاه اجتماعی و اقتصادی پایین، علت لازم هستند ولی دلیل کافی نیستند. در خانوادههای پرجمعیت همبستگی اجتماعی بیشتر نمود دارد، روابط اجتماعی در این خانوادهها مستحکمتر است و در بحرانهای اجتماعی پشتیبان یکدیگر هستند.
محرومیتهای اجتماعی به شرایط، خواستهها و آرمانهایی که جامعه، در دورهای خاصی برای خود تعیین میکند، بستگی دارد. درحالحاضر جامعه مادیگرا و مادیزده ما که ارزشهای مادی در آن حاکم است و داشتن خانه، ویلا، خودرو و پول اهمیت و ارجحیت دارد و بهعنوان فضیلت در افراد جستوجو میشود، بنابراین کسی که سرکار میرود لزوما از آرمانها، آرزوها و ارزشها برخوردار نیست