شماره ۵۹۵ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۲ تير
صفحه را ببند
2 به 200، هم دنیا هم آخرت
به آدم‌هایی که نیاز داریم!

حمیدرضا عظیمی| آدمی فرزند زمانه و البته جامعه خویش است. زمانه و جامعه، آنچه در خود دارد را به تو می‌آموزد، بر تو تأثیر می‌گذارد و گاهی تو را دیگرگون می‌کند. این می‌شود که اگر آدمی در زمانه‌ای بِزیَد که نامهربانی بر جامعه مستولی باشد، او هم قریب به یقین نامهربان می‌شود یا اگر زمانه، زمانه استیلای خشونت باشد، پنهان و آشکار نوعی از خشونت دامن همه را می‌گیرد؛ دامن اجتماع را. این، همان چیزی است که اهالی علم‌الاجتماع، به آن «یونیفرمیسم» می‌گویند. یا در بازگشت به‌خویشتن، دکتر علی شریعتی از «یونیفرماتاریانیست» صحبت به‌میان آورده است، یعنی این‌که خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش. به همین دلیل، چه بخواهی و چه نخواهی، جامعه و زمانه، ارزش‌های جاری خود را بر تو غلبه می‌دهد! دوران استیلای خشونت که باشد، ناگهان می‌بینی کسی، وسط خیابان داد می‌زند یا هنگام عبور، از همسایگی کسی که امکان دارد شانه‌ات به شانه‌اش بساید، کشمکشی می‌آغازد که انجامش به خون، دور از ذهن نیست! بارها چنین کنش و واکنش‌هایی که به «عدم» انجامیده را در صفحات حوادث روزنامه‌ها خوانده‌ایم یا حتی نمونه‌هایی از آن را پیش دیدگانمان، نظاره کرده‌ایم.
اما در همین هنگامه که سیاهی، اغلب سیطره دارد، گاهی رخدادهایی هست که آدمی را وامی‌نهد به تحیر خویش! می‌مانی که در برابری با این پدیده یا «رخداده»، چه واکنشی انجام دهی؟ می‌مانی که چطور، در میان انبوه سیاهی، ناگهان سپیدی‌ای خود را به رخ می‌کشد و از قضا پیرامون خود را به هیجان وامی‌دارد؟ این «رخداده»‌ها، زمانی بیشتر انگشت حیرت به دهان می‌گزاند که شهر نامهربانت، با مهربانی‌ای به وجد می‌آید. حال این‌که این مهربانی در ینگه دنیا باشد، بیشتر! ینگه دنیایی که هرچه از آن شنیده‌ایم، سیاهی بوده و نامهربانی، گویی «جابلسا» قرین تباهی است و هرچه در آنجاست، بویی از آدمیت آدمی نبرده‌است. وقتی که بشنوی در «جابلسا» رحمی به دید آمده یا شفقتی، وقتی بشنوی محبتی در میان بوده و مهربانی‌ای، انگشت می‌گزی به‌حیرت. یکسره، هم تو به‌وجد می‌آیی و هم گویی ارکان خلقت! «رخداده»‌ای از این قبیل همین چند ماه پیش در جایی به‌سمت «جابلسا» روی واقع به خود گرفته است. جایی در غرب؛ غربی که مطابق شنیده‌های ما در این دیار، گویی از آدمیت تهی شده و مهربانی‌ای در آن نمانده است. 20 مارس همین ‌سال یعنی 2015، «رخداده»‌ای را روزنامه «یو.اِس.اِی‌تودی»، به زیور طبع آراست که نیاز به «تویی که باید باشی» را بیش از گذشته در ما بیدار کرد. تو! تویی که باید باشی و با بودنت، جامعه را رنگی از مهربانی، صفا و صمیمیت بدهی. تو! تویی که انگاره‌های ذهنی‌ات چنان بر محور «مهر» بنیان گذاشته شده که جماعتی را مسحور، یک اقدام می‌کنی و نه یک جا، که دنیا را به وجد می‌آوری. هرچند در آن دنیا، «رخداده»هایی از این قبیل، بارها و بارها به فعل مبدل و مردم هم از آن مطلع شده باشند.  
ماجرا، «رخداده»ای در رستورانی است که شهر آن تلخکامی‌هایی را بر سیاهه تاریخی خود دارد؛ تگزاس! «یو،اِس،اِی‌تودی» ماجرایی را نقل کرده که 18 مارس یعنی چهارشنبه 27 اسفند 1393 رخ داده است: «در اواخر شیفت کاری فروشنده‌ای به‌نام «تراویس»، پسرکی برای سفارش دسر جلوی پیشخوان قرار می‌گیرد، چند اسکناس و مقداری پول خرد به فروشنده می‌دهد که برای خرید دسر کافی نیست. برای این‌که پسرک بیش از این معذب نشود، فروشنده (تراویس جوان) کارت اعتباری خودش را درمی‌آورد و 2دلار باقی‌مانده را از حساب شخصی‌اش می‌پردازد، می‌گوید بقیه‌اش را میهمان من!
نیم‌ساعت بعد، وقتی پسرک و مادرش از مغازه خارج می‌شوند، پشت قبض رستوران (برای تراویس جوان)، یادداشت کوتاهی گذاشته‌اند: «ممنون که این‌قدر خوبی که قیمت دسر را از حساب خودت پرداختی. ما به انسان‌های بیشتری مثل تو نیاز داریم.» داخل یادداشت، یک اسکناس 100 دلاری به‌عنوان انعام پیچیده شده بود. تراویس می‌گوید: گمانم من روز آنها را ساختم و آنها هم روز مرا ساختند.
حالا رئیس تراویس که از همه خوشحال‌تر است، قرار است یک 100 دلاری دیگر به او پاداش بدهد. او می‌گوید: این پسر چهره تراویس را تا مدت‌ها از یاد نخواهد برد. این رستوران قرار است خانواده پسرک را پیدا کند و برای این‌که خوبی را بی‌جواب نگذاشته‌اند، به آنها کارت جایزه بدهد. تراویس هم دارد پول‌هایش را جمع می‌کند تا درسش را در رشته پرستاری ادامه دهد.
«تراویس جوان» این‌گونه در شهری که خشونت و نامهربانی در آن به قاعده یک تاریخ وسعت دارد، مصداق «تو نیکی می‌کن و در دجله‌ انداز» شده است. نیکی او هرچند با جوایز مالی، بالفور پاسخ داده شد اما با قطعیت می‌توان گفت جایزه‌، روحی که او در جامعه پیرامونی خود دمید و موجی از مهربانی را (حداقل ستایش مهربانی را) به راه انداخت، به این سادگی نمی‌توان پرداخت!
از این بیش درباره این موضوع حرف زدن، گزافه می‌نماید و این نکته کافی است که نه‌تنها در ایالات‌متحده و در شهر تگزاس که در تمام دنیا به‌ویژه شهرهای خودمان، به آدم‌هایی که از این کارهای ساده بیشتر انجام دهند، به ضرورت، نیاز داریم.

 


تعداد بازدید :  131