حمیدرضا طهماسبی پور دبیر سرویس اقتصادی
شهروند| در شرایطیکه ایران یکی از معدود کشورهای جهان با تورم دو رقمی است و بسیاری از همسایگان و رقبای آن در خاورمیانه تورم زیر 10درصد را تجربه میکنند، شاید یکی از مهمترین و زیربناییترین پرسشها این باشد که اقتصاد بیمار ما چگونه به این مرحله رسید؟ این اقتصاد محصول چه تفکری است و رویدادها و بسترهای تاریخی تا چه اندازه آن را متاثر کردهاند؟ و نقش نفت متهم اصلی این پرونده واقعا تا چه اندازه بوده است؟ «شهروند» در میزگردی آنلاین در تلگرام این موضوع را با کارشناسان و فعالان اقتصادی به بحث گذاشته است که حاصل آن را در ادامه میخوانید:
وضع کنونی اقتصاد ما بیشتر معلول کدام جریان و اندیشه است؟ آیا تئوری و اندیشهای پشت رویدادهای اقتصادی ما وجود داشته است؟
رسول رازقندی(کارشناس رسانه): بزرگان، اندیشه اقتصادی داشتند. بهنظر میرسد اوایل انقلاب اندیشه اقتصادی بیشتر به مکتب سوسیالیسم گرایش داشته اما تلاش میشد این مکتب رنگوبوی دیگری از خود نشان دهد، اما این موضوع در عمل اتفاق نیفتاد زیرا دین اسلام در اقتصاد ترکیبی کامل از مکتبهای اقتصادی است بهطوریکه گاهیاوقات به مکتب لیبرالیسم نزدیکتر میشود. بهعنوان مثال نگاه به مسأله مالکیت یکی از این وجوه تشابه است.
سعید افشار (کارشناس و فعال اقتصادی): در دورهای بین سالهای 1345 تا 1352 تاحدودی استراتژی توسعه بر بنیان صنعت و کشاورزی صنعتی استوار شده بود اما افزایش ناگهانی قیمت نفت و بهدنبال آن بیماری هلندی و همچنین انبساط سیاسی توسط حکومت پهلوی اول در این مسأله وقفه بهوجود آورد. قبل از آن هم در دوره علی امینی استراتژی توسعه برمبنای صادرات محصولات کشاورزی و دریایی شکل گرفته بود که با روی کار آمدن وزرای تودهای مانند ارسنجانی آن هم نارس بهدنیا آمد که نتیجه آن رویداد مبتذلی به نام اصلاحات ارضی بود که این موضوع باعث از بین رفتن مالکیت سنتی زمین شد که در جریان این سیاست مالکان بزرگ سرکوب شده و محصولش بهوجود آمدن خردهمالکهایی بود که بعدها به حاشیهنشین تبدیل شدند.
غلامحسین دوانی(عضو انجمن حسابداران خبره): اما من فکر میکنم اشکال اساسی اقتصاد ما، فقر اندیشه یا نظریهپردازی در همه زمینهها از دوران مشروطیت تا به حال بوده است. ما زیاد حرف میزنیم اما نظریه منسجم نداریم چون نظریهپردازی عمق و تلاش میخواهد ولی ما عادت کردیم بدون زحمت نظریه دیگران را با رنگ و لعاب بهنام خودمان جا بزنیم و احتمالا به دولت هم به قیمت خوبی بفروشیم. نظریهپردازی، گرتهبرداری نیست که هابرماس و ... برایمان نسخهپیچی کنند. همت عالی میخواهد و عرق ملی و تلاش همگانی که متاسفانه کمتر دیده میشود. بهنظرم از آغاز معتقد به سرمایهداری دولتی بودهایم تا سوسیالیسم.
پرسش را اینگونه مطرح کنیم: بنیان اقتصاد ما بر مبنای چپگرایی بود یا راستگرایی؟ و اینکه گرایش غالب، حاصل بيدانشي و آزمون و خطا بود يا اينكه ریشههاي تاريخي غربزدگي و واردات علمي ما را با موجهاي دنيا پيش برد؟
سعید افشار: در این 50سال اخیر به دلیل نزدیکی به شوروی همه چپزده بودیم و اندیشه راست سنتی پس از انقلاب کمی فرصت رشد پیدا کرد.
رسول رازقندی: من فکر میکنم راست بودیم و تنها گاهی به چپ گرایش پیدا کردیم که آن هم به دلیل ریشههای مذهبی سریع از مواضع چپ برگشتیم.
دوانی: در کشورهای آسیایی بستر متفاوتی برای اقتصاد وجود داشته است. اگر بخواهیم سیر تاریخی کشورهای شرقی را مورد بررسی قرار دهیم به نوعی استبداد دیرپا میرسیم که حتی مانع رشد فئودالیسم با مفهوم غربی شده است. در تاریخ کشور ما نیز این مسأله دیده میشود. هجوم مداوم دشمن به کشور و سیطره قرنها استعمار باعث شده است نوعی بیاعتمادی و حتی دورویی در فرهنگ ما شکل گیرد که این باعث مرگ کار گروهی شده است. در چنین بستری نمیتوانید عزم و اراده ملی را مشاهده کنید. بنابراین آخرین راهحل شاید دخالت حکومتها در اقتصاد بوده و به نوعی سرمایهداری دولتی نهادینه شده است.
به موضوع سرمایهداری اشاره شد. ما در اوایل انقلاب و در اوج احساسات انقلابی شاهد جریانهایی بودیم که شاید بشود از آن بهعنوان جریان ضدسرمایهداری نام برد. مصداق این موضوع نوع برخورد با کارخانهداران است. این موضوع چقدر رویکردهای اقتصادی ما را در سالهای آینده تحتتأثیر قرار داد؟
مهرداد خدیر (کارشناس رسانه): مصادره دارایی کارخانهداران در اوایل انقلاب قطعا کار نادرستی بود. مسئولی میگفت، با این کار سرمایهدار و کارخانهدار را به سرمایهداری دلال تبدیل کردیم و کارخانهداری از ارزش افتاد و خانه، خودرو، دلار و طلا جای آنها را گرفت درحالیکه کارخانهداران رفتند و کارخانههایشان باقی ماند.
اما چند نکته را هم در نظر داشته باشیم. برخی از سرمایهداران آن دوران برای تضمین سرمایهگذاریشان پای دیگران را به میان آوردند و همین شراکتها بعد از انقلاب کار دست شان داد و سند وابستگیشان به خانواده شاه یا خارج تلقی شد. مرحوم محسن عمید حضور از برادران عمید حضور (کفش بلا) میگفت ما چوب ایروانی کفشملی را خوردیم که این اواخر سفیر آمریکا را سهامدار کرده بود. همان کفش ملی که در یکسال ۲۵میلیون جفت کفش به شوروی صادر کرد. کاش به جای «مصادره» اقدام به «مشاطره» میکردند یعنی نصف را میگرفتند و سرمایهگذار کار آفرین با همان نصف باقیمانده خلاقیت خود را نشان میداد. تصور کنید حوله برقلامع را پس نگرفته بودند. آیا تولیدات آن با این کیفیت ادامه مییافت؟
قانون بند ب را شورای انقلاب تصویب کرد که نصف آن را چهرههای لیبرال تشکیل میدادند. جالب است که آقایهاشمی در مصاحبهای گفته بود من ترور شده بودم و در بیمارستان بودم و گرنه نمیگذاشتم این قانون تصویب شود. برای اینکه فضای آن زمان را بهتر درک کنیم این اشاره بد نیست که مرحوم حاج علی حاج طرخانی هم در این فهرست ۵۲ نفری بود که باید اموالشان مصادره می شد و دکتر بهشتی از این قضیه ابراز تاسف میکند.
اما موضوع این است که در ابتدای انقلاب و بنا به اقتضا شرایط فضا اینقدر رادیکال بود که
سنتی ها با کمونیستها کورس گذاشته بودند که از شما ضدسرمایهدارتریم و افراد معدودی که مخالف مصادره اموال بودند، نمیتوانستند در این فضا موثر واقع شوند.
سعید افشار: عضو نبود اما ایشان که مورد احترام من هم است و چند نفر دیگر از عوامل تاثیرگذار این جریان بهشمار میآیند. یادم میآید آقای یزدی در آن زمان مصاحبهای انجام داد و درباره این اموال گفت آنها به اندازه بهای اموالشان پول مملکت را خارج کردهاند.
دوانی: سیستم اقتصادی کشور در روزهای ابتدای انقلاب برمبنای شعار نه شرقی و نه غربی شکل گرفت و درحال حاضر هم اقتصاد ما نه سوسیالیستی
به شمار میآید و نه سرمایهداری. یک اساس نه چندان ضابطهمند دارد که نتیجه آن در اصطلاح اقتصاد خصولتی است!
پرویز خسروشاهی (مشاور بیمه مرکزی): شاید هم بتوان گفت اقتصاد دولتی اما رها شده است.
از شرایط تاریخی که بگذریم، وضع ذخایر طبیعی مثل نفت، تا چه اندازه اقتصاد فعلی ما را تحتتأثیر قرار داده است؟
پرویز خسروشاهی: واقعيت اين است كه جامعه ايراني طي نيمقرن گذشته به درآمدهاي نفتي معتاد شده است. فساد، دروغ، نبود شايستهسالاري، بياخلاقي، نبود مسئوليتشناسي اجتماعي و فردي، كوتاهمدت نگري و نبود دغدغه نسبت به آينده خود و اطرافيان، عدم وفاي به عهد و...؛ ويژگي لاعلاج و گريزناپذير جامعه معتاد است. علاج چنين جامعهاي قبل از هر چيز رهايي از اين اعتياد خانمانبرانداز است.
رامین فروزنده (روزنامهنگار): اما درآمد نفت حدود یک قرن است وارد کشور شده و نقش اصلی آن از 1350 به بعد است و از قضا در این مدت ما توسعه چشمگیری داشتیم یعنی در این 100 سال. شما بین ایران 1100 و 1300 فرق خاصی نمیبینید ولی بین ایران 1300 تا 1330 چرا. نفت مایهآبادی، توسعه، پیشرفت، سواد و ... بوده است.
پرویز خسروشاهی: ايران قبل از دهه 50 با ايران بعد از دهه 50 به كل متفاوت است. بسياري از كشورهاي شبيه ايران در دهه 60 ميلادي الان دارای اقتصاد پيشرفتهاي شدهاند ولي ايران نه. چرا؟ چون آن ماده افيوني به درستي استفاده نشده است.
چرا با وجود درآمد کمکی نفت نتوانستيم به توسعه پايدار برسيم؟ نداشتن اندیشه اقتصادی منسجم در این میان، چقدر تاثیرگذار بوده است و چگونه میشود به این اقتصاد بیمار جهت داد؟
رامین فروزنده: اینکه از نفت درست استفاده نشده معلول است نه علت. دوستان به جهت مسأله توجه کنند. نفت در کشور توسعهیافته نروژ وارد شد و درست به کار رفت. و در ایران یا ونزوئلا نه. درواقع موضوع تأثیر عقبماندگی بر استفاده صحیح از نفت به مراتب بیش از تأثیر استفاده نکردن از آن بوده است. اما چرا عقبماندگی؟ پاسخ تکراری و بدیهی است. نبود انباشت سرمایه، محترمنبودن مالکیت و ... باعث ایجاد نگرشهای کوتاهمدت به منابع و ازجمله نفت شده است.
سعید افشار: دولت در سال 52 با درآمد بالای نفت همان اشتباهی را مرتکب شد که دولت نهم و دهم. یعنی افزایش بیحساب واردات.
پرویز خسروشاهی: نروژ هيچگاه نفت را وارد اقتصاد خود نكرده است. نروژ زیرساخت صنعتی داشت و دارد و نفت را هم وارد بودجه جاری نکرد.
رامین فروزنده: بدونشک نفت یک نعمت است اما اینکه ما تصور میکنیم اگر نفت نبود ژاپن میشدیم، خیر غلط است. افغانستان میشدیم. اگر بافت فرهنگی و باورهای کشور افغانستان را با ایران مقایسه کنید شباهت بیشتری پیدا میکنید تا با مقایسه ایران با نروژ. این تفاوت بافت فرهنگی باعث میشود که ما در اقتصاد هم نروژ نشویم.
پرویز خسرو شاهی: اما حرف من این نیست که اگر نفت نبود لزوما موفق میشدیم. حرف من این است که لازمه موفقیت ترک اعتیاد به نفت است.
نفت و درآمدش يك ثروت است اما اينكه نتوانستيم رشد دهه٤٠ را ادامه بدهيم و تفكر اقتصادي مشخص براي توسعه پايدار(نه صرفا توسعه) داشته باشيم مورد بحث است. ما با كدام تفكر اينجايي هستيم كه ميبينيم؟ چه انديشهاي براي برونرفت لازم است؟ درباره اين نكات جمعبندي بفرماييد.
رامین فروزنده: من معتقدم توسعه ما باید نفتمحور باشد اما نباید دچار سوءمصرف شویم.
سعید افشار: نفت بدیهی است که در مقاطعی، بسیار کمک حال بوده است. بحث درباره صرف پول نفت برای واردات بیحساب و کتاب است. و گرنه مثل روز روشن است که نفت شانس خوبی است اگر درست و برای توسعه زیرساختها هزینه شود. یک مثال میزنم درحالیکه الان نفت را داریم، تبدیل به بزرگترین واردکننده گندم شدهایم اما در اواخر دهه 30 در شرایطی که نفت نبود، مهمترین محصول صادراتی ایران، گندم و حبوبات بود.
رامین فروزنده: علت این موضوع آن است که در دهه 40 تجمع تکنوکراتها و متخصصان کمنظیر است. بهترین دوران اقتصاد ایران از سال 1315 تاکنون بازه 1338 تا 1352 است. یعنی اواخر 30 تا اوایل 50.
پویا نعمتاللهی (کارشناس رسانه): من پرسش دیگری را مطرح میکنم آیا این حرف درست است که پس از جنگ، راهبردهای حاکم بر اقتصاد، از یکپارچگی برخوردار نبوده و هر دولتی برحسب سیاستهای خودش، جهتگیریهایش را نسبت به دولت قبل از خودش، تغییر داده است؟ حالا پرسش این است آیا اسناد بالادستی ما هم از این مشکل رنج میبرند یا نه؟ غیر از سند ۱۴۰۴ که جایش اینجا نیست، من میگویم این مشکل در قوانین توسعه ما، 5 تا 5 ساله، دیده نمیشود.
مشكل همين جاست. قوانين توسعهاي ما گاهی بدون درنظر داشتن اصل توسعه پایدار و توجه به منابع و بهرهوری تنظیم شدهاند. شاید بتوان گفت اندیشه اقتصادی گسیخته را میتوان در عقبنشینیهای برنامههای توسعه 5 ساله لمس کرد...
رامین فروزنده: من معتقدم برنامههای توسعه اخیر از دلایل عقبماندگی هستند. برنامههای جامع و کمارزش. البته حساب برنامه اول تا سوم جداست و همینطور برنامههای قبل از انقلاب.
پویا نعمتاللهی: پس شما مشکل را در اسناد میبینید. در اساس جهتگیری بودجه باید بر مبنای قانون توسعه باشد. من میگویم قوانین توسعه، راهبرد درست را میدهد، اما کامپایل آن در اسناد بودجه سنواتی، شکل دیگری است.
پرویز خسروشاهی: وقتي نتوانيد نمايندهاي كه ديدگاههاي شما را نمايندگي ميكند به مجلس بفرستيد، روشن است برنامه توسعهاي که منطبق بر سلايق شماست تهيه نميشود و اگر هم تهيه شد اجرا نميشود.
وهاب قلیچ (کارشناس پژوهشکده پولی بانک مرکزی): من فکر میکنم علت توسعهنیافتگی اقتصاد ایران تا به امروز، نه نفت است و نه برنامههای توسعهای که اینها همه علل دست دوم و ثانویه هستند. در صف اول دولتی بودن اقتصاد و در پشت آن نبود نظام حقوقی و قضایی مطمئن و پویا است. نفت و سایر مسائل در ردههای بعدی هستند. تا وقتی اقتصاد دولتی است و پشتوانه حقوقی و قضایی مستحکمی وجود ندارد وضع به همین منوال است. البته مسیر حرکت اقتصاد ایران در نگاه کلان رو به رشد است. 20سال اول انقلاب که بنا به اقتضا انقلاب و جنگ تحمیلی اقتصاد دولتی ماند. در این دهه بخش خصوصی نسبت به دهههای قبل بهتر شده ولی هنوز راه طولانی است. راهحل توسعه اقتصاد ایران دو کلمه است: تقویت قانون در حمایت از کسبوکار و خصوصیسازی واقعی. اقتصادی که درآمدش از مالیات بخش خصوصی قدرتمندش بهدست میآید درآمد نفتی مایه ثبات اقتصاد در روزهای شوک و در اصطلاح روز مبادا خواهد بود. وقتی بخش خصوصی و قوانین قوی نیست درآمد مالیاتی مناسب نخواهد بود و این یعنی استفاده از نفت مفت برای رفع کسری بودجه و ایجاد تورم. نفت نعمت است در یک اقتصاد شاداب و متکی به بخش خصوصی و نفت نعمت است برای اقتصاد دولتی با درآمدهای مالیاتی اندک و بخش خصوصی ضعیف. پس نفت به خودی خود بد نیست. مظروف خوبی است مشکل از ظرف اقتصادی است که آلوده به دولتی بودن و قواعد حقوقی ضعیف است.
صادق الحسینی (کارشناس اقتصادی): البته مسأله به اين سادگي نيست. ارتباط درونزاي نفت با دولتي شدن و ماندن اقتصاد و شكل نگرفتن بخش خصوصي و شكل نگرفتن سيستم قضايي متناسب بحث اصلي در ادبيات نفرين منابع است. بحث دقیقا اين است كه نفت باعث ميشود اين روندها پايدار شوند. حالا علاوهبر نفت به نفرین آب هم دچار شدیم.