سعید معیدفر جامعه شناس
مناجات «ربنا» سالهای متمادی با صدای محمدرضا شجریان از صداوسیما پخش شده و حالا قطع پخش این مناجات از صداوسیما سبب نمیشود که مردم آن را کنار بگذارند؛ چرا که اساسا فرهنگ امری است اختیاری و داوطلبانه و الزام، اجبار یا ممنوعیت در آن تأثیری ندارد. درواقع فرهنگ از رابطه بین نخبگان فرهنگی جامعه و مردم شکل میگیرد یا به صورت واضحتر از برخورد مردم با محصولات فرهنگی. بنابراین فرهنگ مسألهای است که از پایین جامعه جریان پیدا میکند. پس طبیعی است که نمیشود با فرهنگ برخوردی از بالا به پایین داشت. پس تنها مسأله آقای شجریان نیست. امروز اگر شما به سطح شهر بروید و سوار تاکسی شوید یا در کنار خودروهای شخصی قرار بگیرید، میشنوید که عموما موسیقیهایی که داخل خودروها درحال پخش است، تولید داخل کشور هم نیست. حالا مناجات ربنا که جایگاه خودش را دارد و تولید داخل کشور است.
به نظر میرسد این مواجهه صداوسیما با مسأله فرهنگ که آن را از بالا به پایین میداند، کاملا اشتباه است و نتیجهاش همین تولیدات ضعیف و بیکیفیت صداوسیما شده است. مسئولان سازمان صداوسیما باید بدانند که صداوسیما نمیتواند مشروعیت کالای فرهنگی را تعیین کند. مشروعیت را تولیدکنندگان آن اثر نشان میدهند. مثلا اگر امروز فیلمی در تلویزیون با بازی آقای پرویز پرستویی پخش شود، مشروعیت آن فیلم از خود آقای پرستویی است، نه صداوسیما. بنابراین مشروعیت موسیقی شجریان را هم خودش تعیین میکند. چراکه خیلی راحت میشود تلویزیون را خاموش کرد و از طریق دیگری به آن کالای فرهنگی رسید یا مخاطب دیگر رسانهها که این اثر را در اختیار مخاطب قرار میدهند، شد.
حتی ممکن است این اقدام صداوسیما نتیجه معکوس داشته باشد. همانند چیزی که انسان به آن نیاز دارد و زمانی که آن چیز به او نرسد، بیشتر از گذشته به آن احساس نیاز میکند. عدم پخش مناجات ربنا هم از صداوسیما همین حالت را دارد. مخاطبان قدیمی این اثر به محض آنکه بخشی از آن را بشنوند، حس نوستالژیکی نسبت به آن احساس میکنند و به دنبال یافتن و شنیدن دوباره این اثر میروند. درواقع گاهی تحریم شخصیتهای فرهنگی در صداوسیما نتیجه معکوس دارد و باعث محبوبیت بیشتر شخصیتها میشود.
صداوسیما تنها ادعا میکند که به دنبال جذب مخاطبان است و رضایت آنها برایش مهم است. وگرنه این سازمان چون بودجهاش را از طریق بودجه دولتی و تبلیغات بازرگانی به دست میآورد، و نه رقابت با رسانههای دیگر، دغدغه مخاطب ندارد. اگر واقعا این ادعا صحت داشت، باید برنامههای این سازمان بیشتر معطوف به علاقهمندیها و نیازهای مخاطبان میشد و دقیقا به همین دلیل است که روزبهروز مخاطبان آن کمتر میشوند. همین حالا هم به جز موقع پخش مسابقات ورزشی نظیر والیبال جهانی یا بازیهای فوتبال بینالمللی و هر از چندگاهی فیلمهای خوبی که بازیگران خوبی هم دارد، تلویزیون مخاطب ندارد. حتی اخبار آن هم به دلیل جهتدار بودن دیده و شنیده نمیشود. بنابراین صداوسیما اصلا نگران مخاطب نیست!
در ثانی گاهی این رسانه کارهایی میکند که خودش نقض غرض است. مثلا برای همین دعای ربنای شجریان که آن را پخش نمیکنند، پسربچهای را آوردهاند که این دعا را میخواند. خب چه اتفاقی میافتد؟! ناخودآگاه همه ذهنشان به سمت محمدرضا شجریان میرود. همانند خوانندههایی که صدای خوانندههای قدیمی را تقلید میکنند و شما زمانی که دسترسی به اصل اثر دارید، چرا باید به صدای کسی که شبیه اوست یا سعی میکند شبیه او باشد گوش دهید؟! بنابراین عملا این مشکل هم با این ترفند و سیاست حل نمیشود، حتی توجه بیشتر افراد را بهآن اثر جلب میکند. اینطور است که صداوسیما درحال پیمودن راهی معکوس است، راهی که بیشتر و بیشتر خاطره مناجات «ربنا»ی شجریان را زنده و علاقهمندان را مشتاقتر به شنیدن این «ربنا»ی قدیمی میکند.