| ایان کینگ - برگردان: مهدی بهلولی |
گفتوگوهای تازه درباره اقتصاد این پرسش را از نو زنده کرده که «چهچیزی درست است؟» و «درست» در اینجا به چیزی فراتر از سود و کارآمدی صرف اشاره دارد. این پرسش همهجا هست: از جنبش اشغال (وال استریت) بگیرید تا شرکتهایی که بهخاطر خودداری «نااخلاقی» از پرداخت مالیات، نفرین میشوند، همچنین در فریاد بخش دولتی از «نامنصفانه»بودن راهحلهای بحرانهای منطقهای اروپا.
برخی استدلال میکنند که چون بازارهای آزاد، گزینش فردی را درنظر میگیرند، اخلاقیاند. دیگرانی هم نقد اخلاقی بازار را پذیرفته و به پیشواز مسئولیت اجتماعی شرکتها میروند. اما پیش از اینکه ما هر پیامد بازار را «نااخلاقی» قلمداد کنیم، یا به اقتصاددانانی پوزخند بزنیم که میکوشند روی اخلاقیبودن، قیمت بگذارند بایستی آن چیزی که دربارهاش بحث میکنیم را روشن کنیم.
به نزد برخی کسان، «اقتصاد اخلاقی» درباره بهرهگیری از منابع به روشی پایدار است. برای نمونه، کاهش انتشار دیاکسیدکربن، بیگمان، برای نسلهای آینده از پذیرش دستورهای عرضه و تقاضا، مهمتر است. البته سرمایهگذاری اخلاقی، اغلب فراتر از زیستبوم میرود تا سنجههای دیگر را هم درنظر بگیرد: آیا حداقل دستمزد به کارگران کارخانه پرداخت میشود؟ آیا سرمایه از فردی دیکتاتور پشتیبانی میکند؟ آیا کسی از این سرمایهگذاری زیان نمیبیند؟ اگر همه سرمایهگذاران از دستور پشتیبانینکردن از دیکتاتور پیروی کنند بسا که جهان رو به بهبود بگذارد. به سرمایهگذاران میتوان سیاههای بلند از این ملاحظات پیشنهاد داد- سیاههای که گرد فهم خودشان از «امر اخلاقی» شکل گرفته است. درخور درنگ اینکه پاسخهایشان اغلب، بر آنچه که اخلاقی نیست همرأیی بیشتری نشان میدهد تا بر آنچه که اخلاقی است. صنعت تولید اسلحه، تولیدات توتون، سوءاستفاده از حقوق بشر، همگی بیرون گذاشته میشوند. اما چهچیزی باید در درون باشد؟
این رویکردها که اخلاق را در درون بازار جستوجو میکنند نظامهای اخلاقی دیگری هم دارند که دگرگونیهای بنیادیتری را بایسته میدانند. برای نمونه باورهای مذهبی، در سرمایهگذاری اسلامی، رباخواری را ممنوع میدانند و از تقسیم ریسک(میان سرمایهگذاران و کارآفرینان، تاجران و تولیدکنندگان) در سراسر اقتصاد، پشتیبانی میکنند. سرمایهگذاری اسلامی گرایش به سود کم اما امن دارد. منتقدان، چهبسا، این را ناکارآمد بدانند اما تصمیمی بازار- بنیاد است. منع رباخواری، الکل، گوشت خوک یا بردهداری، خودش نوعی حکمدادن در بازار است؛ حکمی که نمیتواند قیمتگذاری شود.
تندتر از همه، نظامهای اخلاقی هستند که بازار را سراسر رد میکنند. مارکسیستها، برخی فمینیستها و اندکشماری از رویکردهای بودایی به اقتصاد، چنین خطمشی دارند: سیستم اخلاقیشان، آغازگاههای اقتصادهای کلاسیک بازار را به پرسش میگیرند- ایدههایی همچون حاکمیت فردی مصرفکننده، دارایی خصوصی و گیرایی ثروت مادی را- آنها نتیجه میگیرند که برای اخلاقیبودن، فرد باید از همه بازار پایش را بیرون بکشد، یا حتی کنشگرانه درصدد برهم زدن آن برآید.
هیچ مخالفتی در این نیست که اخلاق باید تا جایی روی بازار اثر بگذارد. البته درباره اخلاقی که باید درنظر گرفته شود هنگامی که کسی تصمیمی اخلاقی میگیرد هم دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. برای نمونه بنگرید به آدام اسمیت- کسی که همهجا بهعنوان پایهگذار دانش اقتصاد نوین بهشمار میآید. او یک فیلسوف اخلاق بود که باور داشت دلسوزی در حق دیگران، شالوده اخلاق است (ما امروزه دلسوزی موردنظر اسمیت را همدلی یا احساس یگانگی مینامیم). اما یکی از بینشهای کلیدی او در کتاب «ثروت ملل» این بود که عمل بر بنیاد دلسوزی، میتواند خلافزا باشد(نتیجه وارونه دهد). او میدید که حال و روز مردم بهتر میشود هنگامی که احساس یگانگیشان را کنار میگذارند و با درنظر گرفتن سودهای شخصی خود با همدیگر برخورد میکنند. بهخاطر این پیامد، اسمیت، رفتار خودخواهانه را درست میدانست. آنگاه که برنامهریزان برای ساخت خطآهنی تازه وارسی هزینه- فایده میکنند؛ یا کسی برای افزایش درآمدش، رو به نوآموزی میآورد؛ یا خریداری، جنسی را میخرد تا یکی دیگر هم رایگان ببرد؛ همگی از همین رویکرد بهره میگیرند: همدلیکردن با دیگری و جستوجوی پیامدی که آن شخص هم تا جایی که شدنی است از حال و روز بهتری برخوردار شود- هرچند که شاید آن شخصی که با آن همدلی میشود فردی از آیندگان باشد.
بهجای داوری بر بنیاد پیامدها، ارسطو میگفت اخلاق درباره داشتن منش درست است- بروز فضیلتهایی همچون دلیری و درستکاری. این همان دیدگاهی است که وقتی وارد عمل میشود که میخواهیم پیشگامان کسب و کار را برای منش شایستهشان برگزینیم. اما این فلسفه برای یادگیری با پاورپوینت، فلسفه دشواری است. درست تا کجا، به یک سازندهای که دارد یک شرکت زیانده را سرپا نگه میدارد باید وفاداری نشان دهید؟ اگر وفاداری خیلی کمی نشان دهید شما کسی میشوید که با دستور: «آز، چیز خوبی است» دارید به شرکت میتازید و ضربه میزنید. اگر وفاداری خیلی زیادی نشان دهید دارید پول را بر سر یک سرمایهگذاری بیفایده، هدر میدهید. ارسطو فکر میکرد میانهای زرین وجود دارد میان آن دو افراط و یافتن آن میانه را کار یک داوری درست میدانست. اما اگر اخلاق درباره منش است روشن نیست که آن منشها چه چیزی باید باشند.
رویکرد دیگری هم هست: بهجای جستوجوی اخلاق در منش یا پیامد کنشها، ما میتوانیم روی خود کنشهایمان تمرکز کنیم. از این چشمانداز، برخی چیزها درست و برخی نادرستاند. برای نمونه: «ما باید کالاهای تجاری منصفانه را بخریم» یا «ما نباید در آگهیها دروغ بگوییم». در این رو، اخلاق میشود سیاههای از فرمانها، فهرستی از انجام «دادنها» و «ندادنها». هنگامی که یک وزیر دارایی، کاستن از ارزش پول را رد میکند بهخاطر اینکه آنان وعده دادهاند که این کار را انجام ندهند، درواقع دارند به این شیوه، اخلاق را تعریف میکنند. برابر این رویکرد، کاستن از ارزش پول میتواند همچنان بد باشد حتی اگر این کار، روزگار همه را بهتر کند.
بسیاری از دوراهههای دشوار اخلاقی هنگامی پدیدار میشوند که این سه برداشت، به مسیرهای گوناگونی میروند. با اینرو، اینگونه نیست که ناسازگاریها چارهناپذیر باشند. برای نمونه، تجارت منصفانه قهوه را درنظر بگیرید: خرید آن ممکن است پیامدهای خوبی داشته باشد، فضیلتمندانه باشد و همچنین راه مناسبی باشد برای رفتار در یک بازار نیمه نصفه. زمینههای تفاهم مشترک همانند این مورد- حتی بدون توافق بر اخلاقی که به کار بسته میشود- نشان میدهند که اقتصاد اخلاقی هنوز هم ممکن است. زمانی که ما از یک بازار رقابتی «بیکموکاست» حالتتهوع میگیریم مسأله اغلب در مفهومی دروغین از مردم ریشه دارد. مدلی از انسان که اقتصادهای کلاسیک روی آن پایهریزی میشوند- انسانی یکسره خردمند و خودخواه- یاوه است. جان استوارت میل، فیلسوفی که این مدل را باب کرد هم، این را پذیرفت. بیشتر مردم- حتی اقتصاددانان- هماکنون پذیرفتهاند که این «انسان اقتصادی» افسانه است. ما همانند جماعت رفتار میکنیم؛ ما بیش از اینکه امید به سودها داشته باشیم از زیانها بیم داریم؛ تنها گهگاهی مغزمان میتواند همه واقعیتهای مربوطه را پردازش کند.
این ویژگیهای شگفت انسانی نشان میدهند که ما هرگز نمیتوانیم تصمیمهای ناب «خردمندانه» بگیریم. موج تازهای از اقتصاددانان رفتاری، به یاری عصبشناسان، میکوشند تا روانشناسی ما را- هم بهتنهایی و هم در گروهها- دریابند، تا بتوانند تصمیمهای ما را در بازار، درستتر، پیشبینی کنند. اما روانشناسی همچنین میتواند به ما کمک کند تا دریابیم که چرا در برابر بیعدالتیهای اقتصادی، واکنش انزجارآمیز نشان میدهیم، یا قانونی اخلاقی را بهعنوان قانونی جهانی میپذیریم. این بدینمعناست که دانش کمابیش نوین رفتار انسانی، چهبسا اخلاق را هم برای ما تعریف کند. پس اقتصاد اخلاقی، از جایی با کمترین بخت، سر خواهد زد: خود اقتصاددانان.
http: //www.prospectmagazine.co.uk/philosophy/economics-ethics-free-markets