اختلاف در محیط خانه اتفاق دور از ذهنی نیست. تقریبا در همه خانهها این اختلافنظرها وجود دارد، گاهی با یک بحث کوچک خاتمه مییابد، گاهی این جر و بحث به دعوا میرسد و گاهی در خشونتهای خانگی خود را نشان میدهد. اما تکلیف بچهها در این اختلافنظرها چیست؟ کودکان در میان جروبحث والدین باید چه کار کنند؟ اینکه پدر و مادرها، گاهیاوقات با هم مخالف و گاهی هم بحث میکنند، یک مسأله عادی است. آنها ممکن است درباره پول، کارهای خانه یا اینکه وقتشان را چطور با هم بگذرانند، مخالفت کنند.
تحقیقات جدید نشان میدهد که محکم بستن در، دادزدن و سکوت سنگین بین پدر و مادر، میتواند از نظر هیجانی و احساسی به کودکان آسیب وارد کند. محققان دریافتهاند، کودکانی که در سنین مهدکودک هستند و والدینشان به کرات و با خشونت با یکدیگر دعوا میکنند، بیشتر احتمال دارد که وقتی بزرگتر میشوند از نظر هیجانی احساس ناامنی داشته و از افسردگی، اضطراب و مشکلات رفتاری در دبیرستان رنج ببرند. با این حال، محققان میگویند، همه تعارضها برای کودکان رنجآور نیست. اگر والدین از انتقاد ناملایم نسبت به یکدیگر یا رفتار خشن با هم خودداری کنند و به جای آن مشکلشان را به شکلی سازنده با هم مدیریت کنند، کودکان به خاطر این تعارض آزار زیادی نمیبینند.
محققان میگویند، کلید حفظ سلامت و سازگاری کودکان این نیست که زندگی بینقص و کاملی داشته باشید، بلکه راه آن کنترل هیجانات و حل تعارضها به شیوهای است که ثبات خانواده را تهدید نکند.
مشکلات همیشه اتفاق میافتند، اما اگر والدین مشکل را حل و سعی کنند روی آن کار کنند و راهحل ارایه دهند، اگر وسط دعوا هستند هیجان مثبت نشان دهند و به یکدیگر حرفهای خوب بزنند یا مهربان باشند. کودکان همه این چیزها را بسیار مثبت میبینند و نگرششان نسبت به دعوای والدین تغییر میکند.
تاثیر دعوای والدین
در مطالعهای که در نشریه Child Development (رشد کودک) منتشر شد، 235 خانواده از سطح متوسط (با درآمد متوسط) شرکت داشتند. هنگامیکه کودکان در مهدکودک بودند از والدین درباره میزان تعارضهای زن و شوهریشان پرسیده شد. همچنین از آنها خواسته شد در مورد یک موضوع بحثبرانگیز مانند مسائل مالی یا فرزندپروری بحث کنند درحالیکه محققان بررسی میکردند که آنها چقدر نسبت به هم رفتار نکوهشکننده و انتقادی دارند.
هفتسال بعد هنگامیکه کودکان وارد دبیرستان شده بودند، مطالعات دنبال شد. در این مدت 36 زوج جدا شده یا طلاق گرفته و دو نفر از پدرها درگذشته بودند. از کودکان و والدینشان دوباره در مورد مسائل رفتاری و هیجانی سوالاتی پرسیده شد. طبق یافتهها، کودکانیکه والدینشان هنگام کودکی آنها اغلب دعوا میکردند کمتر از نظر هیجانی احساس امنیت یا مورد حمایتبودن داشتند. ناامنی هیجانی شامل مواردی بود همانند آشفتهبودن کودکان، یا برونریزی هیجانی مانند پرخاشگری یا زدن هنگام تعارض، یا گزارش احساس رنج و نگرانی بهخاطر دعوای والدین. کودکانیکه از نظر هیجانی کمتر احساس امنیت میکردند مشکلات روانی بیشتری داشتند، مانند علایم افسردگی و اضطراب و نیز مشکلات رفتاری. همچنین مطالعاتی درگذشته که به سالهای 1920 تا 1930 میلادی بازمیگردد، نشان میدهد که تعارض در زندگی زناشویی میتواند بر کودکان تأثیر بگذارد. در این تحقیق تلاش شده است که مشخص شود چه جنبههایی از تعارضها بیشتر آسیبزا هستند. دعوا با تأثیر بر حس امنیت احساسی درباره خانواده، بر کودکان تأثیر میگذارد. یک کودک، حس امنیت یا رفاه دارد، اگر آن را نداشته باشد از نظر هیجانی احساس آشفتگی و اضطراب میکند و مستعد پرخاشگری و رفتارهای خصمانه میشود. والدین با انواع استرسها مواجه میشوند و دعوا امری طبیعی است، اما باید به یاد داشته باشند که کودکشان دعوای آنها را میبیند و میشنود. از دیگر تاثیرات منفی مشاجرههای مداوم و مستمر در محیط خانواده، ایجاد روحیه پرخاشگری در کودک است. کودکی که هر روز در یک یا چند مشاجره خانوادگی قرار میگیرد و برای هر مسأله کوچک و بزرگی، جر و بحث بزرگترها را میبیند، به نوعی همین رفتار را میآموزد و چنین شیوهای را در پیش میگیرد. به این ترتیب، زشتی و بدی پرخاشگری و خشونت در ذهن کودک از بین میرود و او تصمیم میگیرد با خواهرها و برادرها یا دوستانش نیز با خشونت رفتار کند. از طرف دیگر، کودکی که در معرض رفتارهای پرخاشگرانه قرار میگیرد و همیشه شاهد مشاجرههای پدر و مادرش است، ممکن است نسبت به یکی از والدین خود احساس تنفر کند. این احساس زمانی در او ایجاد میشود که او ببیند یکی از والدین عذاب میکشد و ناراحت است و دیگری هم با او بحث میکند.
کودک نمیتواند منطقی فکر کند و تصمیم بگیرد و به همین دلیل فقط میتواند از پدر یا مادرش متنفر شود. باید به فرزندانمان بیاموزیم که همیشه اختلاف سلیقه وجود دارد، ولی به بهترین شکل میتوان این مشکلات را بدون دعوا و کشمکش برطرف کرد.