شهرام شکیبا طنزپرداز و مجری تلویزیون
در طول زندگیکاری بارها این اتفاق افتاده که از خودم ناراضی باشم. حتی وضع طوری بوده که به صورت مکتوب و منتشر شده از مردم هم عذرخواهی کردهام. شاید توضیح درباره اینکه اصل ماجرا چیست و کم و کیف آن چگونه بوده یا متعلق به چه مقطع زمانی است، نه جایش باشد نه به صلاح، اما همین قدر عرض کنم وضع طوری بود و من چنان از خودم شکایت و انتقاد داشتم که بهصورت مکتوب و منتشر، از مردم عذرخواهی کردم. در گذشته گاهی مواضع سیاسی هم اتخاذ کردهام که درباره این موضوع هم از خودم انتقاد دارم و این موضوع هم مشمول عذرخواهی منتشر شده است. با خودم هم گاهی مسأله داشته و دارم؛ در برخی از نوشتههایم گمان میکنم جانب انصاف رعایت نشده است. در برخی نوشتهها هم، به خودم ظلم کردم به این دلیل که در نوشتههایم، ژورنالیستی عمل کردهام. درواقع نگاهم به موضوع خلق ژورنال بوده و روزنامهنگاری کردم. روزنامهنگاری عمرش یکروز است؛ من انبوهی از مطالب و کلماتی را دارم که اینها خرج شده و من وقت کلمات را گرفتهام ولی در موضوعات نهچندان مهم در این عالم به کار رفته است. بههرحال من رشتهام ادبیات بوده و فکر و تفکر برایم اهمیت داشته است ولی در این سالها حتی در زمینه طنز روزنامهای درباره آن ننوشتهام. مهمترین مشکل اساسی که با خودم دارم همین است و مرا یاد اژدهای خفتهای میاندازد که در مثنوی هم از آن یاد شده است؛ خودم را به شکل خود خواستهای از این ماجرا محروم کردهام و حالا گذاشتهام این اژدها یخ بزند.
دلیل اینکه این اژدها به صورت خودخواسته در معرض یخزدگی قرار گرفت، بیشتر فضای کاری بوده و یکی از دلایلش این است که طی این مدت، تحریریهای نیافتهام که بتوانم با آن کار و آن را تحمل کنم. بحث دیگر هم این است که دوستان گمان میکنند طنزنویسان، ابزاری هستند برای زدن دولتها بنابراین وقتی که دولتی تغییر میکند، تصور این است که دیگر نیازی به آن ابزار ندارند و سعی میکنند آن ابزار را جایی پنهان کنند که دست کسی نیفتد تا زمانی که دوباره وقت میدانداری طنزنویسان شود. نقدی هم به محیط دارم؛ اینکه متاسفانه دولت بهرغم همه شعارهایی که برای احتیاج به طنز و طنزنویس داده است، به آنها عمل نمیشود؛ شما یک جا را به من نشان دهید که فضای نقد و نقادی باشد که من بتوانم آزادانه هم به دولت و هم به موضوعات دیگر انتقاد کنم، آن وقت اگر از فردا صبح آنجا کار نکردم، محکوم و متهم هستم به هرچه میگویند. متاسفانه دولتها فقط موافق میخواهند. در این دولت هم گویا طنزنویس موافق، شیرینتر است و آن را میپسندند.
از نظر من طنزنویس موافق مثل نوشابه بدون گاز است؛ نه اینکه اساسا من مخالفم، خیر؛ باید فضای انتقاد باشد که نیست. من بهراحتی میگویم با توجه به آنچه در آرشیوها موجود است، در دولت احمدینژاد تندترین انتقادها را نوشتهام اما در ابتدای دولت آقای روحانی این اتفاق نیفتاد و در رسانهای که صاحبان و اربابانش در دولت ایشان به مناصبی دست یافتهاند، جایی برای کارکردن من وجود نداشت؛ حتی میزی را که مینشستم از من گرفتند. ایراد این موضوع به ساختار مطبوعات برمیگردد. هر مطبوعه و هر روزنامهای حتی اگر ارگان سیاسی یک حزب باشد، ابتدا یک کالای فرهنگی است، بعد کالای سیاسی. یادم میآید این را خیلی وقت پیش برای دوستی در یک نامه نوشتم و یادآوری کردم که شماری از روزنامهنگاران جوان این روزگار این را نمیفهمند که روزنامه حتی اگر مشی سیاسی داشته باشد هم، ابتدا یک کالای فرهنگی است. روزنامهنگار یک تولیدکننده فرهنگی است نه یک مهره سیاسی اما بسیاری او را بهعنوان یک مهره که چه عرض کنم، بلکه بهعنوان یک حربه سیاسی میبینند(حربه به معنای واقعی آن نه بهعنوان چیزی که مصطلح شده.)