شماره ۵۹۰ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۲۷ خرداد
صفحه را ببند
دیدگاه اصغر مهاجری، جامعه‌شناس درباره گونه‌ها و برداشت‌های مختلف از خشونت در جامعه ایرانی
خشونت را طور دیگر باید دید
شاهراه ایمن خشونت‌زدایی در جامعه، فراخوانی همه به مشارکت است مشارکت مردم در اندیشیدن، برنامه‌ریزی کردن، اجرا کردن، متنعم شدن و نظارت کردن کلید کاهش خشونت در جامعه است اگر نتوانیم سرمایه‌اجتماعی را نجات دهیم، باید منتظر ظهور رفتارهای خشن بیشتری باشیم

طرح نو| مفهوم خشونت و مصداق رفتارهای خشونت‌آمیز را می‌توان در مجموعه‌ای از عبارات تعریف کرد. درواقع خشونت واژه‌ای است که گستره‌ای وسیع دارد. فریاد زدن و درگیری فیزیکی در هر موقعیت، رفتار خشونت‌آمیز است؛ اما نمی‌توان گفت تنها برخورد‌های خشن در جامعه، مصداق خشونت هستند. «اصغر مهاجری» به‌عنوان جامعه‌شناس، معتقد است اگر بخواهیم از نگاه پژوهشی به خشونت بنگریم و ابعاد آن را هم در نظر بگیریم، باید اذعان کنیم که یافته‌های پژوهشی جامعه ما نشان‌دهنده این است که هم احساس خشونت و هم رفتارهای خشن در جامعه ما از میانگین جهانی بالاتر است. گفت‌وگوی «شهروند» با این جامعه‌شناس درباره مفهوم و مصداق‌های خشونت در جامعه ایرانی را در ادامه می‌خوانید.

از منظر جامعه‌شناسی مفهوم خشونت چیست و چه رفتارهای اجتماعی را می‌توان جزو موارد خشونت‌آمیز تلقی کرد؟ آیا تنها کتک‌کاری‌کردن خشونت است، یا رعایت‌نکردن آداب زندگی جمعی را هم می‌توان رفتار خشونت‌آمیز دانست؟
نکته نخست، تنوع قومی و گروه‌های اجتماعی و تنوع فرهنگی در جامعه ما این شرایط را فراهم می‌کند که نگرش افراد نسبت به کلیدواژه خشونت متفاوت باشد. وقتی در فرهنگی هستیم که اطلس جغرافیایی‌اش با موقعیت اجتماعی فرهنگی‌اش متفاوت است، یا وقتی با تنوع موقعیت‌های اجتماعی مواجه هستیم که ممکن است طبقه متوسطش پهن‌دامنه‌تر یا محدودتر باشد و افراد به لحاظ فرهنگ اجتماعی و سیاسی متفاوت باشند؛ و زمانی‌که دارای تنوع قومی و مذهبی اینچنینی در کشور هستیم، امکان ندارد که کنشگران هر منطقه و شهروندان جامعه برداشت یکسانی از خشونت داشته باشند. شاید بعضی مواقع افرادی رفتاری را که دیگران خشونت تعریف می‌کنند، آن را نه‌تنها خشونت نمی‌دانند بلکه امری طبیعی، تربیتی و الزام‌آور تعریف می‌کنند. درواقع ذائقه‌های فرهنگی تعریف خشونت را متفاوت  می‌کند.
 نکته دوم، جامعه ایرانی، جامعه شفافی نیست به همین دلیل ما بسیاری از اطلاعاتمان از رفتارهای خشن، اطلاعاتی است در ظرف‌های گلی، نه ظرف‌های شیشه‌ای؛ بسیاری از رفتارهای خشن که رخ می‌دهد نه در سیمای آمار می‌نشیند و نه می‌توان در مورد آنها پژوهشی انجام داد. به‌عنوان مثال وقتی غیرمستقیم سراغ این آمارها می‌رویم می‌بینیم که تعداد افرادی که در آستانه ناشنوایی قرار گرفته‌اند (به‌واسطه ضربه‌ای که به صورتشان نواخته شده است)، بیشتر زنان هستند. این موارد هیچگاه در رفتارهای خشن گزارش نمی‌شود چون اساسا آماری وجود ندارد. این دلیل دومی است که ما نسبت به نوع و تعریف خشونت باید با احتیاط صحبت کنیم.
نکته‌سوم، براساس فرآیند توسعه‌یافتگی، جوامع درجاتی از خشونت را قایل هستند. مثلا اگر رفتاری به لحاظ گویشی موجب آزار دیگری می‌شود و او را از تعادل روحی خارج می‌کند، آن را خشونت می‌دانند. یا زمانی‌که آلودگی‌های بصری و شنوایی رخ می‌دهد این موارد هم مظاهر خشونت تلقی می‌شود. حتی آلودگی‌های محیطی و زیست‌محیطی که به حریم زندگی فرد حمله‌ور می‌شود و فرد را دچار چالش می‌کند، مانند گرد و غبار یا آلاینده‌های هوایی هم مصداق خشونت است چون فرد را در تنش قرار می‌دهد. هر عمل، رفتار و پدیده‌ای که واکنش غیرمرتبط ایجاد کند و فرد را در فضای چالشی قرار دهد و رفتار او را از نرم جامعه و نظام معیاری جامعه منحرف کند، آن رفتار خشونت است و واکنش آن هم خشونت محسوب می‌شود. به بیان دیگر‌ های‌وهوی هر دو خشونت است. کلوخ‌اندازی هم خشونتی است و پاداش سنگ پرتاب‌کردن هم خشونت است. برای نمونه، زمانی که آستانه روانی یک خانواده توسط یک واژگان رکیک و نیشدار تحریک می‌شود، این هم خشونت است و خشونت فیزیکی که در برابر این کنش انجام می‌شود هم خشونت است و اینگونه است که معمولا خشونت، خشونت می‌آورد.
نکته چهارم، ما در موقعیتی جغرافیایی قرار گرفته‌ایم که مجموعه پیرامونی ما دارای رفتارهای خشن هستند. اطراف مرزهای کشور را در نظر بگیرید که تا چه حد مردم را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. مرزهای غربی، جنوبی و شرقی اکثرا در مناطق خشونت‌افزا واقع شده است که آثار روانی، اجتماعی و فرهنگی آن بر مجموعه اطلس جغرافیایی ما می‌نشیند و کلیدواژه خشونت را چندبعدی می‌کند و ارایه تعریف برای همه موارد را سخت می‌کند. زمانی‌که افراد به تفکرهای خشن نزدیک‌تر هستند، رفتارهای خشن را جزو لازمات زندگی می‌دانند و کسانی‌که آلوده به این رفتارها هستند عقیده دارند که خشونت آنها را سر عقل و رعایت شرعیات می‌آورد؛ اما کسانی‌که نگاهی غیرافراطی و علمی‌تر دارند، این رفتار را عین خشونت تلقی می‌کنند. بنابراین ارایه تعریف عام برای خشونت سخت است.
از نظر کارشناسی و پژوهش، وضع خشونت ما در مقایسه با دیگر نقاط جهان، چگونه است؟
اگر بخواهیم از نگاه پژوهشی به این واژه بنگریم و ابعاد خشونت را هم در نظر بگیریم، باید اذعان کنیم که یافته‌های پژوهشی جامعه ما نشان‌دهنده این است که هم احساس خشونت و هم رفتارهای خشن در جامعه ما از میانگین جهانی پایین‌تر نیست که بالاتر است.
خشونت بیشتر فردی است یا اجتماعی؟ یعنی محیط‌های پرورشی فرد مثل خانواده، مدرسه و  کلا جامعه تا چه میزان در بروز رفتارهای خشونت‌آمیز موثر است؟
هم ریشه‌های رفتارهای خشن و هم پیامدهای رفتارهای خشن هر دو اجتماعی است. اگر جامعه را حذف کنیم خشونت معنی پیدا نمی‌کند و وقتی می‌گوییم تعریف خشونت نسبی است یعنی نسبت آن به گروه‌های اجتماعی مختلف و فرهنگ‌های مختلف مطرح است. درواقع خشونت‌کاری است که از زمین شوره‌زار یک جامعه زایش پیدا می‌کند و درست بر چشم جمع می‌نشیند. فردی بررسی کردن خشونت یک بحث روانشناختی است که ممکن است فرد بر اثر اختلالات روانی به‌طور ناآگاهانه رفتار خشنی انجام دهد. هرچند که جامعه‌شناسی معتقد است که بسترهای اجتماعی هستند که باعث بروز اختلالات روانی می‌شوند.
اما زمانی که از خشونت حرف می‌زنیم منظور امری جمعی است که آن بخش از حوزه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی خشونت‌زا تلقی می‌شود که به بخش نظام فرهنگی و باورها و نظام ارزشی جامعه برمی‌گردد. مثلا در جامعه‌ای که ساختاری سنتی دارد و به صورت مرکز- پیرامونی اداره می‌شود (یا فرهنگ ارباب رعیتی)، در آن صورت رفتاری که مرکز اعمال می‌کند، حق اوست و او باید خشن باشد. به همین دلیل است که در ادبیات ما «چوب معلم گل محسوب می‌شود که هر کسی آن را نخورد خل است». درواقع این روش اعمال مدیریت و تربیت لازمه این نظام فرهنگی است که اولویت در آن با مرکز است نه پیرامون. مرکز حق اعمال خشونت را دارد. حتی در یک پژوهش فولکولیک دیدیم که برخی از چهره‌هایی که در جامعه سنتی ما مقدس‌تر و حرمت خاصی داشتند، آنها اگر رفتاری خشن با دیگران می‌کردند، دیگران براساس نظام فرهنگی و باوری خود حق نداشتند آن را خشن تلقی کنند و آن را لطف و مرحمت می‌دانستند.
رابطه نظام و ساختار اجتماعی با خشونت چیست؟ آیا خشونت به باورهای فرهنگی نیز ارتباط دارد؟
نظام ارزشی جامعه بسترساز رفتار خشن است. مثلا اگر ما به‌جای تفکر ارباب رعیتی و مردسالاری، تفکر مشارکتی و دموکرات محور داشته باشیم، آن زمان است که رفتارهای خشن زایش پیدا نمی‌کند. اما در ساختارهای فرهنگی نشأت گرفته از باورهای ما، باید منتظر رفتارهای خشن باشیم. آستانه تحمل جامعه در برابر خشونت همبستگی به باورهای فرهنگی و نظام ارزشی جامعه دارد. به‌طوری‌که بسیاری از باورهای فرهنگی امکان این‌که خشونت تحمل‌پذیرتر شود بسیار مهم است. مطالعه مورد به مورد این مسائل نشان می‌دهد زمانی‌که شما این باور و اعتقاد را دارید، راحت می‌توانید خشونت را تحمل کنید ولی اگر آن باور را نداشته باشید آستانه تحمل در برابر اعمال خشونت کاهش پیدا می‌کند و در برابر رفتارهای خشن واکنش نشان می‌دهند.
مثلا اگر باور فرهنگی بخشی از جامعه
 شهروند مدار نباشد و حقوق و مطالبات شهروندی به رسمیت شناخته نشده باشد، بسیاری از رفتارهای خشن زیست محیطی و شنیداری و دیداری را مردم تحمل می‌کنند، اما اگر نظام معیاری و فرهنگی جامعه عوض شود و میزان آگاهی افراد از حقوق شهروندی بالا رود، اولین خشونت‌ها مواجه با واکنش‌های جدی است. برای مثال در مطالعه مناطق بیست‌ودوگانه تهران در مکان‌هایی که افراد از حقوق شهروندی بیشتری مطلع بودند، بسیاری از رفتارهای خشن که در فرآیندهای دزدی هم اعمال می‌شود، سریعا با واکنش مردم مواجه می‌شود. اما بسیاری از گروه‌های اجتماعی که این آگاهی را ندارند، در برابر رفتارهای خشن حتی کارهایی که سیستم بر آنها اعمال می‌کند، واکنش نشان نمی‌دهند و شاید احساس کنند که رفتار مصداق خشونت نیست. پس هم رویش رفتارهای خشن به نظام ارزشی و فرهنگی جامعه برمی‌گردد و هم آستانه تحمل افراد در این نظام اعتقادی و فرهنگی بالا و پایین می‌شود.
حتی اخیرا مطالعات روانشناختی هم نشان داده است که برخی گروه‌هایی که خشونت اعمال می‌کنند هم براساس ظرفیت‌های ذهنی کسی‌که تحت خشونت قرار می‌گیرد، او را ابتدا آزمون می‌کنند که این فرد چقدر آستانه تحملش برای پذیرش خشونت بالاست و بعد خشونت را اعمال می‌کنند. این ظرفیت پذیرش خشونت ارتباط مستقیم با نظام باوری و اعتقادی و نظام فکری فرد دارد.
فکر می‌کنید آیا در جامعه ایران برای کاستن از خشونت تغییر ساختارهای فرهنگی و ارزشی کفایت می‌کند؟
به‌نظر من اگر بخواهیم رفتارهای خشن را تغییر دهیم چندکار اساسی باید انجام دهیم. اول این‌که باید به صورت وسیع پژوهش انجام شود تا تبیین‌های جامعه‌شناسی، روانشناسی و اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از خشونت پیدا کنیم. میزان آگاهی جامعه دانشگاهی و پژوهشی و برنامه‌ریزان فرهنگی ما از خشونت بسیار کم است. همین کاری که گروه «طرح‌نو» روزنامه شهروند انجام  داده است را باید گسترش داد و در دیگر رسانه‌ها گفت‌وگو و پژوهش و کارهای علمی انجام داد؛ تا درواقع براساس پژوهش و تحقیقات بین رشته‌ای به یک نظام خبره و آگاه‌بخش از خشونت دست پیدا کنیم.
نکته دوم این‌که ما باید چشمانمان را در برابر خشونت بازشویی کنیم و جور دیگر خشونت را ببینیم. هم کسانی که شرایط اعمال خشونت دارند و هم کسانی که خشونت را می‌پذیرند باید باورشان نسبت به کلیدواژه خشونت تغییر کند. در جامعه‌ای که پیامبرش معروف به «رحمت للعالمین» است نباید چنین نگاهی به خشونت وجود داشته باشد. هم زنان و مردان و هم قاضی و مامور پلیس و همه شهروندان ما باید باورشان از خشونت را تغییر دهند. اما اگر اینها را به دست آوردیم و خواستیم خشونت را تعدیل کنیم، یکی از مطمئن‌ترین و شاهراه ایمن خشونت‌زدایی در جامعه فراخوانی همه به مشارکت است. فراخوانی مشارکتی موجب می‌شود میزان خشونت تعدیل پیدا کند. مشارکت در اندیشیدن، برنامه‌ریزی‌کردن، اجرا کردن و مشارکت در متنعم‌شدن و مشارکت در نظارت‌کردن.
نکته بعدی کاهش نابرابری‌های اجتماعی و فرهنگی است. نابرابری‌های قومی و جنسیتی؛ درواقع هر چه نابرابری‌ها در جامعه کاهش پیدا کند از میزان خشونت‌ها کاسته خواهد شد. زمانی‌که افراد میانشان نابرابری نباشد، آن زمان اعمال‌کنندگان خشونت هم دیگر این کار را نمی‌کنند و خشونت‌پذیران هم توجیهی برای تحمل آن وضع ندارند. اما زمانی‌که ازدیاد ثروت نابرابری طبقاتی ایجاد کرده فردی که سوار با خودرو آخرین مدل است به خود اجازه برهم زدن تعادل روانی جامعه را می‌دهد.
نکته پایانی، یکی از دلایل خشونت در کشور ما براساس پژوهش‌های پایان‌نامه‌ای و علمی که من مشاهده کردم، این است که هرچه میزان سرمایه اجتماعی عمودی (درون گروهی) جامعه کاهش و میزان سرمایه‌اجتماعی افقی (برون گروهی) افزایش پیدا می‌کند، میزان خشونت کاهش پیدا می‌کند. به عبارت دیگر بین نوع سرمایه اجتماعی و میزان آن و نوع خشونت و میزان آن رابطه مستقیم معکوس وجود دارد. متاسفانه در سالیان اخیر در جامعه ایرانی با بد استفاده کردن از سرمایه‌اجتماعی، آن را رو به زوال برده و یکی از آثار منفی این است که سرمایه‌اجتماعی بیشتر درون گروهی و عمودی شده تا افقی؛ اگر این اتفاق نیفتد و نتوانیم سرمایه‌اجتماعی را نجات دهیم، باید منتظر ظهور رفتارهای
خشن بیشتری باشیم.


تعداد بازدید :  96