مریم حسینینیا
مثل لکه چربی میماند. به راحتی پاک نمیشود. حتی میتوان گفت کامل هم پاک نمیشود. رسوخ میکند به تمام تار و پود پارچه. در عمقش مینشیند و تقریبا برای همیشه هست. فقر را میگویم. همان که دهخدا «پشت کسی شکستن» تعبیرش کرد. همان که «عبارت از نداشتن مایحتاج است و تفاوت آن با فقد این است که فقد نداشتن چیزی است که بدان نیازی نیست و آن را فقر نتوان گفت». مشکلی که نه فقط در زمان حال، بلکه به صورت بالقوه سراسر جریان زندگی را تحتتاثیر قرار میدهد و اکثریت جامعه، حتی سیاستمداران در این مورد با هم اتفاق نظر دارند که فقر یک مسأله اجتماعی است. مسألهای که الزامات خاص خود، قوانین خاص خود و حتی فرهنگ خاص خود را دارد. مشکلی که از پایبندی مردم به سنتی خاص شکل نمیگیرد بلکه محصول توسعه تاریخی اجتماعاتی است که فقرا را به قرار گرفتن در آن شرایط محکوم میکنند و در مقابل آنان هیچ کنترلی در این خصوص ندارند. بر این اساس تاریخ زندگی افراد بر حسب میل و رغبت آنان شکل نمیگیرد بلکه بر اثر موقعیتهایی ایجاد میشود که در مقابل آنان قرار گرفته است و از روزگار پیشین به آنها رسیده است. طی چنین شرایطی رفتارها، افکار و الگوهای ایجاد شده تثبیت میشود و به باقی ماندن فرد در شرایط نامطلوب فقر کمک میکند. به عبارتی جهان اجتماعی افراد براساس بنیاد فکری آنان شکل میگیرد و بنیاد فکری بر مبنای جهان اجتماعی. رابطه دو سویهای که بستر زندگی فرد را فرم میدهد. این شرایط تا زمانی ادامه دارد که نیازمندان بهعنوان گروهی که از امکانات گاه اولیه بیبهرهاند، توانایی دستیابی به داشتههای با ارزش را کسب کنند و از میزان آسیبپذیری آنان کاسته شود. اما معمولا شکستن این دور در زندگی نیازمندان با دشواریهای زیادی مواجه است و همین امر مسأله «بازتولید فقر» را به همراه میآورد. بازتولید فقر الزاما به این معنی نیست که افراد فقیر دقیقا زندگی را همانگونه تجربه میکنند که والدین و گذشتگانشان. چرا که افراد در طول زندگی از قدرت ابتکار و نوآوری برخوردارند و همواره برای بهتر شدن شرایط حیات تلاش میکنند اما ساختارهای اجتماعی و عادتهای نشأت گرفته از این ساختارها، امکان بروز خلاقیت را تنها در این چارچوبها فراهم میآورد. از این جهت است که نیازمندان و فقرا چندان امکان تغییر در وضع زندگی خود را نمییابند. شاهد مثال این مدعا را میتوان در فیلم «قصهها»ی بنیاعتماد دید. فیلمی که به زندگی امروز شخصیتهای فیلمهای قبلی او نگاه میکند. کاراکترهایی که هرکدام در زمان خود با مشکلات ناشی از فقر مواجه بودند. برای رفعش اقدامی هم کردهاند اما با وجود تلاش برای اصلاح شرایط، همچنان در همان سیکل معیوب دردها و رنجها زندگی میکنند. پشت شکستهشان، ترمیم نیافته و هنوز از مرحله فقر به فقد نرسیدهاند.
[email protected]