فرهاد خاکیاندهکردی شاعر و نویسنده ادبیات کودک
در کشاورزی، این خاصیت زمین است که در انتخاب نوع محصول نقش تعیینکننده دارد. در نوع آفتها هم البته همینطور. این توضیح از این جهت لازم بود تا عرض شود رفتارهای آدمی هم برای بروزشان به یک نوع زمینه و بستر نیاز دارند. شاید شما هم متوجه شده باشید، پدیدهای به نام رفتار نمایشی، زمینهای است که در آن هر نوع صفت منفور در انسانها قابل بروز است. بحث، صرفا اخلاق نیست. بلکه در این مجال به مراودههای اجتماعی توجه بیشتری وجود دارد. طبق یک تعریف، رفتار نمایشی عبارت است از کنشها یا واکنشهایی که ماهیت فرد با آنها بیگانه است اما براساس شرایط، یا وجود منفعتی هرچند اندک، به آنها تن می دهد. مضاف بر اینها، هرچند جریان غالب تعیینکننده سمتی برای رفتارها باشد، باز هم توجیهی برای منفور بودن رفتار نمایشی نیست.
یکی از دمدستیترین مثالها برای رفتار نمایشی را میتوان در فیگورها و ژستهایی که مقابل دوربین عکاسی از خود نشان میدهیم، مشاهدهکرد. دست زیر چانه، لبخندهای مصنوعی و چیزهایی از این دست. آن لحظه با آن لبخند مصنوعی، برای همیشه ثبت میشود؛ بدون آنکه وضع واقعی، مجالی برای بروز داشته باشد. شاید یکی از دلایلی که هنر عکاسی را به سمت ثبتکردن رخدادهای واقعی، سوق داده است، همین فرار از رفتارهای نمایشی باشد.
رفتار نمایشی معمولا از یک الگوی رسمی و از پیش تعیین شده نشأت میگیرد. یک خواست عمومی، بیآنکه فرد مجال بروز فردیت خود را داشته باشد، بیشتر به طبل تو خالی میماند. حفظ ظاهر درحالیکه با دقیق شدن متوجه میشویم، بطن ماوقع خالی از هرگونه اصالت یا فردیت بوده است. به اول بحث برمیگردم. رفتار نمایشی مانند خاک در کشاورزی، بستری برای وقوع منفورترین صفات انسانی از قبیل ریاکاری را فراهم میکند و بدتر اینکه آن ریاکاری را توجیهپذیر نیز جلوه میدهد. بیآنکه هویت فرد، محلی از اعراب داشته باشد. همه گرفتار در رفتاری عمومی، یک ریخت تأیید شده، در شهر ظاهر میشوند، بیآنکه هر انسان، به مانند رخدادی هویت فردی، قادر به تعیینکنندگی باشد.
رفتار نمایشی پیش از هر چیز، از دروغگویی نشأت میگیرد. در خود ظاهرسازی را به اوج میرساند و شابلونی ریاکارانه بهدست میدهد که همین مسأله کل یک جامعه را مسموم میکند. سلیقه موسیقی مردم، نوع آثاری که در سینما یا ادبیات میپسندند و ضمنا رابطهشان با رسانه را نیز مختل میکند. هرچند خود رسانه در وقوع رفتار نمایشی نقش تعیینکننده دارد. به عبارت دیگر رفتار نمایشی موجب میشود تا جمعیت کثیری، بیآنکه فرصت تفکر و تصمیمگیری داشته باشند، از الگوهای عمومی پیروی کنند، زیرا حفظ کردن این چهره متظاهر، فرصت دقیق شدن را از آنها میگیرد. اجازه نمیدهد سلیقه خود را در مواجهه با آثار هنری پیدا کنند. اجازه نمیدهد کنش اجتماعی خود را پیدا کنند و بدتر از همه اجازه نمیدهد در پی داشتن هویت فردی خود باشند، لاجرم به هویتی عمومی تن میدهند. این هویت عمومی همیشه خطر جعلی بودن را با خود بههمراه دارد. زمانی که رفتار نمایشی الگوی غالب باشد و کنشها را معطوف بهخود کند، گزینههایی که برای انتخاب به فرد داده میشود، بهطرز هولناکی، محدود میشوند، درحالیکه این توهم رخ میدهد که: «تصمیم با من است.»
کسی که رفتار نمایشی را پیش میگیرد، برای خود حاشیهای امن را مفروض بودهاست و عموما بهصورت غریزی با مسائل برخورد میکند، زیرا در مواجهه با یک پدیده، آن الگوی آشنا به وی یادآوری میکند که طبق خواست من رفتار کن! دقیقا همینجا است که رفتار نمایشی هویت فردی را نابود میکند.