شماره ۵۸۹ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۲۶ خرداد
صفحه را ببند
انتقاد رئیس انجمن باور از یک باور غلط و ریاکارانه در امور خیردر گفت‌وگو با «شهروند»
نیازمندان، پلِ بهشت خیرین نیستند
حق معلولان در جامعه ما پایمال می‌شود

طرح نو| سارا شمیرانی| سهیل معینی را در دفترکارش ملاقات می‌کنم. فردی روشندل و فعال که از 20 ‌سال پیش تا به امروز برای حقوق از دست رفته معلولان تلاش‌های زیادی کرده است. کسی که در تصویب برنامه جامع حقوق حمایت از معلولان نقش پررنگی داشته و در اجتماع نابینایان پیشنهاد داده که چنین برنامه‌ای باید هرچه زودتر در کشور به تصویب برسد. او درحال‌حاضر مدیرعامل انجمن باور است. حرف‌های زیادی درباره نحوه‌کار ان‌جی‌او‌ها و سختی کارشان دارد. اما بیشتر از هر چیزی از خیرینی گلایه می‌کند که نگاه‌شان به سبک سنتی باقی مانده و جلوی تغییر دیدگاه‌شان درباره انجام یک کار خیر و داوطلبانه، مقاومت می‌کنند. قرار بود با او بیشتر درباره انجمن باور و نحوه فعالیت‌شان حرف بزنیم اما صحبت‌ها به‌سمتی رفت که احتمالا دغدغه خیلی از کسانی است که در این سال‌ها سعی کرده‌اند نهادهای مدنی کوچک‌شان را گسترش دهند
و روحیه کار داوطلبی را درون مردم نهادینه کنند.

در تمام این سال‌ها انجمن‌های زیادی برای معلولان تأسیس شده است. انجمن باور قرار بوده چه کار ویژه‌ای انجام دهد که وجه‌تمایز آن با سایر ان‌جی‌او‌ها باشد؟  
همان‌طور که گفتید ان‌جی‌او‌های زیادی برای معلولان ایجاد شده است. یازده‌سال پیش جوان‌هایی که لزوما هم معلول نبودند تصمیم گرفتند این انجمن را راه بیندازند. با این پیش‌زمینه که یک چیزی در زندگی معلولان وجود داشت که باید اصلاح می‌شد. آن هم نگاه بالا به پایینی بود که نسبت به این قشر وجود داشت و از آنها مشارکت اجتماعی و توانمند شدن را دریغ می‌کرد. بنابراین بیشتر از این‌که بخواهد روی مسائل مادی تمرکز کند و با مقرری و مستمری، زندگی معلولان را سر و سامان بدهد، تلاش کرد بستری را فراهم کند تا مشارکت اجتماعی در بین این گروه بالا برود. ایجاد این حس که معلولان همیشه یاری‌گیرنده نیستند و می‌توانند حتی دستگیر دیگران هم باشند، مهم‌ترین چیزی بود که ما می‌خواستیم آن را در جامعه و افکار عمومی ایجاد کنیم.
این باوری که شما از آن حرف می‌زنید از چه راه‌هایی در معلولان ایجاد شد؟
ما برای رسیدن به این هدف، توانمندسازی فردی و گروهی را با هم درنظر گرفتیم. توانمندسازی فردی که مشخص است. با آموزش و فرهنگسازی صورت می‌گیرد. با ایجاد فرصت‌های برابر در به‌دست آوردن حقوق‌شهروندی و از طریق حضور نماینده معلولان در شورای شهر و مجلس شورای اسلامی تا بتواند در تصمیم‌گیری‌های کلان از حقوق آنها دفاع کند. توانمندسازی گروهی هم که برای انجمن ارزش زیادی دارد و بدون‌شک می‌تواند یک تحول بزرگ در کشور ایجاد کند، برگزاری تورهای کارگاهی در کل کشور است. به این شکل که نمایندگان ما به استان‌های مختلف سفر می‌کنند و آموزش‌هایی را برای توانمندسازی سازمان های غیردولتی که در رابطه با معلولان فعالیت می‌کنند، ارایه می‌دهند. در خیلی از استان‌های ایران مدیریت ان‌جی‌اوها ضعیف است  و خیلی از مدیران تجربه چنین کاری را ندارند. بنابراین ما این طرح را از اسفند 93 و از محروم‌ترین استان که سیستان و بلوچستان باشد شروع کردیم و در کارگاه‌ها این بحث را گنجاندیم که برای احقاق حقوق معلولان چه کاری می‌توان انجام داد.
با این پیش‌زمینه که در پایتخت نهادهای مدنی با مشکلات زیادی مواجه هستند، شما چه تصویری از یکی از محروم‌ترین استان‌های ایران در رابطه با فعالیت‌های مدنی‌شان داشتید؟
ما می‌دانستیم که وضع خوبی در این استان وجود ندارد اما شرایط از تصور ما هم کمی بدتر بود. این استان به شدت محروم است. به‌دلیل وضعیتی که دارد کمتر سرمایه‌گذاری در آن انجام می‌شود. اگرچه در همین استان هم ان‌جی‌او‌های مختلف وجود دارد اما هیچ‌کدام کارکرد مناسبی ندارند. در کارگاه‌های آموزشی که برگزار کردیم، نزدیک به 30 ان‌جی‌او حضور داشتند که عمدتا ضعیف بودند و فقر فرهنگی در آن بیداد می‌کرد.
وضعیت معلولان چطور بود؟
این استان از هر جهت نیازمند تحولات اجتماعی است. معلولان  در روستاها به حال خود رها می‌شوند. هیچ تلاشی برای خارج کردن آنها از انزوا و وضع موجود نمی‌کنند و آن را به حال خود رها می‌کنند.
این روزها معلولان به چه‌چیزی بیشتر نیاز دارند که موسسه باور روی آن تمرکز کرده و آن را در دیگر استان‌ها هم آموزش می‌دهد؟
متاسفانه حق معلولان در جامعه ما زیاد پایمال می‌شود. ما تلاش می‌کنیم که این حقوق را به آنها برگردانیم. یادم هست در‌ سال89 یک آزمون استخدامی در آموزش و پرورش برگزار شد و قرار بود 40‌هزار نفر به استخدام این وزارتخانه دربیایند. از این تعداد 1200 نفر معلول به‌طور قانونی حق داشتند که استخدام شوند. همان زمان تنها 500 معلول شرکت کردند و 400 نفر هم در آزمون قبول شدند. اما وزیر آموزش و پرورش وقت، با این بهانه که معلم معلول، دانش‌آموزان را افسرده می‌کند و برای روحیه بچه‌ها خوب نیست، همه آنها را در مصاحبه رد کرد. همان زمان ما تلاش‌های زیادی کردیم. آن‌قدر پی ماجرا گرفتیم که تا مرز استیضاح وزیر هم کشیده شد. همان سال‌ها و با پیگیری انجمن و با حکم دیوان عدالت اداری، بچه‌ها توانستند به استخدام آموزش و پرورش دربیایند. این دست پیگیری‌ها همچنان هم ادامه دارد و خیلی از ارگان‌ها به بهانه‌های مختلف اجازه حضور معلول در جامعه را نمی‌دهند. همه ما تلاش می‌کنیم این حقوق هرچه سریع‌تر به افراد بازگردد.
در تمام سال‌هایی که فعالیت‌های مدنی داشتید، مهم‌ترین مشکلاتی که باعث شده گاهی شما نسبت به کاری که می‌کنید دلسرد شوید، چه بوده است؟
در تمام این سال‌ها مشکلات مختلفی وجود داشته. برخی از این مشکلات مقطعی بودند و بعضی هم دایمی. ان‌جی‌او‌ها بیشتر یک تهدید به حساب می‌آمدند تا فرصت. البته با گذشت زمان این موضوع حل شد و به‌خصوص در دولت جدید دوباره نگاه‌ها به نهادهای مدنی مثبت شد. همچنین به‌دلیل وجود تحریم‌ها ظرفیت بخش خصوصی به‌شدت کم شده است. خیلی از بنگاه‌های خصوصی که به ان‌جی‌او‌ها کمک می‌کردند به‌دلیل کمبود درآمد کمک‌ها را قطع کرده‌اند و این روی عملکرد نهادهای مدنی تأثیر گذاشته است. یکی دیگر از مشکلات هم این است که نمی‌توانی هم توقع بودجه دولتی داشته باشی و هم منتقد کار بهزیستی باشی. این انتقادها از یک مدیر یا نحوه عملکرد، ممکن است روی بودجه‌ای که اختصاص پیدا می‌کند تأثیر بگذارد. اگرچه در این سال‌ها آستانه تحمل‌ها هم بالا رفته اما باز انتقاد‌کردن همیشه واکنش‌هایی به‌همراه داشته است.
کمی هم از مشکلاتی بگویید که دایمی هستند و همچنان روی عملکرد ان‌جی‌او‌ها تأثیر می‌گذارند...
یکی از مهم‌ترین مشکلاتی که همیشگی بوده، نگاه سنتی خیرینی است که تصمیم می‌گیرند به یک موسسه کمک کنند. یکی از ویژگی‌های موسسه ما این است که عادت ندارد گوشت و مرغ و برنج در اختیار مددجویان خود بگذارد. اما تلاش می‌کند تا آنها را توانمند کند. مثلا این‌که برای یک معلول کامپیوتر بخرد تا بتواند از طریق آن کار کند و درآمد داشته باشد. اما همین مسأله متاسفانه در بین خیرین هم جا نیفتاده. مثلا ما همین موضوع خرید کامپیوتر را با خیلی از خیرین سنتی مطرح می‌کنیم اما جوابی که می‌شنویم برایمان خنده‌دار است. خیلی از آنها در جواب توضیحات ما می‌گویند، ما برای خرید کامپیوتر پول نمی‌دهیم اما تقبل می‌کنیم که به 300 نفر معلول،
10 شب اول محرم شام بدهیم! واقعیت این است که چنین طرز تفکری آزاردهنده است و از آن دست مشکلاتی است که سخت می‌توان حل کرد.
شما که بیشتر روی طرز فکر آدم‌های جامعه، (معلول و غیرمعلول)  کار می‌کنید، برای عوض‌کردن چنین دیدگاهی چه کارهایی انجام داده‌اید؟
شاید بد نباشد برای پاسخ به این سوال یک خاطره‌ای تعریف کنم. زمانی یکی از خیرین به ما اطلاع داد که باغی در لواسان دارد و تصمیم گرفته یک روز تمام بچه‌های معلول را به این باغ دعوت کند. موسسه هم قبول کرد و قرار شد یک روز خیلی خوب را با هم سپری کنیم. اما به محض این‌که به لواسان رسیدیم چیزهای عجیبی دیدیم. اول این‌که در یک بخشی از این باغ به ما اجازه نشستن ندادند چراکه بخش خوب و لژ باغ مخصوص خیرینی بود که می‌خواستند در مراسم حضور داشته باشند. بعد هم از یک مراسم عجیب اسم آوردند که همه ما را آشفته کرد. اسم این رسم عجیب رقص کباب (کباب‌گردانی) بود. به این صورت که یک سیخ کباب کوبیده را دور می‌چرخانند و خیرین هر کدام یک بخش از کباب را برمی‌داشتند و کمک خودشان را در سبد کسی که کباب دستش بود می‌ریختند. جالب این‌جاست که این مراسم جلوی چشم بچه‌های معلولی که به باغ رفته بودند هم اجرا می‌شد. ما به‌محض شنیدن اجرای چنین مراسمی تصمیم گرفتیم باغ را ترک کنیم. اما صاحب باغ با خواهش و التماس از ما خواست که بمانیم. ما هم سه شرط گذاشتیم و قبول کردیم به نشانه اعتراض جایی نرویم. شرط اول این بود که همه با هم یکجا باشیم و معلول و خیر فرقی نداشته باشند. بعد هم این‌که رسم عجیب رقص کباب را کلا حذف کنند و اجازه بدهند ما یک سخنرانی داشته باشیم. همان‌جا هم متن سخنرانی را آماده کردیم و برای همه خیرین خواندیم. در آن متن به این اشاره کردیم که این نگاه سنتی به هیچ‌وجه انسانی نیست. معلولان و نیازمندان، پل بهشت رفتن خیرین نیستند و قرار نیست از کنار کمکی که می‌کنند جواز بهشت را به‌دست بیاورند. در آن متن ما اشاره کردیم که کمک‌کردن بیشتر از این‌که یک معامله باشد، فرصتی است برای این‌که ما انسان‌های خوب‌تری شویم. انسانیت را درک کنیم و با دیدن تفاوت‌ها، خدای خودمان را بیشتر شاکر باشیم و انسان‌های خاکی‌تری شویم نه این‌که لژ بنشینیم و از بالا به آدم‌های معلول نگاه کنیم. ما به امثال چنین سخنرانی‌هایی زیاد نیاز داریم تا بتوانیم این نگاه را تغییر دهیم و تحول اساسی در نگرش آدم‌ها به‌وجود بیاوریم که به این راحتی‌ها قطعا به وجود
     نخواهد آمد.

  زمانی یکی از خیرین به ما اطلاع داد که باغی در لواسان دارد و تصمیم گرفته یک روز تمام بچه‌های معلول را به این باغ دعوت کند. موسسه هم قبول کرد و قرار شد یک روز خیلی خوب را با هم سپری کنیم. اما به محض این‌که به لواسان رسیدیم چیزهای عجیبی دیدیم. اول این‌که در یک بخشی از این باغ به ما اجازه نشستن ندادند چراکه بخش خوب و لژ باغ مخصوص خیرینی بود که می‌خواستند در مراسم حضور داشته باشند. بعد هم از یک مراسم عجیب اسم آوردند که همه ما را آشفته کرد. اسم این رسم عجیب رقص کباب (کباب‌گردانی) بود. به این صورت که یک سیخ کباب کوبیده را دور می‌چرخاندند و خیرین هر کدام یک بخش از کباب را برمی‌داشتند و کمک خودشان را در سبد کسی که کباب دستش بود می‌ریختند. جالب این‌جاست که این مراسم جلوی چشم بچه‌های معلولی که به باغ رفته بودند هم اجرا می‌شد. ما به‌محض شنیدن اجرای چنین مراسمی تصمیم گرفتیم باغ را ترک کنیم. اما صاحب باغ با خواهش و التماس از ما خواست که بمانیم. ما هم سه شرط گذاشتیم و قبول کردیم به نشانه اعتراض جایی نرویم.
    ما می‌دانستیم که وضع خوبی در استان سیستان و بلوچستان وجود ندارد اما شرایط از تصور ما هم کمی بدتر بود. این استان به شدت محروم است. به‌دلیل وضعیتی که دارد کمتر سرمایه‌گذاری در آن انجام می‌شود. اگرچه در همین استان هم ان‌جی‌او‌های مختلف وجود دارد اما هیچ‌کدام کارکرد مناسبی ندارند. در کارگاه‌های آموزشی که برگزار کردیم، نزدیک به 30 ان‌جی‌او حضور داشتند که عمدتا ضعیف بودند و فقر فرهنگی در آن بیداد می‌کرد.

آغاز به کار با یک باور
 مانی رضوی‌زاده| عضو انجمن باور

یازده‌ سال پیش و با ایده قرار گرفتن افراد معلول و غیرمعلول در کنار هم و به‌عنوان شکل‌دهی به نمونه‌ای از  جامعه ایده‌آل، انجمن باور شکل گرفت. این انجمن نه در ابتدای کارش و نه درحال‌حاضر، هرگز شکلی صنفی نداشت. به این معنا که متعلق به عده‌ای از معلولان نبود و افراد مسئول در آن هم صرفا در زمره افراد معلول قرار نداشتند. افراد از هر طیفی در تمام بخش‌ها حضور داشتند و این تنوع هم اثرگذاری بالایی در نوع فعالیت‌ها برجا نهاد چراکه ترکیب افراد گسترده بود. ما نیز پس از آغاز کار، سعی کردیم در چند حوزه وارد شویم. حوزه نخست بحث فرهنگسازی بود چراکه معتقد بودیم و هستیم که اصل
هر چیز فرهنگ است و قوانین و امکانات و... همه از فرهنگ نشأت می‌گیرد و اگر ما در حوزه فرهنگی بلنگیم، در دیگر حوزه‌ها نمی‌توانیم به‌درستی وارد عمل شویم و سعی کردیم با تهیه کتاب، ساختن فیلم، برگزاری جشنواره‌های فرهنگی و... در این راه گام‌برداریم. برای مثال، در جشنواره فرهنگی- هنری‌ سال85 که منجر به چاپ کتاب درخصوص زندگی معلولان در شهر شد یا فعالیت‌هایمان در حوزه کودکان، حضورمان در مدارس و فرهنگسازی در آن‌جا و جشنواره کتاب که در آن‌جا کتاب «من‌هم‌می‌توانم» منتشر شد و این کتاب هم بسیار اثرگذار بود و توانست نظرات بسیاری را به خود جذب کند. این کتاب سعی می‌کرد تفاوت انسان‌ها با یکدیگر را به کودکان مدارس آموزش دهد. ما همچنین کارگاه‌هایی نیز برای مربیان مهدهای‌کودک‌ داشتیم. حوزه دیگر کارمان توانمندسازی بود؛ به این معنی که فردی که دارای تفاوت جسمی است، لازم است خودش را باور کند و توانمند‌ی‌های خود را رشد دهد. اسم انجمن هم از همین‌جا بود که «باور» شد. به همین دلیل سعی کردیم با برگزاری کارگاه‌های روانشناسی و سوق‌دادن افراد به سمت داشتن نگرش درست نسبت به خود، این کار را انجام دهیم. تمرکز فعالیت‌های ما، بیش از هرکجای دیگر در شهر تهران بوده، صرفا به‌دلیل تمرکز اجرایی که در این شهر مهیاست. اما در زاهدان، غرب کشور و برخی دیگر از شهرها نیز کارگاه‌هایی برپا شده است. این انجمن برای من اما وجه دیگری دارد و آن هم این است که تولد دوباره‌ای برایم بود. تا پیش از آن من هرگز تجربه فعالیت اجتماعی به این شکل را نداشتم اما حضور در این انجمن، نگرشم را عوض کرد و وجهی از وجودم که دوست داشت مشارکت کند، پررنگ شد و توسط کلیت انجمن رشد پیدا کرد و پس از آن بود که ایده‌پردازی‌ها هم آغاز شد. ما در ابتدای راه برای مشکلات بیرونی افراد کم‌توان، روی مناسب‌سازی و دسترسی به امکانات شهری، حمل‌ونقل عمومی و رفت‌وآمد تأکید کردیم و به لحاظ درونی هم همواره این شعر حضرت مولانا مدنظرمان بود که می‌فرمایند: «ره آسمان درون است، پر عشق را بجنبان/ پر عشق گر قوی شد، غم نردبان نماند» و به این نتیجه رسیدیم که هر فرد دارای معلولیت باید به‌شدت آموزش ببیند. هم از منظر فنی و هم روانی و مهارت‌های روانشناسی. معلولیت یک تفاوت است اما تفاوتی بسیار بزرگ که اگر در سنین بزرگسالی باشد، تاثیرات متفاوتی خواهد داشت و لازم است فرد روی خودش بسیار کار کند و اگر از کودکی باشد نیازمند سرمایه‌گذاری همه‌جانبه است که اجتماع و نهادهای عمومی باید بتوانند این فرصت‌ها را ایجاد کنند.

بی‌اطلاعی و ناآگاهی مانع فرهنگسازی
مهدیه رستگار|  عضو فعال انجمن باور

من از طریق برنامه ماه‌عسل در ‌سال 85 با انجمن باور آشنا شدم، تلفنی دنبال انجمن گشتم، شماره آن را پیدا کردم و توانستم عضو انجمن شوم و الان نزدیک چهار ‌سال است که فعالیت‌های رسانه‌ای انجمن را انجام می‌دهم. دغدغه‌های مشترکی که با انجمن داشتم باعث شد با انجمن احساس نزدیکی کنم. دغدغه‌هایی که تا قبل از آشنایی با انجمن باور فکر می‌کردم فقط برای من است. اما اینها مشکلاتی بود که برای همه ما وجود داشت. این دغدغه‌ها بیشتر به‌هم نزدیک‌مان کرد و من از وقتی به اعضا نزدیکتر شدم، انرژی خوبی از آنها گرفتم. ولی خیلی‌ها  بودند که قبل از عضو شدن در انجمن از این نگاه‌ها ناراحت بودند و بعد انجمن کمکشان کرد که با این مسأله راه بیایند. ما حتی مواردی داشتیم که به دلیل معلولیت از خانه بیرون نمی‌آمدند اما بعد با کمک انجمن فعال شدند و در همه برنامه‌ها و آموزش‌ها شرکت می‌کنند.  رویکرد انجمن باور یعنی فرهنگسازی برای بهتر شدن نگاه مردم نسبت به معلولان، یک نیاز است و این حس مشترکی بود که باید روی آن به‌مرور زمان کار می‌شد. ما نمی‌خواهیم آرمانی نگاه کنیم اما نسبت به گذشته تفاوت ایجاد شده است. شاید چند ‌سال پیش در محیط فرهنگی به فردی با ویلچر عجیب‌تر نگاه می‌کردند اما الان یک‌جورهایی جا افتاده و به آن شدت تعجب‌برانگیز نیست و برنامه‌ها و تشویق برای حضور بچه‌ها در این نگاه تاثیرگذار بوده است. اولین گروهی که ما فکر می‌کنیم باید روی آنها کار شود، کودکان هستند تا این نگاه در سال‌های آینده هم اصلاح شود. دو نفر از اعضای ما خانم ترانه میلادی و آقای مانی رضوی‌زاده برای این کار به مدارس می‌روند و با بچه‌ها کار می‌کنند. با کتاب‌ها یا عروسک‌هایی که خودشان می‌نویسند و می‌سازند و شخصیت‌های معلول دارد سعی می‌کنند در سن پایین روی بچه‌ها تاثیرگذار باشند . از دید ما رسانه‌ها، رسالت اجتماعی بیشتری دارند و می‌توانند صدای ما را به مردم برسانند. در این مدت که خودم با رسانه‌ها کار کرده‌ام، نقش‌شان پررنگ‌تر به‌چشمم آمده است. اما متاسفانه گاهی می‌بینیم جمله‌ای به کار می‌برند که با شأن معلول تضاد دارد.  مانع مهمی که من سر راه فرهنگسازی می‌بینم، عدم شناخت و آگاهی است. اگر کسی می‌آید خودرواش را جلوی پل پارک می‌کند که عبور من غیرممکن می‌شود، به دلیل نداشتن آگاهی و از سر بی‌اطلاعی است. بعد که متوجه می‌شوند، خودشان هم عذاب‌وجدان می‌گیرند.
نیاز مهمی که ما الان در انجمن باور آن را احساس می‌کنیم، نیاز پزشکی و پزشک در منزل است. گاهی مشکلی برای ما به‌وجود می‌آید که امکان خروج از منزل را نداریم و پزشک در منزل هزینه فوق‌العاده بالایی دارد. این مساله‌ای است که فکر می‌کنم باید روی آن کار شود و درباره‌اش مطالبی طرح و نوشته شوند تا مشکل مرتفع شود.  

 


تعداد بازدید :  361