شماره ۵۸۵ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۱ خرداد
صفحه را ببند
پرسشی از فعالان محیط زیست: فعالیت‌های زیست محیطی چه نسبتی با حس نوعدوستی دارند؟
آدم‌ها با هم مهربان‌تر می‌شوند

ظهور نوعدوستی در فرونشاندن آتش جنگل

مژگان جمشیدی  فعال محیط‌زیست

اکثر ما به‌عنوان یک بشر دو پای خودخواه، هر کاری که انجام می‌دهیم، نگران این هستیم که منافع‌اش به خودمان برمی‌گردد یا خیر، اما در بحث‌های محیط‌زیستی، مبحثی به نام اخلاق محیط‌زیست وجود دارد که پا را فراتر از این موضوع می‌گذارد و می‌گوید ما نباید به محیط پیرامون‌مان به این چشم نگاه کنیم که فقط به این دلیل که به ما سود می‌رساند از آن حمایت کنیم. زیرا هر موجود زنده، فی‌نفسه دارای جان است و باارزش و باید به حق حیات آن احترام بگذاریم. اما متاسفانه نه فقط در ایران که در جوامع دیگر هم این موضوع مبحثی جدید است و چیزی نیست که بگویم همه مردم و حتی دولت‌ها و مردم به آن باور دارند، به همین دلیل رویکردهایی که برای محیط‌زیست اتخاذ می‌کنند، از این نگاه پیروی نمی‌کند.
کاری که NGOها و طرفداران محیط‌زیست انجام می‌دهند، این طور است. وقتی قرار شد از چهارمحال و بختیاری به اصفهان آب انتقال دهند، مردم چهارمحال به انتقال آب به اصفهان مخالف بودند، آنها با این حرکت یک گام در این زمینه برداشتند چون منافعی دارند و به این سبب از آن محروم می‌شوند. اما اگر به آنها بگویید که قرار است از کهگیلویه به چهارمحال آب منتقل شود اگر آگاهی زیست‌محیطی نداشته باشند چه بسا که موافق باشند. همان‌طورکه در اصفهان هیچ‌کس نسبت به این‌که برای منافع به محیط‌زیست آسیب بزند مخالفت نکرد. اما طرفداران محیط‌زیست این مرزبندی‌ها را ندارند و فارغ از این‌که خودشان ممکن است متضرر شوند، از محیط‌زیست حمایت می‌کنند و نگاهشان ملی و جهانی است. کاری ندارند که اگر الان نسبت به این موضوع مخالفت یا برایش تلاش می‌کنیم، ممکن است در کوتاه‌مدت به ضررمان باشد بلکه با نگاهی کلان به آن می‌نگرند تا بتوانند این سیاره و زمین را برای نسل‌های آینده حفظ کنند و از گزند آسیب‌ها و تخریب‌های دیگر نجات دهند. این کاری که طرفداران محیط‌زیست و «ان‌جی‌او»‌ها انجام می‌دهند مصداق نوعدوستی است.
چقدر خوب است که فرهنگ زیست‌محیطی جوامع و کشور خودمان و جوامع محلی بالا برود تا نسبت به همه وقایع حساسیت نشان دهند و تلاش کنند. مثل کاری که مردم ایلام هفته گذشته برای اطفای حریق جنگل انجام دادند، در شرایطی که تحرکی از دولت نمی‌بینیم. نه‌تنها این دولت بلکه درگذشته هم در سیاست‌های اتخاذی، بودجه‌ای برای ناوگان اطفای حریق در نظر گرفته نشده و به این دلیل سه، چهار دهه است که ما از این منظر متضرر می‌شویم و هیچ دولتی کاری برای آن نمی‌کند. اگر مردم ایلام نبودند مساحت بیشتری از این جنگل‌ها سوخته بود و من این را می‌گذارم مصداق نوعدوستی مردمی که در شرایط سخت و در مرزهای کشور زندگی می‌کنند و اولین ریزگردهایی که می‌آید در گلو و ریه آنها می‌نشیند. اما همین مردم احساس مسئولیت کرده و از جنگل‌ها حفاظت می‌کنند. اگر این افراد حفاظت و پاسداری نکنند آسیب‌های این بیابان‌زایی گریبان ما را در تهران یا شهرهای دیگر می‌گیرد. به‌رغم این‌که ایلام استانی محروم است و سالیان‌سال گلوله توپ، تانک و مسلسل روی سرشان باریده، دیدیم که همدلی و اتحاد بین‌شان بود و درحالی‌که دولت برای اطفای حریق کاری نکرد، سه روز تمام در منطقه بودند و کمک می‌کردند. من در ابعاد کلان، این کار را نوعدوستی می‌دانم که نفع آن عاید همه مردم و زمین می‌شود. شاید آنها هم می‌توانستند بگویند به ما ربطی ندارد و چرا باید در گرمای 40درجه برویم و آتش خاموش کنیم اما آن‌قدر شعور و آگاهی زیست‌محیطی‌شان بالا بود که از جان خودشان مایه گذاشتند. پیش از این همچنین حرکت‌هایی از سوی مردم انجام شده است، روستاییان و محلی‌هایی بودند که برای خاموش‌کردن آتش جنگل‌ها تلاش کردند و بین 50 -75 ‌درصد آسیب‌دیدگی داشتند که دونفرشان به تازگی در مراسم اهدای جوایز محیط‌زیستی از طرف سازمان حفاظت محیط‌زیست و رئیس‌جمهوری مورد تقدیر قرار گرفتند. 

جدالی قدیمی از زمان سهراب و شاملو

محمد درویش  فعال محیط‌زیست

سال 1344 بود که بحثی بین سهراب سپهری و احمد شاملو درگرفت. آن زمان سهراب تازه منظومه «آب را گل نکنیم» را سروده بود. منظومه‌ای که می‌گفت: «آب را گل نکنیم، در فرو دست انگار کفتری می‌خورد آب.» شعری که به لحاظ زیبایی و تصویرسازی از چیزهای ساده‌ای حرف می‌زد که همان زمان شاملو را به واکنش واداشت. او برای سهراب نوشت، در زمانه‌ای که جنگ بیداد می‌کند و بمب‌های ابرقدرت‌ها بر سر بیچارگان فرود می‌آید و جوان‌ها کشته می‌شود، تو نگران آب خوردن کبوتر و گل‌نشدن آب هستی؟ سهراب سپهری در جواب شاملو گفت که اگر ما بتوانیم امروز نسلی را پرورش دهیم که برای آب خوردن یک کبوتر دلسوزی کند و نگران سیاه‌شدن سپیدار باشد، قطعا در آینده می‌توانیم جهان بهتری داشته باشیم. جهانی‌که وقتی با این دلسوزی و مهربانی رشد کرده دیگر هرگز راضی نخواهد بود که خون از دماغ کسی بریزد چه برسد به این‌که جنگ‌طلب باشد و بخواهد بی‌گناهی را بکشد. حالا حکایت تلاش‌های زیست محیطی و پیوند آن با نوعدوستی حکایت همان ماجرای سهراب و شاملو است.  
اگر ما امروز بتوانیم نسلی را پرورش دهیم که نسبت به حفظ حرمت حیات، حساس باشد و در زمینه محیط‌زیست اندیشه کند بدون‌شک در آینده با آدم‌هایی طرف خواهیم بود که هرگز زورگو نیستند و می‌توانند حال دیگران را خوب کنند. اگر دقت کرده باشید در روزهایی که هوا خوب و تمیز است، باران باریده و کوه‌ها از هر جای شهر خودشان را نشان می‌دهند، همه حال خوبی دارند. همه به‌هم لبخند می‌زنند و کمتر دچار آشفتگی هستند و حال خوبشان را با همدیگر قسمت می‌کنند. حالا این وضع را در یک روز آلوده که همه خموده و با ماسک از کنار هم عبور می‌کنند، تصور کنید. همه عصبی هستند و با کوچکترین اتفاقی با هم دعوا می‌کنند. می‌بینید! همین یک اتفاق ساده، همین آب و هوا چقدر آدم‌ها را با خودش درگیر می‌کند؟ آن‌وقت تصور کنید در سطح کلان و وقتی حال جنگل و رودخانه و دریاچه و هر چیزی که فکرش را بکنید خوب باشد، مردم تا چه اندازه با یکدیگر مهربان‌تر می‌شوند. شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید در فریدون‌شهر اصفهان که سرشار از طبیعت بکر و مواهب طبیعی است، در 400‌سال گذشته، هیچ قتلی اتفاق نیفتاده. این شهر کمترین آمار جرم و بزهکاری را به خودش اختصاص داده و افراد با هر قومیت و مذهب، به راحتی در کنار هم زندگی می‌کنند. فریدون‌شهر مواهب طبیعی بی‌نظیری دارد و یکی از دلایلی که باعث شده این شهر از نظر اخلاقی چنین الگوی موفقی باشد، دقیقا به دلیل طبیعت زیبا و بکری است که آدم‌ها درصدد تخریب آن بر نیامده‌اند. امروزه هم سازمان‌ملل به این نتیجه رسیده است که برای داشتن جهانی عاری از خشونت باید به سمت تحکیم مبانی محیط‌زیستی برویم. بدون‌شک با داشتن چنین رویه‌ای می‌توانیم در آینده امیدوار باشیم که انسان‌هایی داشته باشیم با احساس نوعدوستی و خیرخواهی
 برای یکدیگر.

مبارزه پای سفره هفت‌سین

اسماعیل کهرم  بوم‌شناس و فعال محیط‌زیست

محیط‌زیست و نوعدوستی؛ این دو چه رابطه‌ای با هم دارند؟ پاسخ به این سوال به دلیل نوع ارتباطی که این دو حوزه با هم دارند، نباید مشکل باشد. میان پرداخت به مسائل حوزه محیط‌زیست، انسان و نوعدوستی، ارتباط کاملا مستقیمی برقرار است به این معنا که تلاش برای زیست بهتر و حفاظت از تمامی موجودات دیگر، خود منادی افزایش حس نوعدوستی و دیگر دوستی خواهد بود. ما چندی پیش، برای ماهی‌های کوچک بر سر سفره کوچک هفت‌سین مبارزه‌ای را آغاز کردیم. یکی از افراد در یکی از روزنامه‌ها نوشته بود که این‌همه مسائل مهم در این مملکت وجود دارد چرا باید دلمان برای ماهی‌های قرمز بسوزد؟ حال آن‌که همه چیز از موارد کوچک شروع می‌شود. اگر ما در خانه خود به درستی از این ماهی‌ها نگهداری کنیم، در تنگ زیبا و مناسب، به موقع به آنها غذا دهیم و پس از اتمام تعطیلات آنها را به استخر پارک‌ها ببریم، خود عامل مأنوس‌شدن بچه‌ها با این حیوانات می‌شود چراکه از کودکی شاید همین ماهی‌ها را دیده باشند و همین مهربانی با طبیعت هم عاملی شود تا در آینده به شکار نروند.
این امر از کودکی در بسیاری از خانواده‌ها انجام می‌شود. در اروپا و آمریکا در اغلب خانه‌ها حیوانات بسیاری هستند و بچه‌ها از کودکی با آنها اخت می‌شوند و اخت شدن با طبیعت عامل اخت شدن با تمام پدیده‌های موجود در جهان است. تمامی ما انسان‌ها از زمانی‌که به دنیا آمده‌ایم، باید مقرراتی را رعایت کنیم. نمی‌توانیم سوار خودرومان شویم و هرکاری خواستیم انجام بدهیم. باید وظایفی را که بردوش داریم، انجام دهیم. یک بخش از این وظیفه در رابطه ما با خداوند است. بخش دیگر این وظیفه نسبت به خودمان است به این معنا که ما نمی‌توانیم دستمان را بی‌دلیل ببریم یا به خودمان صدمه بزنیم. وظیفه دیگر هم آن چیزی است که نسبت به همنوعانمان داریم. نباید دل کسی را شکست و کسی را آزار داد. دیگر وظیفه ما در قبال محیط اطرافمان است. محیطی که از بد حادثه، انگار هیچ حسی نسبت به آن نداریم. به راحتی حیوانی را می‌گیریم و در قفس می‌اندازیم و می‌خواهیم نوعدوستی هم رواج داشته باشد؟ این امر ممکن نخواهد بود. ما مسئولیم و از نظر روانی هم اثبات شده که وقتی بچه‌ها و خودمان با حیوانات مهربانیم چطور می‌توانیم با همدیگر بد شویم؟ طبیعت سلسله زنجیره‌هایی است که ما تنها یک حلقه از آنیم و حتی در رأس آن هم قرار نداریم. آن انسان که خاص است و می‌گویند خلیفه‌الله است، باید پاک و معصوم و بی‌گناه باشد حال آن‌که بسیاری اینگونه نیستند.
به این ترتیب برای ایجاد این حس نوعدوستی، باید فاصله انسان‌ها با حیوانات و طبیعت کم شود و انسان حق ندارد خودش را تافته جدا بافته بداند هرچند این امر سبقه‌ای بسیار طولانی دارد. برای مثال مسعود میرزا ظل‌السلطان، بزرگترین فرزند ناصرالدین‌شاه بود که در خاطراتش با غرور می‌نویسد: «در میانکاله 18 ببر شکار کردیم!» و این بسیار وحشتناک است. این درحالی است که اگر به فرزندانمان از کودکی، این شعر سعدی را که می‌فرماید: «میازار موری که دانه‌کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است/ سیاه اندرون باشد و سنگدل/ که خواهد که موری شود تنگدل» بیاموزیم در آنها اثر بیشتری خواهد داشت چرا که می‌دانیم آموختن علم در زمان کودکی مانند حکاکی بر سنگ است و می‌ماند. تصویری از کودکیم دارم که همچنان در من زنده است. من بچه بودم و در حیاط‌مان انواع و اقسام حیوانات وجود داشت. من برای خودم یک خروس داشتم. روزی مادرم سر نماز بود و من پر خروس را کشیدم. او نمازش را شکست و همان‌موقع به من نهیب زد و گفت مثلی در این‌باره است که عابدی مشغول عبادت بوده اما عبادتش را رها نکرد که جلوی اذیت حیوانی را بگیرد و شب خواب دید که عبادتش قبول نیست و شاید همین نگاه و نهیب‌های مادرم بود که باعث شد تا خودم هم پرنده‌شناس شوم و اینها اثر آن دامن پاک است.


تعداد بازدید :  169