سپهر دادجوي توكلي روزنامهنگار
و اين داستان كه از رويت فرنگ مدرن توسط عام و خاص ايراني و قياس اسباب سيويلازيسيون آغاز شد، همچنان در مثالهای گوناگون ادامه دارد. دنياي متفاوتي كه محل سوال است از این بابت که بالاخره این دنیای پر زرق و برق خوب است یا بد. كه شرق قامت تحليل فرم و محتوا گزيده كه آيا به باشد ما نيز چنين تميز و نظيف گرديم يا اصالتهاي بومي برگزينيم و اساسا همين خوش باشد كه هستيم. كمااينكه فرنگ قرتي امروز، روزي در ديروز اين سوال برگرفت و فردوسي و ابنسينا و رازي تحليل كرد. القصه داستان رويت ما بر مدار هيچيك نباشد و آن باشد صرفا نقل هرچه ديدني است بر هريك از ما. چه راسا ديده چه از رسانه. و زيبا كلام در روايت «ما چگونه ما شديم» به گزارههايي اشارت دارد كه ما ديدیم چگونه آنها «ما» نشدند.
1- به فرنگ كه درآيي تدبيري خواهي ديد كه عالم و عامي از آن اصل پیروی میکنند و آن تدبير حفظ منافع خود باشد. اين بدان معناست كه آنها هرچه كنند بر اين مصلحت است كه نيكتر و بهتر روزي بگذرانند. فيالمثل فرق جنوب و شمال ما. به ساحل كيش و بابلسر نظر افكنيد پند بگيريد. يكي به غايت در نظافت و حفظ اصول و ديگري كاملا خودماني! اين رهاورد نه از مديريت دولتهای پیشین باشد نه پَسین كه از كاسبان و بازديدكنندگان تراوش ميكند. آني كه به كيش ميرود به غايت تلاش ميكند ساحل زيبا را زيبا نگه دارد و مبادا تعدي كند. دومي از هراس جا ماندن از ديگران چيزكي جُويد كه به خباثت مكان بيفزايد. در فرنگ اما چه نظيف چه كثيف، هرکس خود را متولي چند متر ساحلِ روبهروي كسباش ميداند. آنچه در ولايت ما نميدانيم. تلاش برخی همولايتيها بر آن است كه دنيا بجنبانند و مديريت عالم بدست گيرند. فرنگي – نه از جنس گوجه و تره – بر آن است جلوي خانه خود، محله، همسايه و نهايتا شهر خود را بجنباند كه ميجنباند.
2- يكي از ماندگارترین صفات ولايت ما
«دایم الشكايت» بودن باشد به قرار هر روز و هر چيز و اين چنان تلخ باشد كه گه چنان خويشتن خويش تحقير كنيم كه راه از چاه باز نتوانيم شناخت. قرابت ولايت ما به سرزمین بكر و غير بكر خشخاش و مشتقاتش افغانستان تابناک، مترادف اشكالي در مملكت است به نام اعتياد. عام و خواص بر اين معترفند كه واي بر ما كه اين اعتياد به هرچه مخدر است مِنجمله سيگار، بسي «دشواري» باشد بر اين ولايت. اما آنچه در فرنگ ميبينی بسي بدتر و تلختر باشد و تعجب كنيد كه بسيار معتاد باشد كه قبح اجتماعي هم بر آنان نفشارد! نسوان متشخص و بيتشخص در معابر همپاي آقايان سيگاري ميگيرانند و ايضاً كالسكه كودك را راهبري ميكنند و چه بسيار زن باردار كه از اين قاعده پيروي كناد و اين داستان میگویم نه آنكه ما غره باشيم، كه اين معضل نه سبب تحقير ولايت باشد كه عموميتي دارد و اوضاع ما و فهم ما و تلاش ما برای مبارزه با این بلا بسیار موثر است و دغدغه ما جدی. دممان گرم.
3- از اين وحشت كني كه ما در ولايت بندي داريم مشهور به بند «پ». و قطعا تصور كني اين بند سالهاست در بلاد مترقي فرنگ ريشهكن شده و من به كرات ديدم فضلاي فرنگي بر مدار سليقه بشري همچنان بند «پ» در دستور كار دارندي و چه بسيار براي من پيش آمد كه به پسته رفسنجان و گز اصفهان دل متولي بربودم. لكن اندازه و عمق ماجراها به روال همه زيباييهاي فرنگ «خوش گل» باشد و تشخیص اين سره از ناسره براي تو كه صرفا به سياحت آمدهاي ناممكن، اما اگر روزگاری به اقامت برگزینی بر تو آن بنماید که دیگران نبینند. لكن ازدياد استفاده در بند «پ» همچون ولايت ما رايج نبوده و در بقالي و تراموا و عدليه و نظميه موارد
برحسب لطافت ميل به ظرافت كناد.