| سهراب سليمي | كارگردان و مدرس تئاتر|
تاریخ ما درواقع، تاریخ تاثیرگذاری حاکمیتها در حوزههای مختلفی همچون تئاتر و ادبیات است. بهعنوان مثال بسیاری از ادیبان ما
درگذشته تبعید شدهاند اما میبینیم که بزرگ علوی، احمد محمود یا احسان طبری با وجود این فشارها هرگز متوقف نشدند اما میتوان گفت آنهایی که چه در داخل و چه در خارج آموزش دیده بودند از یک بنیاد ریشهای برخوردار بودند. آنها دنبال تئاتر، برای فخرفروشی نبودند بلکه از آن، برای نشان دادن درجه علمیشان استفاده میکردند تا بتوانند از علمی که دارند در زمینه آموزش به دیگران استفاده کنند. درجه علمی شخصی مانند فروزانفر که بالای 40 کتاب مینویسد تا
در اختیار دانشجویان قرار بگیرد را نمیتوان نادیده گرفت. اینگونه افراد رنج بسیار زیادی بردهاند تا زمینه تحصیل و راحتی را برای من فراهم آورند تا من درک درستی از ادبیات داشته باشم. بايد به اين نكته توجه كنيم كه تئاتر علمی آن هم البته از نوع نسبیاش از زمان نوشین شکل میگیرد. درواقع بعد از نوشین یک چارچوبی برای من که طلبه تئاتر هستم شکل میگیرد. البته با اینکه این فشارها و تنگناها وجود دارد میبینیم که راه از بیراهه مشخص میشود. میتوانم اضافه کنم که این نسل آرمانگرا بودند ولی نسل امروز واقعگرا است و این دو در عملکردشان با هم خیلی متفاوتند. برخي معتقدند دلیل، این است که باید تعقل در علم حاکم باشد اما من میگویم تا احساس نباشد تعقل راه بهجایی نمیبرد بنابراین اولین سکوی ارتباط، احساس است. باید برای واضح شدن تفاوت بین دو نسل بین این دو مقایسه انجام دهیم مثلا در حوزه كاري من، میدانیم که نسل نوشین، نسل رادیو است و حتی من هم از نسل رادیو هستم و در آن زمان رادیو برای من مرکز آموزش به حساب میآمد تا تفنن. این روزها مراکز آموزشی و ارتباطی خیلی پیشرفت کرده و با نسل ما متفاوت شده است. نمیتوان ارتباط یک سری افراد با گروههای نوشین و سرکیسیان که ارتباط آموزشی مستقیم یا غیرمستقیم پیدا کرده بودند را نادیده گرفت. میبینیم که خروجی این گروهها افرادی هستند مانند سمندریان که برای ادامه آموزش به آلمان میروند و اسکوییها به مسکو میروند. این تأثیرات به گونهای بود که آن افراد هم نمیخواستند در آن سطح از آموزش باقی بمانند و روحیه جستوجوگری و پویایی داشتند. درواقع این افراد ادا و اطوار نداشتند و خود هنر تئاتر و آموزههایش برایشان مهم بوده است. میبینم که پس از این، نوع برخورد با تئاتر و کارگردانی عوض میشود و تئاتر یک پله به جلو میرود. ادبیات نیز در همین زمان قدمهای بزرگی رو به جلو برداشت و حتی موسیقی در نسل من نیز پیشرفت کرد و من میتوانم از حسین علیزاده که همدانشگاهی من بود نام ببرم. شنگله، کرم رضایی و عزتالله انتظامی به آلمان، دیلمقانی و خسروی به انگلیس و دکتر ستاری یا دکتر طباطبایی به فرانسه میروند. تمام استادان ما آدمهایی بودند که به چارچوب قبل از خودشان بسنده نکرده بودند و تمام اینها نسل بعد از سرکیسیان و اسکویی بودند. نمیتوان سمندریان قبل از تحصیل در آلمان با سمندریان بعد از آن را مقایسه کرد. حتی خسروی هم به همینگونه بود من وقتی نمایش «سرباز لافزن» را کار میکردم مرا برای نمایش «لبخند باشکوه آقای گیل» انتخاب کردند. در آن زمان شرایط اقتصادی خوبی برای من فراهم نبود، در دوران دانشکده در بدترین نقاط تهران، با بچههای بیسرپرست شروع به کار تئاتر کردم. در آن زمان افرادی که اکنون سرشناس هستند را برای آموزش این افراد میبردم. آن روزها نقد کردن یا تحقیر به شکل فیزیکی نبود بلکه همه سعی میکردند از یکدیگر پیشی بگیرند به همین دلیل هم در اوان جوانی توسط اداره تئاتر جذب شدم. من ۱۷ کار دانشجویی دارم و یادم میآید در آن روزها ما ساعتها حتی نمیخوابیدم تا کار و اتودهایم را تمرین کنم. در رشتههای دیگر هنری نیز همه به همینگونه بودند مثلا نمیتوان کارهای لطفی، هوشنگ ابتهاج، حسین علیزاده، کامکارها یا مشکاتیان را نادیده گرفت و به همین دلیل هم از این دوران با عنوان دوران طلایی هنر یاد میشود. نمیخواهم مطلق سخن بگویم اما شرایط به گونهای رقم خورده بود که این افراد بر حاکمیت آن زمان تأثیر گذاشته بودند و آنها نمیتوانستند جلوی این فعالیتهای هنری را بگیرند. بهعنوان یک هنرمند تئاتر همواره استنباطم این بوده است که باید همیشه آموخت. بهنظر خودم زمان دانشجوییام در جذر قرار داشتم. آن زمان که خلأیی به دلیل شرایط قالب اجتماع ایجاد شد در فرود قرار داشتم اما میخواهم بدانيد من همواره در این جذر و مد سوار بر آمال و آرزوهایم بودهام و سعی کردم هر چه در توان دارم به نسل بعد منتقل کنم. گاهی دانشجویانم به من میگویند آنقدر انرژی داريد که باورمان نميشود. من هرگز در کلاسهایم روی صندلی نمینشینم و همیشه با لباس تمرین وارد کلاس میشوم. فکر میکنم ما نیاز به جامعه بهتری داریم که در آن کسی خودش را برتر از دیگری نداند و همه در جهت تعالی یکدیگر قدم بردارند. شعار نمیدهم و همچنان معتقدم سهراب سلیمی هنوز درحال آموختن است.