شماره ۵۸۳ | سه‌شنبه 19 خرداد 1394
صفحه را ببند
ارزش

یک سخنران معروف در مجلسی که 200 نفر در آن حضور داشتند، یک اسکناس 100 دلاری از جیبش بیرون آورد و پرسید: «چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟» دست همه حاضرین بالا رفت. سخنران گفت: «بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می‌خواهم کاری بکنم.» سپس در برابر نگاه‌های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: «چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟» و باز هم دست‌های حاضرین بالا رفت. این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگدمال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: «خب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟» و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: «با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید. در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می‌گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می‌شویم، خم می‌شویم، مچالــه می‌شویم، خاک‌آلود می‌شویم و احساس می‌کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی‌دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.»

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهد شد.

تعداد بازدید :  163