عبدالله جاویدی| کشورهای درحال گذار، کشورهای نیمه پیرامونی، کشورهای نیمهتوسعهیافته و... اینها همه تعابیری است که برای شناسایی ویژگی برخی از کشورها به کار میبریم. کشورهایی مثل هند، مالزی، ترکیه و حتی ایران. کشورهایی که نه صنعتی شدهاند و نه سنتی ماندهاند. نه توسعهیافتهاند و نه عقبمانده. حالا انگار همین ویژگی وسطماندگی، از سطوح کلان خودش را به سطوح میانی و خرد رسانده است. حالا وسطبودگی خودش را در بین خانوادههای ایرانی نیز به ثبت رسانده است. خانوادههایی که نمیدانند مدرن هستند یا سنتی. شاید هم خانوادههایی هستند سنتی با شعارهای مدرن و شاید هم بالعکس. خانواده ایرانی تبدیل به خانوادهای شده است که گاه دختر و پسرش قبل از ازدواج مسیرهایی را با هم میپیمایند اما درنهایت دختر خانواده مینشیند در منزل و پسری از خانواده دیگر میرود خواستگاری و با هم ازدواج میکنند و منتظرند خوشبخت شوند و به پای هم پیر!
خانواده مدرن اینروزها تبدیل شده به خانوادهای که همگی دور هم مینشینند و سریالهای آنور آبی را که به زندگی ایرانی هیچ شباهتی ندارد و در آن انواع خیانتها صورت میگیرد، میبینند و قهرمان آن را ستایش میکنند اما مفهوم خانواده را مقدس میدانند و هرگونه تخطی از این مفهوم را گناهی بزرگ! خانواده کنونی میتواند صحبت از برابری حقوق زن و مرد داشته باشد و نابرابری را آفت جامعه بداند اما همچنان مرد را نانآور خانه بداند و تنها از او توقع اداره اقتصادی منزل برود. خانواده جدید، خانوادهای است که استفاده از همه اپلیکیشنهای گوشی همراه از وایبر و واتسآپ تا تانگو و تلگرام را جزو مظاهر مدرن بودن درنظر میگیرد و به اشتراکگذاری جوکها و شایعات اکتفا میکند اما کتابخانه خانههایشان خالی است و سرانه مطالعه نزدیک به صفر.
اما این اتفاق و گیر افتادنمان میان سنت و مدرنیته میتواند آثار و پیامدهای منفی هم داشته باشد؟ اصلا ما خانوادههایی درحال گذار هستیم که قرار است از سنت به سمت مدرنیته حرکت کنیم یا میخواهیم هر دو وجه را با هم داشته باشیم؟ اگر قرار است ما سنت و مدرنیته را با هم داشته باشیم، اصلا چه شخصی مشخص میکند چه چیزی را از گذشته نگه داریم و چه چیزی را از دنیای جدید انتخاب کنیم؟ خانوادههای ما در این آشفته بازار چگونهاند؟ جوانان ما در این شرایط چگونه به ازدواج و خانواده نگاه میکنند؟ دکتر افشار نادری در رابطه با سردرگمی جوانان ایرانی میگوید: طبق یافتههای موجود، سردرگمی جوانان در گزینش روش زندگی و روشننبودن معیارها برای تشخیص راهها و شیوههای درست و نادرست سبب شده آنها دچار مشکلات جدی در انتخاب هنجارها و تبعیت از قواعد رفتاری شوند. حتی در ارتباط با ازدواج در چنین جامعهای عدم تناسب افراد برای ازدواج، سبب تغییر وضع در عرضه و تقاضای بازار آن و افزایش فعالیت جنسی خارج از ازدواج و بدون تعهد شده که این خود انتظارات خارج از قاعدهای را برای پسران به همراه داشته است. علاوهبر این، بالابودن آمار طلاق و دیدن زندگیهای اضطراری به لحاظ نادیده گرفته شدن حقوق زنان در جامعه، ترس از تشکیل زندگی را هم در دل آنها جا انداخته و موجب بیاعتمادی نسبت به طرف مقابل و ناامیدی نسبت به آینده نامعلوم شده است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود خاطرنشان میکند که در چنین شرایطی در جامعه، نحوه نگرش دختران نیز نسبت به ازدواج و وضعیتهای مرتبط با آن تغییر کرده است؛ چنانچه دختران امروز، از اندرونی بیرون آمده، تحصیل کرده، وارد بازار کار شده و دیگر از «آقا» توقع ناندهی و فرمانروایی ندارند. این درحالی است که با وجود همه این تحولات، همچنان از آنها انتظار میرود که منتظر خواستگار بنشینند و در اطرافشان هنوز از ازدواج فامیلی و ازدواجهای از قبل تنظیم شده و همسر شناخته شده صحبت میشود. بدیهی است که در چنین شرایطی، این بخش از جامعه الگو و هویت خود را گم میکند؛ آنها نمیدانند باید سنتی باشند یا از الگوهای مدرن تبعیت کنند؛ باید پول و نان به خانه بیاورند یا اینکه بهتر است خانهدار و نجیب بمانند و هنوز زیر گوش آنها زمزمه میشود که «مهریه کلان، سنگینی دختر بوده و ضمانت زندگی او را تضمین میکند». از سوی دیگر، همچنان خانوادهها خود را ملزم میدانند که علاوهبر هزینه سرسامآور مدارس غیرانتفاعی، دانشگاه آزاد و دیگر دانشگاههای پولی، دغدغه تهیه جهیزیه یا مراسم سنگین ازدواج را نیز داشته باشند.
این درحالی است که در جوامع پیشرفته، با شکلگیری نهادهای جدید، این نهادها جایگزین نهادهای قبلی شدهاند. در چنین شرایطی، پسران جامعه نیز نمیدانند چه دختری را باید انتخاب کنند و دیگر الگوهای نسلهای پیشین یا زنان ماهوارهای ملاکی برای آنها نیست. حال آنکه در جامعه امروز ایران، علاوهبر حکومت معیارهای سنتی، رسانههای چند فرهنگی نیز از سوی دیگری، اجازه انتخاب فرهنگ منحصربهفرد را از جوانان گرفته و آنها را با مشکل ابهام در هویت روبهرو کرده است.
وی همچنین با اشاره به تاثیرگذار بودن تجارب کلی نسل جدید در فرهنگ این نسل برای رویارویی با مسائل و مشکلات، دگرگونیهای اقتصادی، تکنولوژی و سیاسی در جامعه را عاملی موثر در تحولات فرهنگی نسل جوان میداند.
افشار نادری با اشاره به تاثیرگذاری الزامات اقتصادی و اجتماعی در امر ازدواج میگوید، تمایل به جنس مخالف که مبنای ازدواج را تشکیل میدهد، تابع شرایط زیستشناختی و رشد است. زمان ایجاد این تمایل در هر دو جنس تحت عنوان «سن بلوغ» معرفی میشود اما همه ازدواجها در سنین بلوغ انجام نمیگیرد. از سوی دیگر، هنوز در ایران ارتباط نکاحی بین دو نفر برمبنای توافق جمعی بوده و قواعد اجتماعی حاکم بر ازدواج مرسوم در زمانهای مختلف، صورت میگیرد و الزامات اقتصادی و اجتماعی هر دوره، زمان تشکیل خانواده و الگوهای آن را تعیین میکند.
وی در ادامه با طرح این مسأله که در شرایطی که برای مهارت سادهای چون رانندگی داشتن گواهینامه الزامی است؛ چگونه برای امر مهمی چون تشکیل زندگی، دارا بودن گواهینامه صلاحیت، ضرورتی ندارد، گفت: نباید فراموش کرد که زندگی در دنیای امروز اقتضاهای تازهای را پیش آورده که هر ملتی ناگزیر به مطابقت با آن است. در چنین شرایطی طبیعی است که اخلاق میتواند تغییر سبک بدهد ولی نباید ناپدید شود و این مسأله نقش بسزایی در زندگی دو انسان کاملا متفاوتی دارد که هدف مشترکی را برای خود انتخاب کردهاند. بنابراین اگر ضرورت ارزشهای اخلاقی برای بقای جامعه مورد قبول است؛ پس باید کاری کرد که اقتضاها در مسیر درست بیفتند و به گونهای باشند که هم با صلاح جامعه و هم با اقتضاهای دنیای امروز همخوانی داشته باشند.
اما دکتر علی احمدی نیز با اشاره به شرایط دنیای امروز میگوید، درحال حاضر افراد متنوعتر شدهاند، درگذشته مردم بسیار به هم شبیه بودند چراکه سنت و شرایط، ارزشها و هنجارهای اجتماعی یکسان بود و تقریبا در سالیان دراز به شکل واحدی باقی ماند، بهطوریکه تنها عامل مهم برای ازدواج، طبقه اجتماعی بود و اگر طبقه اجتماعی و قومیت دختر و پسر یکسان بود سایر مسائل هم تقریبا حل شده تلقی میشد. درگذشته به علت اهمیت زیاد باروری معمولا پسران به ازدواج با دختران جوانتر رغبت داشتند و عواملی مانند زیبایی دختر کماهمیتتر تلقی میشد، البته این مورد نیز از سوی افرادی مانند مادر پسر تأیید میشد.
علی احمدی با بیان اینکه درحال حاضر نگرشهای دختر و پسر از اهمیت زیادی در شکلگیری روابط طرفین برخوردار است، اشاره میکند که مردان و برخی از زنان هنوز معتقدند که مردان باید به همه امور تسلط داشته باشند، آنان حق خشونت و بداخلاقی علیه همسر خود را دارند. در این خانوادهها دیدگاههای زنان با اهمیت تلقی نمیشود، این در حالیست که اکنون موقعیت اجتماعی زنان بهتر شده و تحصیلات آنان افزایش یافته است. دختران درحال حاضر دوست دارند که حداقل حقوق انسانی آنها در خانواده رعایت شود. بنابراین به هر پسری برای تشکیل زندگی مشترک اعتماد نمیکنند. بسیاری از دختران تحصیلکرده از ترس از دست دادن حداقل استقلال خود پس از ازدواج، زندگی مشترک تشکیل نمیدهند و دوست ندارند به جای همسر، آقا بالاسر پیدا کنند.
این جامعهشناس اضافه کرد: بسیاری از افراد تصور میکنند که دختران قصد ازدواج ندارند، اما آنان علاقه به ازدواج با فردی را دارند که هویت، اشتغال و روابط اجتماعی آنها را به رسمیت بشناسد. این درحالیست که مردان تمایل به ازدواج با دخترانی را دارند که ایفاگر نقش سنتی خود باشند و آسایش زندگی آنان را فراهم آورند. بنابراین خواهان سنتیترین دختران برای تشکیل زندگی مشترک هستند. همین تفاوت دیدگاهها، تشکیل زندگی مشترک را دشوارتر کرده است. همسان همسری شامل همسانی طبقاتی، جغرافیایی، شغلی و حتی هوشمندی و هوشیاری نیز میشود. زنانی که حس کنند همسرانشان هوشیاری کمتری دارند به سرعت از او دلزده میشوند و تمایل به برخورداری از همسر زیرکتری پیدا میکنند تا او بتواند مشکلات زندگی را حل کند. وی درباره این باور که زن و مرد یکدیگر را باید تکمیل کنند، نیز میگوید: این باور بدان معنی نیست که زن و شوهر باید بهطور مطلق تواناییهای یکسانی داشته باشند. ممکن است در برخی موارد مردان بتوانند اموری را بهتر انجام دهند.
اما علی محمدی، جامعهشناس نیز از تفاوت خانواده سنتی و مدرن میگوید و در این رابطه اظهار میکند: یکی از ویژگیهای خانواده سنتی مقدم بودن فرهنگ جمعگرایی بر استقلال فردی است بهطور مثال زن بهعنوان عضوی از خانواده درحالیکه نمیتواند به راحتی نظرات خود را پیگیری کند، اما این مسأله را عیب نمیداند چراکه در فضایی زندگی میکند که همبستگی و انسجام خانوادگی چتر خود را روی استقلال فردی گسترده است؛ درصورتیکه خانواده مدرن در فضایی شکل میگیرد که در آن استقلال فرد بهطور آزادانه و بیپروا برقرار است. جامعهشناسان این نکته را متذکر شدهاند که امروزه خانوادههای جوان یا مدرن به قانونگذار اجازه نمیدهند که قوانینی را وضع کند که شادکامی فردی آنها را محدود کند؛ بنابراین اگر امروزه ما نقاط و مزایایی را در این ارتباط با خانواده سنتی نسبت به خانواده مدرن مطرح میکنیم، ضرورتا به این معنا نیست که ما میتوانیم خانواده سنتی را در شرایط موجود احیا کنیم؛ اگر بخواهیم سنتی را احیا کنیم لاجرم باید فرهنگ مناسب آن را هم احیا کنیم.
وی به مسأله ازدواج و تفاوت آن در خانواده سنتی و مدرن هم اشاره میکند که در خانواده سنتی و در بخش جایگاه و اهمیت آن، خانواده بهعنوان مهمترین گروه اجتماعی به حساب میآمد و به همین جهت هم جوانان به تشکیل خانواده در اوایل سنین جوانی ترغیب میشدند. از طرف دیگر ازدواج دختران نیز دارای اهمیت زیادی بود اما در خانوادههای مدرن شروع زندگی با عشق رمانتیک آغاز میشود و پس از ایجاد عشق است که خانواده تشکیل میشود درحالیکه در خانواده سنتی، ازدواج دختر و پسر اغلب با عشق آغاز نمیشد بلکه تشکیل خانواده براساس یک نیاز طبیعی شکل میگرفته است.
این جامعهشناس درباره راهکارهایی برای چگونگی فرهنگسازی خانوادههای سنتی و مدرن در جامعه اظهار داشت: مهمترین ارکان برای فرهنگسازی خانوادههای مدرن و سنتی توجه به تربیت فرزند است زیرا هم موجب بردباری والدین و ایجاد انگیزه و شوق آنان، نسبت به امر تربیت فرزندان میشود و هم حفظ حریم بین خانوادهها برقرار میشود. همچنین آگاهی از حفظ حریم عفت در میان افراد خانواده باعث میشود تا خانواده از بیبند و باری به دور باشد چراکه همیشه کارشناسان مسائلاجتماعی بر این باور هستند که برترین نوع خانواده در جامعه، آن است که ویژگیهای اخلاقی و معنوی خانواده سنتی و ویژگیهای مثبت و به روز خانواده مدرن در آن جمع شده باشد.
دکتر ناصر فکوهی، جامعهشناس نیز از چالشهای خانواده ایرانی میان سنت و مدرنیته میگوید. به اعتقاد وی ازدواج در معنای گسترده واژه، یعنی زناشویی که شامل روابط جنسی و تولید مثل میشود. این دو مفهوم در سیستمهای مدرن لزوما روی یکدیگر انطباق ندارند. در سیستمهای باستانی هم البته این انطباق کامل نبوده است، اما هر اندازه در سیستمهای مدرن پیش آمدهایم، انطباق کمتر شده است. همه جوامع انسانی برای تجدید خود و گذار نسلی از یکسو و برای تعادل روابط جنسیتی نیاز به زناشویی و ازدواج یعنی تولید شکلی از خانواده را دارند که موقتتر یا پایدارتر باشد. اما بنا بر مورد و زمان و در طول تاریخی تحولی این شکل دایما تغییر کرده و میکند. در جامعه ما اگر به سنت پیش از قرن بیستم بازگردیم، روابط خانوادگی درون دایرههای محدودی تعیین میشدهاند که در آنها ازدواج درون خانوادگی یا درون قبیلهای، درون روستایی، درون عشایری و... بوده و زوج جدید پس از ازدواج با خانواده خود زندگی میکردهاند و در چارچوب یک خانواده گسترده رابطه داشتهاند، سیستم به شدت پدرسالار بوده و در آن پسرزایی و پسر دوستی کاملا بدیهی فرض شده و تقدیس میشده است. اما بهتدریج همه این مشخصات کاهش یافته و تغییر کرده است. خانواده جدید ایرانی بهویژه در 50سال اخیر خانوادهای هستهای و نه گسترده، پراکنده و شهری بوده است؛ دخالت خانواده در همسرگزینی و تربیت فرزندان کمتر شده است، تعداد فرزندان به شدت کاهش یافته و سن ازدواج بالا رفته است. روابط پدرسالارانه کاهشیافته و زنان دارای شخصیت اجتماعی و خانوادگی بالاتری شدهاند، اولویت پسرزایی کمتر شده است و بسیاری از زوجها حتی اگر فقط یک فرزند دختر داشته باشند به سراغ فرزند دوم نمیروند و بسیاری تغییرات دیگر. بسیاری از تغییرات مثبت بودهاند، اما تبعات بسیار منفی نیز وجود داشتهاند. شتاب این فرآیند تغییر، خود یکی از زمینههای بسیار آسیبزا بوده که سبب شده تمام تغییرات در بستری آسیبزده قرار بگیرند. بنابراین درست است که خانواده هستهای شده است، اما هنوز دخالتهای خانواده گسترده در خانواده هستهای بسیار زیاد است، درست است که همسرگزینی به وسیله افراد انجام میگیرد، اما این گزینش با خطاهای زیادی (از جمله به دلیل حسابگرانهشدن بیش از حدش) روبهرو است، درست است که تعداد کودکان کمتر شده، اما آموزش آنها و وقتی که خانواده صرفشان میکند لزوما بیشتر نشده و...
در یک کلام خانواده ایرانی، اینجا نیز در یک برزخ است که میان یک سنت و مدرنیته خودساخته و پرداخته معلق است و از این ابهام و نقص و آسیبزدگی رنج میبرد. وقتی نه زنان، نه همسران، نه والدین هیچکدام دقیقا نمیدانند که چه انتظاری از زندگی زناشویی دارند و چرا کودکانی میخواهند و نمیدانند چطور و چرا باید آنها را تربیت کنند. وقتی زوجهای جوان به شدت ناامید هستند و نمیتوانند چشماندازهای روشنی برای خود و زندگیشان داشته باشند، چطور انتظار داریم که بهسوی ازدواج و تشکیل خانواده و تجدید نسل و تربیت کودکان جدید بروند؟ از طرفی آیا یک جامعه میتواند خود را به اینگونه رها کند و درواقع دست به نوعی خودکشی نسلی بزند؟
اما دکتر فکوهی سردرگمی خانوادهها در جامعه را اینبار با فقدان مفهوم عشق در زندگی توضیح میدهد. وی میگوید ملالآور بودن زندگی حاصل نبودن علاقه و عشق میان دو طرف است، عشقی که نه هنگام ازدواج وجود داشته (شاید در ازدواجهای مدرن به دلیل حسابگرانه شدن شدید آنها) و نه در طول زندگی بهوجود آمده (مثل ازدواجهای سنتی).
اختلال هویتی شخصیت در ازدواج
ازدواج یک تصمیم بسیار پیچیده است. باید تلاش کنیم دست به انتخابی آگاهانه برای زندگی مشترک خود بزنیم. میانگین کشوری درخصوص طلاق میگوید، حداقل ٢٠درصد ازدواجها بهدلایل مختلف به طلاق میانجامد، چراکه وقتی وارد زندگی مشترک میشوید، افرادی که دارای شخصیتهای فوق هستند، قابلتغییر به هیچعنوان نیستند لذا باید با چشم باز انتخاب کنید. قبل از انتخاب، درمورد انتخاب درست مطالعه کرده و با علم و آگاهی شریک زندگی خود را انتخاب کنید.
بیشتر شکستها در زندگی مشترک ناشی از مشکلاتی است که بهدنبال عدم شناخت زوجین از یکدیگر رخ میدهد. اگر دختر و پسر حداقل اطلاعات درباره هم و ویژگیهای شخصیتی یکدیگر را کسب کنند، بیشک شکستها در زندگی مشترک به حداقل خواهد رسید، چراکه بسیاری از افرادی که در زندگی شکست میخورند، تعریف مشخصی از معیارهای موردنظر خود ندارند.
بهطور نمونه زمانی که از دختر یا پسری سوال میشود که چرا به طرف مقابل علاقهمند شدهاید؟ پاسخ میدهد، «چون او فرد باشخصیتی است». سوال اینجاست که فرد باشخصیت چه ویژگیهایی باید داشته باشد و از واژههایی چون باشخصیت و بیشخصیت چه تعریفی به صورت عملیاتی داریم. شخصیت یک الگوی پایدار از رفتارهای انسان است که میتوان براساس آن رفتارهای فرد را پیشبینی کرد.
*یکی از بحرانهای اصلی در ازدواج وجود اختلال شخصیت در فرد است. یکی از نمودهای اختلال شخصیت در فرد، شکاکبودن اوست. وقتی وارد رابطه با این افراد میشوید، همیشه مجبورید وفاداری خود را به آنها ثابت کنید. افراد شکاک در زندگی بهدنبال این هستند که خیانت فرد مقابل را بهنوعی ثابت کنند و تصور میکنند که طرف مقابلشان درحال خیانت به اوست، بنابراین بهدنبال شواهدی هستند که افکار خود را به اثبات برسانند. این افراد به زمین و زمان بدبیناند و بهشدت خطرناک هستند و احتمال آسیب رساندن به طرف مقابل از سوی آنان وجود دارد.
*یکی از اختلالات شخصیت، شخصیت منزوی است. افرادی وجود دارند که منزوی هستند و ارتباطات اجتماعی محدود یا بهندرت دارند. در این بحث لازم است موضوع حجب و حیا را از بحث انزوا جدا کنیم. افراد دارای حجب و حیا قادر به برقراری ارتباطات اجتماعی هستند و در زمینههایی که لازم باشد حجب و حیای خود را نشان خواهند داد. اما افراد منزوی اینگونه نیستند؛ افراد منزوی همسفران خوبی برای زندگی مشترک نخواهند بود.
*در روابط عاشقانه نشانهها را ببینید و جدی بگیرید، نشانهها خبر از آینده میدهند. یکی از نشانههایی که در شناخت افراد کمک میکند، عجیب و غریب بودن آدمهاست. افرادی که دارای این شخصیت هستند شمایل عجیبی جهت حضور در جامعه برای خود درست میکنند. برخی از این افراد عقاید ماورایی و عجیب دارند و همین امر موجب میشود دیگران جذب آنها شوند. این آدمها بهگونهای ماهرانه به افراد نزدیک میشوند. احتمال ایجاد صمیمیت در ازدواج با اینگونه آدمها به هیچعنوان وجود ندارد، لذا افراد عجیب و غریب را برای ازدواج انتخاب نکنید.
*شخصیت طوفانی بهعنوان یکی دیگر از اختلالات شخصیتی است. یکی از ویژگیهای افراد دارای شخصیت طوفانی، بیثباتی عاطفی است. این آدمها در رابطه بسیار پرشور هستند و با انرژی وارد رابطه میشوند ولی بیثباتی عاطفی در آنها موجب آسیبرسیدن به طرف مقابل میشود.
*شخصیت نمایشی یکی دیگر از نمودهای اختلالات شخصیتی افراد است، برای رابطه برقرار کردن با این افراد باید توجه داشت که افراد دارای شخصیت نمایشی از ظاهر خود برای جلب توجه در جامعه استفاده میکنند، بهطوری که خودنمایی و تظاهر آنها را میتوان بهوضوح دید. این آدمها تصور میکنند از همه برتر هستند و همه باید در خدمت آنها باشند. معمولا در گفتوگوها، این افراد از عباراتی چون من چه هستم، من چه کردم یا چه موفقیتهایی کسب کردم، استفاده میکنند چون تنها خود را میبینند.
*شخصیت چسب نیز یکی دیگر از اختلالات شخصیتی افراد است. به این لحاظ به این نوع شخصیت چنین عنوانی داده شده چون افراد دارای این شخصیت به نوعی انگلوار رفتار میکنند و به عبارتی به طرف مقابل چنان میچسبند که رفتار این افراد بهنوعی عشق بیحد تعریف میشود، درصورتی که در انتخاب شریک زندگی، رفتار اینگونه افراد را نباید حمل بر عشق فراوان گذاشت. این نوع شخصیت در زندگی بسیار خطرناک است و افراد دارای این شخصیت برای جلب محبت طرف مقابل دست به هرکاری میزنند.