سعید بابایی معاون دانشآموزی سازمان جوانان جمعیت هلال احمر
هنوز نتوانستهام درگذشت دکتر معتمدی را بپذیرم و باور کنم. آشنایی ما با هم به دوران دانشجوییمان برمیگردد؛ 16سالی میشود که با امیر هستم و در مکانهای مختلف کنار یکدیگر بودهایم. او مثل یک برادر بود؛ عزیزی که جایش همیشه برایم خالی خواهد ماند. امیر یکی از امیدهای آینده مدیریت کلان در کشور بود؛ فردی که هم تخصص علمی، سلامت اخلاقی و هم اعتدال و منش و رفتار انسانی را کنار یکدیگر داشت و این مورد نادری به حساب میآید. نه دانش او باعث غرورش شد و نه نسب فامیلی و خانوادگیاش.
در طول تمام این سالها حتی یک مورد هم ندیدهام که بخواهد از جایگاه خانوادگی به نفع خودش استفاده کند و بخواهد به واسطه آن خود را مطرح سازد؛ حتی تا مدتهای مدید اطرافیانش از نسبتهاي خانوادگی او بیخبر بودند و سالها بعد متوجه شدند؛ اما اگر حق مظلومی ضایع میشد، وارد میشد و از این موارد استفاده میکرد تا حق او گرفته شود. یکی دیگر از ویژگیهای او این بود که حلقه وصل دوستان در سنین مختلف بود؛ یعنی در خیلی از برنامهها اتکای ما برای جمعکردن افراد مختلف با تفکرات متفوات بر ایشان بود؛ او همه را دور هم جمع میکرد تا کار خوبی در جهت آرمانهای انقلاب صورت بگیرد. پرده آخر این نمایش همزمان باتشییع دکتر معتمدی نمایان شد؛ تمام کسانی که با او در 20سال گذشته در ارتباط بودند، دور هم جمع شدند تا با جسم او وداع کنند؛ اما به راستی که این یک آغاز است و تمام تلاشمان را انجام میدهیم تا یاد او و راهی که به آن اعتقاد داشت، فراموش نشود و بتوان در زمانهای که شاهد جنگها، اختلافها و ناهماهنگیهای مختلف هستیم، همگراییها را بیشتر کنیم و این روش را ادامه دهیم.
امیر معتمدی به درجهای از پختگی رسیده بود و در اوج کمال رفت؛ من به حال خودمان افسوس میخورم، به حال افرادی که میتوانستند از او استفاده کنند و متاسفانه از حضور جسمانیاش محروم ماندند.