شماره ۵۸۲ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۱۸ خرداد
صفحه را ببند
تاریخ شفاهی فناوری‌های نوین در ایران (2)
من صدای رسمی مملکت ایران بودم
گفت‌وگو با نخستین گوینده مرد رادیو، درباره نخستین تماس‌های جامعه با این پدیده (بخش دوم و پایانی)

در بخش نخست گفت‌وگو با «سیدرضا سجادی» در شماره پیش روایت‌نو، سال‌های اولیه تأسیس رادیو در ایران را که به اعتقاد وی سال‌های طلایی آن بود، از نظر گذراندیم. او رادیوی ایران را متین‌ترین رادیوی دنیا در شمار آورد. همچنین گرایش و استقبال مردم به برخی برنامه‌ها، شخصیت‌ها و مجری‌ها را بازخواندیم.
اینک در بخش دوم گفت‌وگو به ادامه آن موضوع‌ها و افراد مطرح در رادیو ایران در سال‌هایی می‌پردازیم که نخستین گوینده مرد رادیو در ایران، به شغل گویندگی اشتغال داشت. همچنین به رابطه رادیو و حضور آن در برخی تحولات مهم اجتماعی تاریخ ایران معاصر اشاره کرده و نیز به خاطرات و رخدادهای شخصی مرتبط با این حافظه زنده تاریخ رادیو در ایران از این منظر
 می‌پردازیم.

رادیو، توسعه فرهنگ عمومی و زندگی غربی
از اهداف تشکیل رادیو در دوره آقای دکتر عیسی صدیق، یکی هم توسعه فرهنگ عمومی و آشنایی با زندگی نوین غربی بود. استاد این حوزه خود آقای صدیق بود. برنامه‌ای با این هدف ساخته بود و خودش هم تدریس و سخنرانی می‌کرد. او البته تنظیم امور را از نظر سابقه ادبیات ایران آماده می‌کرد. عیسی صدیق از آمریکا و اروپا آمده بود و می‌گفت، ادبیات ایران باید با ادبیات فرانسه و جاهای دیگر تطبیق داده شود. استادهای دیگر هم که شاگردان او بودند، به پیروی از ایشان، پیگیر این هدف می‌شدند. این برنامه و اهداف موردنظر آن اما چندان دوامی نداشت. مورد توجه‌ترین برنامه رادیو در آن زمان، برنامه‌های موسیقی بود. در همان زمان‌ها، آقایی به‌نام فرزانه به همراه ارکستر کارل که خود آن را رهبری می‌کرد، هفته‌ای یکبار که اگر اشتباه نکنم، روزهای سه‌شنبه بود، می‌آمدند و با پیانو و سازهای دیگر، برنامه موسیقی غربی اجرا می‌کردند، اما از سوی مردم چندان استقبالی نشد. ارمنی‌ها و برخی شنوندگان خاص، مخاطب آن برنامه بودند.
نمایش‌های رادیویی
نمایش‌های رادیویی هم با اقبال خوبی روبه‌رو بودند. مرحوم حاج سیدعلی خان نصر، معاون وزیر و تحصیلکرده فرانسه بود و نمایش‌های رادیویی را افتتاح کرد. آوردن تئاتر به رادیو، کار مشکلی بود ولی این کار را کردند و اتفاقا کارشان هم گرفت. خیلی از مردم دوست داشتند ببینند و بشناسند که این آقا و آن خانم که از پشت رادیو برنامه اجرا می‌کنند، چه کسانی‌اند. افرادی چون نصرت‌الله محتشم، سارنگ، بهرامی، حالتی، مصیبی، فکری و دیگران بودند. این استادان بودند که نمایشنامه‌ها را می‌نوشتند و در رادیو اجرا می‌کردند. همه اینها خیلی سوکسه (محبوبیت و مقبولیت) پیدا کردند؛ هم خودشان هم برنامه‌هایشان، به‌ویژه تئاترهای کمدی که خیلی عالی بود.
کدام خواننده، گوینده یا هنرپیشه؟
اگر بگویم خودم محبوب‌ترین گوینده بودم که خودنمایی است، ولی خیلی‌وقت‌ها که از استودیو بیرون می‌آمدم، چند نفری منتظر بودند که مرا برای ناهار یا گردش بیرون ببرند. از همان ابتدای آمدن رادیو، چهار مرد و چهار زن بودیم که انتخاب شدیم. این زن‌ها هم خیلی‌خوب حرف می‌زدند؛ خانم‌ها طوسی حایری، قدسی رهبری، عادلی و بعدها خانم کوکب رجا و دیگران هم آمدند که کارشان خوب بود. از خواننده‌ها، بنان فوق‌العاده علاقه‌مند داشت. شنبه‌ها اگر در پخش صدای بنان تأخیر می‌شد، پدرمان را درمی‌آوردند. پیانو، استاد محجوبی؛ ویلون، استاد صبا؛ سنتور هم یک رضای ورزنده بود و می‌نواخت. اینها را هم مردم می‌خواستند. از هنرپیشه‌ها، سارنگ و صادق بهرامی و دیگران بودند. پیش‌پرده‌خوان هم داشتیم که اشعار طنزآمیز خطاب به دولتی‌ها و نزدیکان آنها می‌گفتند؛ هنرمندان آن شیبانی و مجید محسنی و چند نفر دیگر بودند. بعضی از دولتی‌ها از این تکه‌پرانی‌ها بدشان نمی‌آمد. وزیر فرهنگ از میان آنها بیشتر با رادیو ارتباط داشت و از برنامه‌های طنز خوشش می‌آمد.
من صدای رسمی مملکت بودم!
پس از حدود 30‌سال گویندگی، در‌سال 1342 کار در رادیو را به‌میل خودم کنار گذاشتم و بازنشستگی گرفتم؛ دیگر خسته شده بودم. آن سال‌ها در موقعیتی بودم که هم من همه را می‌شناختم هم این‌که همه دنیا شاید مرا می‌شناختند. می‌دانید چرا؟ تصویب‌نامه‌ای در دولت گذرانده شده بود که صدای من به‌عنوان صدای رسمی مملکت ایران باشد. این‌گونه بود که رادیو بی‌بی‌سی می‌گفت به قول رضا سجادی یا رادیوهای آلمان و فرانسه یا مثلا رادیو آمریکا می‌گفت که این خبر را آقای سجادی خواندند. اینچنین نبود که فقط ما از آنها خبرها را بگیریم، بلکه آنها به ما استناد می‌کردند و با گرفتن خبر، آن را پخش می‌کردند. رادیوی ایران به زبان‌های مختلف خارجی برای مردم دنیا برنامه پخش می‌کرد و اخبار ایران را به آنها می‌رساند. خود من بودم که اعلام می‌کردم، مثلا حالا به پخش اخبار به زبان فرانسوی توجه کنید. اما پخش برنامه به زبان‌های مختلف محلی خود ایران مثل کردی و ترکی و اینها وجود نداشت؛ اصلا چنین مساله‌ای هنوز جانیفتاده بود و مورد توجه هم نبود.
یا قوام‌ یا مصدق!
زمانی که مصدق در مرداد ‌سال 1332 خورشیدی برکنار و رادیو اشغال شد، من نخستین نفری بودم که ساعت 2 بعدازظهر به استودیوی رادیو ایران رفتم و گفتم «ملت ایران! من رضا سجادی، گوینده رسمی هستم. اکنون تیمسار سپهبد زاهدی، نخست‌وزیر برای شما سخنرانی می‌کنند». زود خودم را به رادیو رساندم. در آن ‌سال آخر قدری دکتر مصدق به من بی‌لطف شده بود؛ بی‌خودی و بی‌دلیل! من بی‌طرف بودم ولی همه‌اش به‌خاطر آن ماجرای مشهور اعلامیه قوام و اتفاق‌های بدی بود که پس از آن رخ داد. قوام اعلامیه‌ای داده بود که مشهور شد به اعلامیه «کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد». اصل این عبارت، شعری از منوچهری بود که این‌گونه سروده بود «کُشتَنیان را سیاستی دگر آمد». در قدیم هر مرگی را کشتن می‌گفتند. الان در خراسان می‌گویند چراغ را بکش یعنی چراغ را خاموش کن، یا کشتن شمع به معنی خاموش‌کردن شمع است و موارد دیگر. این شعر منوچهری به گرفتن شراب از انگور اشاره دارد. مرحوم قوام‌السلطنه خودش با خط خودش نوشت و به من گفت این را بخوان. من خواندم که حالا هم معروف شده است. بعد از آن اعلامیه، مردم مرا اذیت می‌کردند. من فرار کردم و پیش دوستانم در منطقه بختیاری رفتم. دکتر مصدق تلگراف کرده بود که سجادی را هرجا هست بگیرید و به تهران بیاورید. خلاصه آمدیم و کاری هم با ما نداشتند. بعد از یک‌ماه که نزد ایشان رفتم،‌ مصدق گفت تف به رویت بیاید. اگر آن روز اعلامیه را نمی‌خواندی مردم به جان هم نمی‌افتادند. من هم به شوخی گفتم قربان! آن اعلامیه موجب شد جنابعالی دوباره نخست‌وزیر بشوید! مصدق پیش از آن مرا خیلی دوست داشت. آن اوایل که اعلامیه می‌داد بالایش می‌نوشت رضا سجادی بخواند. گناه من نبود؛ نخست‌وزیر مملکت، یعنی قوام‌السلطنه، اعلامیه داده بود و من هم خواندم.
رادیو در متن وقایع تاریخ معاصر
در ماجرای توجه دادن به قتل رزم‌آرا یا اصلاحات ارضی، رادیو و مخصوصا ما نقش چندانی نداشتیم. در این موارد افرادی از سوی خود حکومت می‌آمدند در رادیو و صحبت می‌کردند؛ مثلا ارسنجانی، وزیر کشاورزی می‌آمد و درباره فواید اصلاحات ارضی صحبت می‌کرد و به ما مربوط نبود. در مواردی مانند ماجرای آذربایجان یا ملی‌شدن نفت اما رادیو بسیار تاثیرگذار  بود.
قوام‌السلطنه در ماجرای غایله آذربایجان و سیدجعفر پیشه‌وری، روزی دو بار اعلامیه می‌داد؛ چه اعلامیه‌هایی! بابت وطن و مملکت و از این حرف‌ها. پیشه‌وری در تبریز، رادیویی درست کرده بود که به زبان‌های روسی و ترکی برای مردم آذربایجان برنامه‌های موردنظر خودشان را پخش می‌کرد. از این‌سو، اعلامیه‌های قوام‌السلطنه بود که به پیشه‌وری و دار و دسته‌شان ضربه می‌زد. آنها فقط گاهی و به‌ندرت پاسخ اعلامیه‌های قوام را می‌دادند. دکتر مصدق هم در ماجرای ملی شدن نفت مدام اعلامیه می‌داد که «ملت ایران خلاص شدید از چنگال انگلیسی‌ها» و اینها. این اعلامیه‌ها تا مرداد 1332 هم ادامه داشت. اما بیکاری خیلی شده بود و برای مردم سخت می‌گذشت؛ مخصوصا‌ سال 1331‌ سال‌بدی بود، نفت را نمی‌خریدند، رادیو هم سرودهایش را قطع کرده بود و کمتر پخش می‌کرد. مصدق و کاشانی این‌جا هم برای آرام نگه‌داشتن مردم خیلی اعلامیه پخش می‌کردند و می‌گفتند درحال مذاکره‌ایم و به‌زودی رفع ماجرا می‌شود. اعتراض‌های شدیدی هم نشد و به نظرم رادیو تأثیرش را گذاشته بود.


تعداد بازدید :  313