شماره ۵۸۲ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۱۸ خرداد
صفحه را ببند
کهنسالان ایرانی در سفرنامه‌های تاریخی چگونه روایت شده‌اند
پیران و بزرگان، نمایندگان تقدس و تجربه

پیمان سمندری  پژوهشگر ایران‌شناسی

بنابر رسوم زندگی و باورداشت‌های ایرانیان، دست‌کم از مرحله حضور آریایی‌ها در این منطقه که امروزه ایران‌زمین نامیده می‌شود، جایگاه پدر در خانواده در شکل سنتی آن و در همه سرزمین، نقش و جایگاهی ویژه بوده است. هرچه پدر عمری بیشتر کرده باشد و با بزرگتر شدن حجم خانواده، وظایف و اهمیت جایگاه پدر بیشتر هم و با عنوان «ریش‌سفید» وظایف اداره، داوری، نمایندگی و نقش‌های دیگر هم بر آن افزوده می‌شود؛ همه اینها به منظور حفظ کیان خانواده پدیدار می‌آید.

جامعه پدرسالار
 و نقش پدر در خانواده ایرانی
یاکوب ادوارد پولاک در کتاب «ایران و ایرانیان» درباره خانواده ایرانی چنین می‌نویسد: «ایرانی تا آن اندازه در خانواده ریشه دارد که هر کاری از دستش برآید برای آن می‌کند، کارش با خانواده بالا می‌گیرد و با آن سقوط می‌کند و کاملا در احساس افتخار و سرافکندگی هر یک از افراد فامیل خود شریک است، درست مانند این‌که ماجرا بر خود وی رفته باشد». این پزشک آلمانی که طبیب مخصوص دربار در زمان قاجار بود، وقایع بسیاری را به چشم دیده و درباره جزییات زندگی مردم ایران تحقیق‌های گسترده کرده است. او در بخشی دیگر، به جایگاه پدر در این خانواده می‌پردازد:   «نظام پدرسالاری که هنوز به مقیاس وسیع در ایران حاکم است، چنین امری را ایجاب می‌کند. پدر را رئیس خانوار می‌دانند؛ پسر حتی پس از آن‌که بالیده و سالخورده هم باشد، در حضور پدر به خود اجازه نشستن و قلیان کشیدن نمی‌دهد، مگر آن‌که اجازه خاصی در این موارد گرفته باشد و چنین اجازه‌ای هم به سهولت به کسی داده نمی‌شود. تمام ثروت به پدر تعلق دارد بنابراین به هیچ‌وجه مانند اروپا ممکن نیست پدری در فقر و فاقه زندگی کند و پسرش در ناز و نعمت و خوش‌گذرانی غرق باشد». این پزشک مشهور برای نشان دادن اهمیت موضوع، داستانی را به‌عنوان شاهد مثال نقل می‌کند «یک پیرمرد  84 ساله تهرانی که تمام ثروت خود را در راه زیارت از دست داده بود، دختر جوانی را به زنی گرفت و خانه پسرش را تملک کرد. این پسر که بنا بود در اثر پشتکار و صرفه‌جویی کارش بالاگرفته و توانسته بود دو خانه با دو تاکستان منضم به آنها برای خود بخرد. وی ورود پدرش را به خانه خود نمی‌خواست تحمل کند و یادآوری کرد که آن خانه‌ها هیچ‌کدام موروث نیست و وی خود آنها را خریده است. به علت این طرز رفتار با پدر، وی از طرف قاضی به چوب و فلک محکوم شد. متن حکم خردمندانه قاضی چنین بود: پسر باید از این‌که پدر باز خانه‌ای را برای سکونت شخصی او گذاشته است شاکر باشد، چون می‌توانسته است هر دو خانه را تصرف کند». درواقع این جایگاه و نقش‌ها تا همین اواخر با کمترین تغییری با قدرت به زندگی خود ادامه می‌داده است.
حرمت چراغ و آن شیرین‌دهنان!
پیران در خانواده‌ها همواره به‌عنوان نگهبانان سنت و به‌جاآورندگان آیین‌ها شناخته شده‌اند. هر جا بنا باشد مساله‌ای مهم از نسلی به نسل‌های بعد انتقال یابد، جامعه بی‌هیچ پرسش سراغ همین سالمندان می‌رود. این باورها در برخی زمان‌ها مانند عید نوروز یا در وقت سوگواری یا جشن‌های مختلف مانند بردن عروس، بیش‌تر نمود دارد. فوروکاوا، نخستین سفیر ژاپن در ایران که در دوره قاجاریه به ایران آمده است، از مشاهده‌اش در یک جشن عروسی چنین می‌نویسد: «راهپیمایان در ردیف‌های2 تا 5 نفری به دنبال هم می‌رفتند و پیرامون آنها کسانی مشعل به دست راه را روشن می‌کردند. در میان آنها پیران و کودکان هم بودند که با جمعیت هم‌آوایی می‌کردند و می‌رفتند». در موردی دیگر که باز به مراسم عقد و ازدواج مربوط می‌شود، به نوشته کارری، سیاح ایتالیایی عصر صفوی در سفرنامه‌اش اشاره می‌کنیم: «... چند تن از سالخوردگان و ریش‌سفیدان دو طرف می‌نشینند و با رعایت امکانات هر دو جانب مبلغ مهریه را تعیین می‌کنند». از این دیدگاه، پدربزرگ‌ها و گاه مادربزرگ‌ها را بیشتر مشغول بردن و همراهی بچه‌ها می‌بینیم. در کنار این، از نقش بسیار مهم پیرزنان و مادربزرگ‌ها به‌عنوان قصه‌گویان محبوب خانواده‌ها نباید غافل ماند. بسیاری از قصه‌ها و افسانه‌های گردآوری‌شده توسط کسانی چون اِلوِل ساتن در کتاب «مشدی گلین خانوم» یا منابع و کتاب‌های دیگر با اشاره به این نقش زنان سالمند، از واگویه‌های همین گویندگان بهره گرفته‌اند.
کهنسالان، بزرگ‌اند
پاتینجر، افسر انگلیسی هیأت مالکوم در دوره قاجار، در سفرنامه‌اش با عنوان مسافرت سند و بلوچستان به این اشاره می‌کند که به توصیه یکی از بزرگان، عنوان «پیرزاده» را برای خود برگزیده است. او در ادامه با اشاره به معنای این واژه چنین می‌نگارد: «پیر به معنای شخص مقدس و زاده نیز به معنای اولاد است. بنابراین پیرزاده لقب اشخاص محترم و متدین است». در برخی موارد از افراد کهنسال به‌عنوان بزرگان یاد می‌شود. عنوان بزرگان، بیشتر برای نخبگان سیاسی و اقتصادی و وابستگان حکومت به کار می‌رفته است که همواره در تصمیم‌های شاه موثر بوده، همیشه در کنار وی دیده می‌شده‌اند. همین صفت اما در موارد بسیاری برای پیران و سالمندان نیز به کار رفته است، به‌ویژه زمانی که طرف مشورت قرار می‌گرفتند. شاردن، نویسنده فرانسوی معروف عصر صفویان در سفرنامه‌اش چندین بار به این کاربرد واژه بزرگان اشاره می‌کند: «در روزهای عید، بزرگان به زیردستان و سالخوردگان به خردسالان عیدی می‌دهند» یا در جای دیگر می‌نویسد: «رسم ایرانیان بر این است كه در همه عیدها و سوگواری‌ها با آداب تمام به دیدار هم می‌روند. بزرگان توقع دارند هر زمان برایشان مصیبتی وارد می‌شود، كوچكترین به‌منظور تسلیت گفتن و دلداری دادن از آنان دیدار كنند. همچنین در اعیاد به دیدارشان بروند و مبارك‌باد و تهنیت بگویند. از آن پس بزرگان به بازدید كوچكان می‌روند».
ریش‌سفیدی و گیس‌سفیدی
همواره وظیفه استقبال از میهمان‌های برگزیده در میان خانواده‌ها برعهده سالمندان یا به عبارت بهتر ریش‌سفیدان بوده است. کلاویخو، سفرنامه‌نویس اسپانیایی که در دوره تیموری به ایران سفر کرده است، چنین روایت می‌کند: «به مجرد آن‌که به شهر رسیدیم ما را به خانه‌ای زیبا بردند و ریش‌سفیدان شهر آمدند و خوراك و آذوقه آوردند». کلنل ییت روس هم چند سده بعد در سفرنامه‌اش که در افغانستان و ایران نوشته است چندین بار به چنین تجربه‌ای اشاره می‌کند: «در نزدیکی دروازه، شیخ‌الاسلام، قاضی و تعدادی از ریش‌سفیدهای دهکده در انتظار خوش‌آمدگویی به ما بودند...»  این کار توسط زنان نیز انجام می‌گرفته است. فیگوئروا، سفیر اسپانیا در دوره صفوی در سفرنامه‌اش روایتی دارد: «... مشاهده کردیم زنانی سالخورده با صورت باز بر در خانه‌ها ایستاده بودند و برحسب تمایلی که له یا علیه ما داشتند ورود شادمانه ما را سپاس می‌گفتند یا لعنمان می‌کردند و این حالات، گذشته از آن‌که به‌وسیله مترجمان بیان می‌شد به سادگی از بشاشت یا اخم کردن آنها معلوم بود».
گفتنی بسیار است اما به‌عنوان پایان‌بندی، به این جمله از کتاب سفرنامه آدام اولئاریوس «ایران عصر صفوی از نگاه یک آلمانی» بسنده می‌کنیم: «پیران افراد سالخورده و مقدسی هستند که در خوردن و نوشیدن امساك می‌کنند و دائما به عبادت مشغولند و صورتی نورانی و روحانی دارند».


تعداد بازدید :  282