| سامان پاشازاده | پژوهشگر ایرانشناسی|
در هنگامهای که مردان شکارگر به دنبال شکار و زنان نیرومندتر در پی کارهایی چون گردآوری دانههای گیاهی بودند، سالمندان درون پناهگاهها از کودکان نگهداری میکردند. نگهداری این کودکان بیش از آنکه از راه غل و زنجیر و به بند کشیدن باشد، از راه جادوی زبان صورت میگرفت. این فقط یک واقعیت مربوط به گذشتهها نیست؛ هماینک نیز با وجود شکلگیری خانوادههای هستهای و کوچک، کودکان دستکم در چندسال نخست پساز تولد، پساز پدر و مادرشان، گرمترین رابطه را با مادربزرگها و پدربزرگهای خویش دارند و سالخوردگان بهویژه زنان این جمع، همچنان جایگاه مهم خود را حفظ کردهاند. این ارتباط سبب میشود مادربزرگها بیشترین نقش را در ساخت فرآیند روانی كودك برعهده داشته باشند. در نخستین ماههای زندگی، كودك با نزدیکترین اطرافیان خود در همسانی و همزیستی كامل به سرمیبرد. با افزایش تدریجی سن، گرچه خودآگاهی و درك فردیت خویشتن در كودك گسترش مییابد، اما این خودآگاهی را هم از محیط خانواده و در تعامل با آن به دست میآورد.
در مطالعه تاریخاجتماعی جوامع گوناگون مانند ایران، اصولا مادربزرگها و زنان پیر خانواده در فرآیند مهم تقسیمكار خانوادگی، بیشترین نقش را در افسانهگویی برای كودكان برعهده داشتند. پیرزنان گرچه از جنبه بدنی ناتوان بودند، اما بهعنوان حافظه شفاهی قوم، قبیله و خانواده، سنتها و آداب را به کودکان منتقل میکردند. کار انتقال بیش از همه از راه آموزش غیرمستقیم صورت میگرفت. قصهگویی یکی از موثرترین راههایی بود که شیوهها و حکمت زندگی را به کودکان میآموخت. نهاد خانواده نیز با دور هم جمعكردن بچهها و بيان افسانهها، افزون بر اين كه مشوق اعضاي خود براي داشتن روابط نزديكتر ميشد، با ارايه نسلبهنسل افسانهها، اين مواد را بهعنوان ابزاري براي پرورش نسلهاي بعدي در اختيار آنها میگذارد؛ به اين ترتيب به قوام سازمان خانواده در طول ساليان كمك ميكرد. این هماهنگی و همزیستی در گذر سدهها چنان درهم تنیده شد که نتیجه آن، هزاران متل و افسانه گوناگون برجای مانده در فرهنگ شفاهی است. این زنان همچنین در فرآیند زبانآموزی به كودكان نقش برجستهای برعهده داشتند.
برخی کارکردهای دیگر را نیز در شیوه تعامل کودکان و زنان سالمند خانوارها میتوان برشمرد. بیشتر صاحبنظراني كه به افسانهها با ديدگاه سودمند بودن مينگرند، بر اهميت جنبه سرگرمي و لذتبخشی افسانهها اتفاقنظر دارند. این قصهها همچنین نقشی مهم در رشد زبانی کودکان ایفا میکردند. مهمترین کارکرد آن اما شاید همانا انتقال مفاهیم و مواریث فرهنگی بود.
مردان سالخورده نیز البته در این فرآیند صاحب نقش بودند. این نقشآفرینی البته بیشتر به گونهای متفاوت بروز یافته است. مردان کهنسال جوامع، بهنظر خویش بیشتر جنبهای جدیتر از انتقال فرهنگی را در نظر داشتند و خود را برای تفسیر اسطورههایی شایسته میدانستند كه روایتهایی احساسی از رابطه انسان و طبیعت بود. از همینرو بود که مردان، روایتگری اسطورهها و متون دینی و مذهبی را به خود اختصاص دادند. نکته مهم این است که بزرگان خانوادهها اين كار را بهعنوان وظيفه تعطيلناپذير اجتماعی انجام ميدادند تا افراد و جامعه را به شكلی مطلوب سازماندهي و اصلاح كنند؛ درواقع يك نوع جهانبینی در وراي اين اعمال ايشان وجود داشت. سالمندان از ورای همین جهانبینی، کارکردی انکارناپذیر در جامعه گذشته ایران برعهده داشتند.