شماره ۵۸۱ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۷ خرداد
صفحه را ببند
زن تاریخی (شناخت زنان از تاریخیت خود)
«حره ختلي» بانوی آزاده و سیاستمدار دوره غزنوی

فائزه  توكلي كارشناس ارشد پژوهش‌های تاريخی   علوم‌انساني و مطالعات فرهنگي

استقرار غزنويان در مشرق ايران و ورود تركان به عرصه ايران‌زمين، زمينه اختلاط آنان را با عناصر بومي ايران فراهم كرد. در دوران حاكميت خاندان غزنوي نقش زنان به‌صورت غيرمستقيم و در خلال اقدامات سياسي، مانند مسأله جانشيني سلاطين، سياست نزديكي با دول همجوار، عقد معاهدات صلح و نظير آن بود. ازدواج‌هاي سلاطين با دختران حكام و خوانين اغلب انگيزه سياسي و مادي داشته، كه به‌منظور نزديكي به سلطان يا تشديد مراتب دوستي با وي يا به منظور دست‌اندازي به سرزميني كه از طريق لشكركشي مقدور نبوده، صورت مي‌گرفته است. از ديگر انگيزه‌هاي ملت‌ها، افزودن بر ثروت خود با گرفتن جهيزيه و هداياي سنگين از خانواده دختر بود، كه از پيش بر ميزان ثروت آن خانواده آگاهي حاصل شده بود.
در دوره غزنوي زناني كه مستقيم در كار سياست و امور مملكتي دخالت داشتند، بسيار كم بودند. اما يك نمونه مهم اين زنان، حره ختلي خواهر سلطان محمود و عمه مسعود و محمد غزنوي است كه آزاد زن و بانويي محترم و مدبر و كاردان بود. نسبت وي (ختلي) نيز بر آن دلالت دارد كه وي از ناحيه ختل يا ختلان، از توابع بلخ، در بخش علياي جيحون (آمودريا) برخاسته است. نام حره ختلي شايد نشانه خويشاوندي غزنويان با يكي از خاندان‌هاي محلي در ختل بوده باشد. شبانكاره‌اي در مجمع‌الانساب از وي به نام ختلي خاتون ياد كرد و او را زني به «غايت عاقله محتشمه» دانسته است.
به روايت او، سلطان محمود ضمن وصايايي كه پيش از مرگ به خاندان و خويشان خود كرد، خواهرش ختلي خاتون را به سرپرستي حرم خود و زنان و فرزندانش تعيين كرد و آنان را به فرمانبرداري از او سفارش كرد. نقش برجسته ختلي خاتون از زماني آغاز مي‌شود كه برادرش سلطان محمود درگذشت و وي در كار جانشيني و به تخت نشستن تاثير بسيار داشت. مسعود در سال‌هاي آخر حيات پدر مناسبات خوبي با وي نداشت و از اين رو از نامزدي جانشيني بر كنار شد. حره ختلي كه با همه اهل حرم در غزنين بود، از سر دلسوزي به مسعود، نامه‌اي به خط خويش نوشت و پنهاني به دو ركابدار داد تا سريعا به وي رسانند. حره ختلي در اين نامه چنين نوشته: «خداوند ما سلطان محمود، نماز ديگر روز پنجشنبه هفت روز مانده بود از ربيع‌الاخر گذشته شد. پس از دفن، سواران مسرع رفتند، هم در شب به گوزگانان تا برادر محمد به زودي اين جا آيد و بر تخت ملك نشيند و عمت به حكم شفقت كه دارد بر امير فرزند، هم در اين شب، به خط خويش ملطفه بنشست، فرمود تا سبك‌تر دو ركابدار را كه آمده‌اند پيش از اين به چند مهم نزديك امير، نامزد كنند تا پوشيده با اين ملطفه، از غزنين بروند و به زودي بر جايگاه رسند و امير داند كه از برادر اين كار بزرگ برنيايد و اين خاندان را دشمنان بسيارند. و ما عورات و خزائن به صحرا افتاديم. بايد اين كار به زودي گيرد كه وي عهد پدر است و مشغول نشود بدان ولايت كه گرفته است و ديگر ولايت بتوان گرفت، كه كارها كه تاكنون مي‌رفت بيشتر به حشمت پدر بود و چون خبر مرگ وي آشكار شود، كارها از سوي ديگر شود و اهل غزنين است و از خراسان و ديگر همه فرع است. آنچه نبشتم نيكو انديشه كند و سخت به تعجيل بسيج آمدن كند، تا اين تخت ملك و ماضايع نمانيم و به زودي قاصدان را بازگرداند، كه عمت چشم به راه دارد و هر چه اينجا رود به سوي وي نبشته مي‌آيد.» (11)
مسعود اين نامه را با خواجه طاهر دبير و ديگر بزرگان، مانند سپاهسالار و حاجب بزرگ در ميان نهاد و آنان نيز تاييد كردند كه آنچه حره نوشته، از سر خيرخواهي است و بايد برابر آن عمل كرد. متن اين نامه كه از قديمي‌ترين نمونه‌هاي نثر فارسي است، گوياي فضل و سياست‌داني حره ختلي است. مسعود نيز با حمايت و پشتيباني سپاه در منطقه جبال و مغرب ايران، در ‌سال 421 به طرف ري حركت كرد و در آن‌جا منشور خليفه را دريافت كرد و سوي خراسان ادامه مسير داد. مادر مسعود نيز كه زني متنفذ و مهم بود با همراهي با حره ختلي در حمايت از بزرگان طرفدار مسعود كه آنان جداگانه نامه‌هايي نوشته بودند زمينه را براي روي كار آوردن مسعود فراهم آوردند. وقتي مسعود به هرات رسيد، حره ختلي و مادر مسعود از غزنين راهي بلخ شدند. مسعود پس از ورود به غزنين در 13 شوال 432 ق. برادرش محمد را كور كرد و علي قريب حاجب را كشت. حره ختلي خوردني بسيار و با تكلف براي مسعود فراهم كرد و هدايا و چيزهاي بسيار توسط معتمدي برايش
 فرستاد. سلطان مسعود در ‌سال 432 ق. كه به قصد ييلاق عازم هندوستان شد، حره ختلي و ديگر عمه‌ها و خواهران و مادر سلطان وي را همراهي كردند. از سرانجام و تاريخ مرگ حره ختلي آگاهي نداريم، اما بيهقي در تاريخ خود از وي با جمله دعايي «رضي‌الله عنها» ياد مي‌كند.

منابع:  
باسورث، كليفورد ادموند، تاريخ غزنويان، ترجمه حسن انوشه، تهران، 1364.
بياني، شيرين، زن در ايران عصر مغول، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1352.
بيهقي، ابوالفضل، تاريخ به كوشش علي‌اكبر فياض، مشهد 1356.
شبانكاره‌اي، محمد، مجمع‌الانساب، به‌كوشش ميرعالم محدث، تهران 1363.
فراي، ر.ن، تاريخ ايران از فورپاش درست ساسانيان تا آمدن سلجوقيان، دانشگاه كمبريج، ج 4، انتشارات اميركبير، تهران 1381.


تعداد بازدید :  1335