مهدی بهلولی آموزگار
اگر از زندگی خصوصی و کاری خود پا بیرون ننهی خیلی چیزها را نمیبینی و نمیفهمی. زندگی خصوصی مهم است البته، اما گویا باید پذیرفت که اگر دربست در آن بمانی بخشی از هستی خود را از دست میدهی. هنگامی که پا در کار گروهی مدنی میگذاری بسی چیزها میبینی و تجربه میکنی که شاید در آغاز تصورش هم برایت ممکن نباشد. برای نمونه انسانی را میبینی که به ظاهر دارد برای دستیابی به حقوق دیگران میکوشد اما نزدیکش که میشوی درمییابی خودخواهیهای درونیاش، از او یک عوامفریب ساخته که به آسانی میتواند سوار بر احساسات انسانی و پاک دیگران شود و به آنان آگاهیهای کج و معوج دهد و دروغ بگوید و
هرجور هم که خواست آنان را بگرداند. جنگ قدرت را میبینی. جنگ قدرت، تنها میان اهل سیاست نیست؛ در جامعه مدنی هم هست. جنگ قدرت، همه جا هست چون خودخواهیهای آدمی همه جا هست. دکتر شریعتی از عرفان، برابری و آزادی سخن میگوید و گویا با توجه به زمینه بحث، در این سهگانه خود، گاهی عرفان را در آغاز میآورد و گاهی هم برابری را و گاهی هم آزادی را. اما من بر این گمانم که در کار گروهی، نخست باید عرفان باشد. عرفان در اینجا، یعنی گذشت از خودخواهیهای شخصی، یعنی دوری از جنگ قدرت، یعنی صداقت و دوری از دودوزه بازی و موذیگری. عرفان، یعنی رعایت درست و حسابی اخلاق انسانی. در کار گروهی، برابری و آزادی هم مهم است. مهم است که همه برابر باشند و از یک حقوق برخوردار باشند و آزاد باشند در سنجشگری، در گفتن سخن خود. دیدهاید در سیاست، گرد هر پست و مقام نان و آبداری شماری هستند که کارشان تاختن احساسی به سنجشگران و نقادان است. در جامعه مدنی هم همینگونه است. عوامفریب نیز، شماری از این افراد دارد و کارشان تنها بستن دهان سنجشگران است. با بُتسازی و کیش شخصیت، اجازه نقد به کسی نمیدهند. حتی نقد ادبیات طرف هم، گناهی نابخشودنی به حساب میآید. به آسانی هم به طرف، انگ میزنند که تو مأموری و معذور و دانسته یا نادانسته داری اعتبار «بزرگان» را زیر پرسش میبری و شبهه افکنی میکنی و چه و چه و چه. البته سنجشگر اگر پایداری کرد بسا که خودِ «بزرگ» جمع، پا در میان نهد و توهینی کند و دستور پرهیز صادر نماید که مواظب باشید به ایشان نزدیک نشوید و حتی مثلا با او چایی هم نخورید. من که نمیخورم شما هم نخورید. طرف دیگر خیلی کثیف شده است که اینگونه دارد به نقد اَبَر روایتها و اسطورهها میپردازد. در این میان کمسواد و بیسوادانی هم پیدا میشوند و آغاز میکنند به عقدهگشایی که طرف فکر میکند 2 تا یادداشت تکراری در پاورقی روزنامهها چاپ کرده و 2 تا مطلب بیپیوند با جامعه ما ترجمه، خیلی باسواد است و میفهمد! بابا جان اینها دوزار نمیارزند و بیا دمی به نزد پیر ما بنشین و تلمذی کن، تا فیضی ببری و رستگار شوی.
راستی در این میانه، سنجشگر باید چه کار کند؟ از دید من یکی که باید تا آنجا که میتواند بجنگد و پوچی افسانهها را آشکار سازد.