شماره ۵۷۸ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۱۱ خرداد
صفحه را ببند
نقش کمال‌الملک و هنرستان هنرهای زیبا
در جنبش نوگرایی هنر معاصر ایران

احمدرضا  دالوند

ما هیچ وقت در ادبیاتمان عقده نداشته‌ایم، در موسیقی هم به اپرا و سمفونی و موزارت و بتهوون حسودی نکرده‌ایم؛ هرچند آزادانه به موسیقی کلاسیک نیز گوش فرا می‌دهیم. البته گاهی که مینیاتورمان را با رنسانس یا بیزانس مقایسه می‌کنیم کمی دچار عقده می‌شویم، اما بلافاصله کمال‌الملک را به یاد می‌آوریم که رنسانس را درک کرده بود. کمال‌الملک برای ما یک نقاش ممتاز و یک استاد تمام‌عیار است. او هم پختگی دارد و هم قریحه و توانمندی. کمال‌الملک ذاتا نقاش است. ضمن این‌که هنرمند بزرگی بوده، آدم بامرامی نیز بوده و تبار اخلاقی هم داشته است. یک مرد ایرانی، یک انسان کلاسیک، صاحب اصالت و نیکوخصال. برخی به او ایراد می‌گیرند که در عصر امپرسیونیست‌ها، او به دوران کلاسی‌سیسم اروپایی نظر داشته است. باید پرسید: اگر کمال‌الملک به جای کلاسیک‌ها، می‌رفت و دو پیکر برهنه روی چمن نقاشی می‌کرد(مثل ادوارد مانه نقاش امپرسیونیست) و به ایران می‌آورد، با چه واکنشی روبه‌رو می‌شد؟ آن آدم باشعور که با فرهنگ اصیل ایرانی تربیت شده بود، نمی‌توانست طور دیگری عمل کند. می‌خواهم بگویم، حتی اگر او یک اروپایی بود، یک اروپایی کلاسیک می‌شد. کمال‌الملک نخستین نقاش در طول تاریخ ایران است که به همه گفت: «هنرمند نقاش فرد مهمی و قابل احترامی است». او یک شخصیت اجتماعی معتبر و بی‌سابقه برای نقاش درمیان اقشار مردم فراهم کرد. او با به تصویرکشیدن پرده معروف «فالگیر»، بیش از هر خطابه و مقاله‌ای خرافات را به ریشخند گرفته است. درست است که قصر شیشه‌ای و آینه‌ای قاجار را کشیده اما زشتی قاجار تازه به دوران رسیده را می‌توان در پشت این تابلوی پرزرق و برق و میان‌تهی، به خوبی مشاهده کرد .
خیلی قبل از این حرف‌ها، شخصیتی دیگر در تاریخ نقاشی ما بود به نام کمال‌الدین بهزاد. هنرمندی که ذاتا مردمی بود. کسانی که ذاتا مردمی هستند، چه نقاش ممتاز باشند، چه شاعر برجسته، درد مردم را به خوبی می‌شناسند و دارا و ندار را در یک ترازو نمی‌گذارند.
بنی‌آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند را کمال‌الدین بهزاد به تمام و کمال در اعمال و افعال خود داشت. بهزاد یک استثنا بود؛ تنها نگارگری که می‌توان او را یک «ناتورالیست» به شمار آورد. او تصویرهایی از کارگران، گله‌داران، گوسفندان، بناها و طرز کار ساختمان‌سازی در زمانه خود را در قالب تصویر به ثبت رسانده است. چنین نگرشی در هنرهای تصویری ما سابقه نداشته است. بعد از کمال‌الملک، در کنار اسامی فراوانی که هر یک نقاش قابلی هستند، خوب است به یک اسم اشاره کنم که همگان این اسم را در کنار اسامی مطرح آن دوران به خاطر نمی‌آورند:  ابوطالب مقیمی.
 او و حسین بهزاد، هردو معلم هنرستان هنرهای زیبای پسران بودند. همان هنرستان مهمی که همچون درخت تناوری در طول یک قرن گذشته بزرگترین نقاشان ما را به ثمر رسانده است. هنرستانی که اگر نگوییم در سال‌های اخیر مورد بی‌مهری واقع شده، دست مهرآمیزی هم بر سرش نبوده است.


تعداد بازدید :  136